بریدههای کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم حامد صاحبی 1404/1/28 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 262 «ما زنها از صبح تا شب باید جان بکنیم که همهچیز برای شما مردها آماده باشد که به خیال خودتان دنیای بهتری بسازید...» در دیگ لوبیا را برداشت و گفت: «بهبه عجب لوبیایی. توی این فکرم که اگر ما مردها سعی نکنیم دنیای بهتری بسازیم، شما زنها توی این دیگ چه میپزید؟ تازه اگر دیگی باقی مانده باشد.» 0 17 Faeze Jafarnia 1403/6/29 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 190 حس کردم در جایی که هیچ انتظار نداشتم ناگهان آینهای جلویم گذاشتهاند و من توی آینه دارم به خودم نگاه میکنم و خودِ توی آینه هیچ شبیه خودی که فکر میکردم نیست. 0 5 رُقآف. 1402/10/18 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 یاد پدرم افتادم که میگفت:((نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هرکی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدمها عقیدهات را که میپرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدمها بیفایدهست.)) 6 56 محمّد صالحی بابادی 1402/8/11 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 15 0 11 حامد صاحبی 1404/1/12 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 177 ورِ مهربان ذهنم پرسید: «تو چه میخواهی؟» جواب دادم: «میخواهم چند ساعت در روز تنها باشم. میخواهم با کسی از چیزهایی که دوست دارم حرف بزنم.» ورِ ایرادگیر مچ گرفت. «تنها باشی یا با کسی حرف بزنی؟» 0 52 مهدیه 1402/5/19 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 یاد پدر افتادم که میگفت " نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هرکی هرچی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدمها عقیده ات را که میپرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدمها بیفایدهست." 0 34 فائزه فرشادپور 1402/10/22 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 78 بیدار شو خواهر در دنیایی که جمیله ها با خون خود فرمان آزادی ملتی را بر صفحه ی تاریخ می نگارند تنها لب گلگون و چشم مخمور داشتن شرط زن بودن نیست. 0 5 محمّد صالحی بابادی 1402/8/13 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 98 0 11 Aseman, 1403/8/14 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 آدم ها عقیدهات را که میپرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدم ها بیفایده ست. 1 35 Kimia 1403/4/15 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 2 55 زینب نجفی 1403/5/24 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 نه با کسی بحث کن ،نه از کسی انتقاد کن .هرکی هرچی گفت بگو حق با شماست و خودت رو خلاص کن. آدم ها عقیده ات را که میپرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیده خودشان موافقت کنی . بحث کردن با آدم ها بی فایده است . 2 47 زینب سادات موسوی 1404/3/30 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 0 1 ملیکا 1404/2/13 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 292 0 0 فائزه فرشادپور 1402/10/20 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 کُنارهای سرخ را تک تک خوردم و یاد پدر افتادم که میگفت《 نه با کسی بحث کن،نه از کسی انتقاد کن.هرکی هرچی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدم ها عقیده ات را که می پرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیده ی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدم ها بی فایده ست.》 0 6 Faeze Jafarnia 1403/6/29 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 179 تا حالا چه کسی کاری را فقط برای من کرده؟ خودم در سیوهشت سالگی چه کاری را فقط برای خودم کردهام؟ 0 3 سارا ایمانی 1402/9/1 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 پدر:《آدمها عقیدهات را که میپرسند، نظرت را نمیخواهند؛میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدمها بیفایدهست.》 2 38 Mesh 1403/7/9 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 190 " حس کردم در جایی که هیچ انتظار نداشتم ناگهان آینهای جلویم گذاشتهاند و من توی این آینه دارم به خودم نگاه میکنم و خودِ توی آینه هیچ شبیه خودی که فکر میکردم نیست. " 0 43 مبینا احمدپور 1403/6/8 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 283 0 13 Aseman, 1403/8/18 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 204 دختر پادشاه گفت طلا و جواهر و ماه و ستارهی آسمان به چه دردم میخورد؟ من از شریک زندگیام فقط یک چیز میخواهم: آتش عشق حقیقی! 0 2 آرمان کاظمی 1402/8/23 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 81 "وازگن با این همه کار فرصت ترجمه کردن هم پیدا میکند؟ تو چرا کتاب ترجمه نمیکنی؟" چند لحظه نگاهش کردم که با لبخند نگاهم میکرد. مادر گفت "وقتش کجا بود؟ شش ماه بیشتر است پرده اتاق خوابها را نشسته." 6 16
