بریدهای از کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم اثر زویا پیرزاد
1402/8/23
صفحۀ 81
"وازگن با این همه کار فرصت ترجمه کردن هم پیدا میکند؟ تو چرا کتاب ترجمه نمیکنی؟" چند لحظه نگاهش کردم که با لبخند نگاهم میکرد. مادر گفت "وقتش کجا بود؟ شش ماه بیشتر است پرده اتاق خوابها را نشسته."
"وازگن با این همه کار فرصت ترجمه کردن هم پیدا میکند؟ تو چرا کتاب ترجمه نمیکنی؟" چند لحظه نگاهش کردم که با لبخند نگاهم میکرد. مادر گفت "وقتش کجا بود؟ شش ماه بیشتر است پرده اتاق خوابها را نشسته."
(0/1000)
نظرات
1402/8/23
این کتاب برای من خیلی ارزش داره من عاشق قلم زویا پیرزاد هستم و این اولین کتابی بود که از ایشون خوندم حتما پیشنهاد میکنم درخت خرمالو رو هم بخونید داستان کوتاه لکه ها هم بسیار زیبا است
4
2
1402/8/24
دقیقا اونقدر ملموسه که آدم خودشو جای شخصیت میزاره و باهاش همذات پنداری میکنه @arman_kazemi
1
آرمان کاظمی
1402/8/23
2