بریدههای کتاب آرزوهای بزرگ سهیدهوان 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 128 وقتی تباهی و فساد به کمال خود رسید، و وقتی نعش مرا با لباس شب زفاف روی میز عروسی خواباندند آن وقت نکبت و ادبار آنها نیز به منتهای خود خواهد رسید. 0 4 دریا ساحلی 1403/2/9 آرزوهای بزرگ: متن کوتاه شده چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 15 عجیب این بود که او هم لباسی خاکستری و زبر تنش بود و زنجیری به پا داشت و میلنگید و سردش بود. در حقیقت همه چیزش شبیه همان مرد قبلی بود قط قیافهاش با او فرق داشت ؛ البته این چیزها را فقط یک لحظه دیدم چون مرد بلافاصله مشتی حواله من کرد . 0 3 سهیدهوان 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 128 این تودهی پوسیده را به اینجا آوردند. اینها و من با هم فرسوده شدهایم. موشها آنها را جویدهاند ولی دندانهایی تیزتر از دندان موش روح مرا جویده است. 0 9 اِلین 1404/1/22 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 403 گفت: «مرا بخاطر اینکه بیعاطفه هستم ملامت میکنید؟ آن هم شما؟» میس هاویشام به تندی گفت: «مگر نیستی؟» استلا گفت: «باید بدانید من همانطور هستم که خودتان بار آوردهاید. بدی و خوبی من، شکست و پیروزی من همه از شماست، و خلاصه بگویم، وجود مرا همچنان که هست باید تحمل کنید.» 0 6 ف طهماسبی 1403/11/22 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 31 کمتر کسی به راز داری کودکانی که زیر سلطه ترس و وحشت اند واقف است. مهم نیست که وحشت چقدر نامعقول و بی اساس باشد وجود خود وحشت کافی است. 0 0 اِلین 1404/1/22 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 148 روز پر غمواندوهی بر من گذشت، زیرا جملگی بر این عقیده بودند که من در این مجلس زیادی هستم و برای اینکه مرا بیش از پیش ناراحت و اندوهگین کرده باشند هر کدام وقتی که دیگر کاری نداشتند گاه و بیگاه از من میپرسیدند چرا خوش نیستم و شادی نمیکنم. 0 2 رها بوستانی 1404/2/21 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 27 وجدان، هنگامی که آدمی را، چه کودک و چه سالمند، متهم میکند چیز بسیار مخوفی است. 0 1 محدثه حسنی 1403/4/23 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 624 در این لحظه نور خورشید از خلال قطره های درشت باران که بر شیشه ی پنجره نشسته بود به درون تابید و در میان قاضی و محکومان، ستونی از نور بوجود آورد و این دو را به یکدیگر پیوند داد و به تماشاچیها یاد آوری کرد که حاکم و محکوم در نزد خداوند، که بر همه ی اعمال آدمیان آگاه و از هر خطایی به دور است، برابر هستند. 0 3 سهیدهوان 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 150 چه دردناک و تأسف آور است که آدم از خانه و کاشانه خویش شرم داشته باشد. این ناسپاسی ننگبار کیفری بسزا به دنبال خواهد داشت و من به تجربه دریافته ام که از این دردناک تر چیزی نیست. 1 25 Shamim 1403/9/20 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 93 به ستارگان نگاه کردم و اندیشیدم چه قدر ترسناک بود اگر مردی موقعی که بدنش در حال یخ زدن بود و مرگ به او نزديك میشد به ستارگان نگاه می کرد و هیچ رحم و شفقتی در میان آن همه نور درخشان نمی یافت 0 3 سهیدهوان 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 151 سنگینی یادها و خاطره ها چنان افکارم را میفشرد که سندان در برابر آنها پرکاهی بیش نبود. 0 5 Shamim 1403/9/20 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 120 ولی پیپ گوش کن به چیزی که یه دوست واقعی بهت میگه خوب گوش کن این دوست واقعی میگه اگه نتونی خودتو از راه درست از جماعت مردم عامی بیرون بیاری مطمئن باش که از راه کج هم نمیتونی پس پیپ، دیگه چنین دروغ هایی به هم نباف با شرافت و صداقت زندگی کن تا بتونی با خیال راحت بمیری 0 5 سهیدهوان 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 105 شرافتمندانه زندگی کن و آسوده بمیر. 0 5 سهیدهوان 1403/4/7 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 301 شیادان و فریب دهندگان عالم در مقایسه با خودفریبان کسی نیستند، من نیز با چنین بهانه هایی خود را فریفتم. 