بریدههای کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم حامد صاحبی 1404/1/28 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 262 «ما زنها از صبح تا شب باید جان بکنیم که همهچیز برای شما مردها آماده باشد که به خیال خودتان دنیای بهتری بسازید...» در دیگ لوبیا را برداشت و گفت: «بهبه عجب لوبیایی. توی این فکرم که اگر ما مردها سعی نکنیم دنیای بهتری بسازیم، شما زنها توی این دیگ چه میپزید؟ تازه اگر دیگی باقی مانده باشد.» 0 17 Faeze Jafarnia 1403/6/29 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 190 حس کردم در جایی که هیچ انتظار نداشتم ناگهان آینهای جلویم گذاشتهاند و من توی آینه دارم به خودم نگاه میکنم و خودِ توی آینه هیچ شبیه خودی که فکر میکردم نیست. 0 5 رُقآف. 1402/10/18 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 یاد پدرم افتادم که میگفت:((نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هرکی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدمها عقیدهات را که میپرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدمها بیفایدهست.)) 6 56 محمّد صالحی بابادی 1402/8/11 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 15 0 11 حامد صاحبی 1404/1/12 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 177 ورِ مهربان ذهنم پرسید: «تو چه میخواهی؟» جواب دادم: «میخواهم چند ساعت در روز تنها باشم. میخواهم با کسی از چیزهایی که دوست دارم حرف بزنم.» ورِ ایرادگیر مچ گرفت. «تنها باشی یا با کسی حرف بزنی؟» 0 52 مهدیه 1402/5/19 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 یاد پدر افتادم که میگفت " نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هرکی هرچی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدمها عقیده ات را که میپرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدمها بیفایدهست." 0 34 فائزه فرشادپور 1402/10/22 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 78 بیدار شو خواهر در دنیایی که جمیله ها با خون خود فرمان آزادی ملتی را بر صفحه ی تاریخ می نگارند تنها لب گلگون و چشم مخمور داشتن شرط زن بودن نیست. 0 5 محمّد صالحی بابادی 1402/8/13 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 98 0 11 Aseman, 1403/8/14 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 آدم ها عقیدهات را که میپرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدم ها بیفایده ست. 1 35 Kimia 1403/4/15 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 2 55 زینب نجفی 1403/5/24 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 نه با کسی بحث کن ،نه از کسی انتقاد کن .هرکی هرچی گفت بگو حق با شماست و خودت رو خلاص کن. آدم ها عقیده ات را که میپرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیده خودشان موافقت کنی . بحث کردن با آدم ها بی فایده است . 2 47 زینب سادات موسوی 1404/3/30 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 0 1 ملیکا 1404/2/13 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 292 0 0 فائزه فرشادپور 1402/10/20 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 کُنارهای سرخ را تک تک خوردم و یاد پدر افتادم که میگفت《 نه با کسی بحث کن،نه از کسی انتقاد کن.هرکی هرچی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدم ها عقیده ات را که می پرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیده ی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدم ها بی فایده ست.》 0 6 Faeze Jafarnia 1403/6/29 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 179 تا حالا چه کسی کاری را فقط برای من کرده؟ خودم در سیوهشت سالگی چه کاری را فقط برای خودم کردهام؟ 0 3 سارا ایمانی 1402/9/1 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 35 پدر:《آدمها عقیدهات را که میپرسند، نظرت را نمیخواهند؛میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدمها بیفایدهست.》 2 38 Mesh 1403/7/9 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 190 " حس کردم در جایی که هیچ انتظار نداشتم ناگهان آینهای جلویم گذاشتهاند و من توی این آینه دارم به خودم نگاه میکنم و خودِ توی آینه هیچ شبیه خودی که فکر میکردم نیست. " 0 43 مبینا احمدپور 1403/6/8 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 283 0 13 Aseman, 1403/8/18 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 204 دختر پادشاه گفت طلا و جواهر و ماه و ستارهی آسمان به چه دردم میخورد؟ من از شریک زندگیام فقط یک چیز میخواهم: آتش عشق حقیقی! 0 2 آرمان کاظمی 1402/8/23 چراغ ها را من خاموش می کنم زویا پیرزاد 3.8 144 صفحۀ 81 "وازگن با این همه کار فرصت ترجمه کردن هم پیدا میکند؟ تو چرا کتاب ترجمه نمیکنی؟" چند لحظه نگاهش کردم که با لبخند نگاهم میکرد. مادر گفت "وقتش کجا بود؟ شش ماه بیشتر است پرده اتاق خوابها را نشسته." 6 16