بریدهای از کتاب رنج های ورتر جوان اثر یوهان ولفگانگ فون گوته
1404/3/21
صفحۀ 27
بگذار بگویم عزیزم، که اگر روزی جان خسته ی من پایاب از دست بدهد، از مشاهده ی این آدمها آرام می گیرد:) چرا که این ها در خشنودی ای سعادت آمیز، در دایره ی کوچک هستی شان روزگار می گذرانند و همین که نان فردایشان به دست آمد، راضی اند و وقتی که ریزش برگـ🍁ـها را می بینند، جز این فکر نمی کنند که دارد زمستان می شود.❄️
بگذار بگویم عزیزم، که اگر روزی جان خسته ی من پایاب از دست بدهد، از مشاهده ی این آدمها آرام می گیرد:) چرا که این ها در خشنودی ای سعادت آمیز، در دایره ی کوچک هستی شان روزگار می گذرانند و همین که نان فردایشان به دست آمد، راضی اند و وقتی که ریزش برگـ🍁ـها را می بینند، جز این فکر نمی کنند که دارد زمستان می شود.❄️
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.