0 10 سهیدهوان 1403/4/15 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 374 آدمی چیزی با خود به جهان نمی آورد و چیزی هم با خود نمیبرد و چون سایهای نقل مکان میکند و هیچگاه در یک منزل نمیماند. 0 32 سهیدهوان 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 123 با نوک عصایش میز را نشان داد و گفت : اینجاست که وقتی می میمیرم مرا روی آن میخوابانند. اینجاست که از جنازهام دیدن میکنند. از فکر اینکه اینکه مبادا همان لحظه روی میز بخوابد و بمیرد و شباهتش را با مومیایی نمایشگاه تکمیل کند،ترس مرا فرا گرفت و از تماس با او اندامم به لرزه افتاد. 0 5 ف طهماسبی 1403/12/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 259 در زندگی خود بدترین فرومایگیها وناجوانمردیها را بخاطر کسانی مرتکب میشویم که بیش از همه تحقیرشان میکنیم و خوارشان میداریم. 0 0 پانیذ مالکی 1403/1/6 آرزوهای بزرگ: متن کوتاه شده چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 30 خانم هاویشام با انگشت طرف چپ سینهاش را نشان داد و گفت:"میدانی دستم روی چیه؟" گفتم:" قلبتان خانم؟" لبخند عجیبی زد و گفت:"شکسته" 0 13 سهیدهوان 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 150 در گذشته چنین می اندیشیدم که همین که آستینم را بالا بزنم و در کارگاه به شاگردی جو درآیم آدمی ممتاز و خوشبخت خواهم بود.اکنون این حقیقت را در دسترس داشتم ولی احساس میکردم که از گرد زغال سیاه شده ام و سنگینی یادها و خاطره ها چنان افکارم را میفشرد که سندان در برابر آنها پرکاهی بیش نبود. 0 4 سهیدهوان 1403/4/6 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 216 تند و تند دور شدم، حال آنکه با خود میاندیشیدم که عمل رفتن از تصور آن آسانتر است. 0 4
بریدههای کتاب آرزوهای بزرگ سهیدهوان 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 128 وقتی تباهی و فساد به کمال خود رسید، و وقتی نعش مرا با لباس شب زفاف روی میز عروسی خواباندند آن وقت نکبت و ادبار آنها نیز به منتهای خود خواهد رسید. 0 4 دریا ساحلی 1403/2/9 آرزوهای بزرگ: متن کوتاه شده چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 15 عجیب این بود که او هم لباسی خاکستری و زبر تنش بود و زنجیری به پا داشت و میلنگید و سردش بود. در حقیقت همه چیزش شبیه همان مرد قبلی بود قط قیافهاش با او فرق داشت ؛ البته این چیزها را فقط یک لحظه دیدم چون مرد بلافاصله مشتی حواله من کرد . 0 3 سهیدهوان 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 128 این تودهی پوسیده را به اینجا آوردند. اینها و من با هم فرسوده شدهایم. موشها آنها را جویدهاند ولی دندانهایی تیزتر از دندان موش روح مرا جویده است. 0 9 اِلین 1404/1/22 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 403 گفت: «مرا بخاطر اینکه بیعاطفه هستم ملامت میکنید؟ آن هم شما؟» میس هاویشام به تندی گفت: «مگر نیستی؟» استلا گفت: «باید بدانید من همانطور هستم که خودتان بار آوردهاید. بدی و خوبی من، شکست و پیروزی من همه از شماست، و خلاصه بگویم، وجود مرا همچنان که هست باید تحمل کنید.» 0 6 ف طهماسبی 1403/11/22 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 31 کمتر کسی به راز داری کودکانی که زیر سلطه ترس و وحشت اند واقف است. مهم نیست که وحشت چقدر نامعقول و بی اساس باشد وجود خود وحشت کافی است. 0 0 اِلین 1404/1/22 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 148 روز پر غمواندوهی بر من گذشت، زیرا جملگی بر این عقیده بودند که من در این مجلس زیادی هستم و برای اینکه مرا بیش از پیش ناراحت و اندوهگین کرده باشند هر کدام وقتی که دیگر کاری نداشتند گاه و بیگاه از من میپرسیدند چرا خوش نیستم و شادی نمیکنم. 0 2 رها بوستانی 1404/2/21 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 27 وجدان، هنگامی که آدمی را، چه کودک و چه سالمند، متهم میکند چیز بسیار مخوفی است. 0 1 محدثه حسنی 1403/4/23 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 624 در این لحظه نور خورشید از خلال قطره های درشت باران که بر شیشه ی پنجره نشسته بود به درون تابید و در میان قاضی و محکومان، ستونی از نور بوجود آورد و این دو را به یکدیگر پیوند داد و به تماشاچیها یاد آوری کرد که حاکم و محکوم در نزد خداوند، که بر همه ی اعمال آدمیان آگاه و از هر خطایی به دور است، برابر هستند. 0 3 سهیدهوان 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 150 چه دردناک و تأسف آور است که آدم از خانه و کاشانه خویش شرم داشته باشد. این ناسپاسی ننگبار کیفری بسزا به دنبال خواهد داشت و من به تجربه دریافته ام که از این دردناک تر چیزی نیست. 1 25 Shamim 1403/9/20 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 93 به ستارگان نگاه کردم و اندیشیدم چه قدر ترسناک بود اگر مردی موقعی که بدنش در حال یخ زدن بود و مرگ به او نزديك میشد به ستارگان نگاه می کرد و هیچ رحم و شفقتی در میان آن همه نور درخشان نمی یافت 0 3 سهیدهوان 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 151 سنگینی یادها و خاطره ها چنان افکارم را میفشرد که سندان در برابر آنها پرکاهی بیش نبود. 0 5 Shamim 1403/9/20 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 120 ولی پیپ گوش کن به چیزی که یه دوست واقعی بهت میگه خوب گوش کن این دوست واقعی میگه اگه نتونی خودتو از راه درست از جماعت مردم عامی بیرون بیاری مطمئن باش که از راه کج هم نمیتونی پس پیپ، دیگه چنین دروغ هایی به هم نباف با شرافت و صداقت زندگی کن تا بتونی با خیال راحت بمیری 0 5 سهیدهوان 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 105 شرافتمندانه زندگی کن و آسوده بمیر. 0 5 سهیدهوان 1403/4/7 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 301 شیادان و فریب دهندگان عالم در مقایسه با خودفریبان کسی نیستند، من نیز با چنین بهانه هایی خود را فریفتم. 0 10 سهیدهوان 1403/4/15 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 374 آدمی چیزی با خود به جهان نمی آورد و چیزی هم با خود نمیبرد و چون سایهای نقل مکان میکند و هیچگاه در یک منزل نمیماند. 0 32 سهیدهوان 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 123 با نوک عصایش میز را نشان داد و گفت : اینجاست که وقتی می میمیرم مرا روی آن میخوابانند. اینجاست که از جنازهام دیدن میکنند. از فکر اینکه اینکه مبادا همان لحظه روی میز بخوابد و بمیرد و شباهتش را با مومیایی نمایشگاه تکمیل کند،ترس مرا فرا گرفت و از تماس با او اندامم به لرزه افتاد. 0 5 ف طهماسبی 1403/12/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 259 در زندگی خود بدترین فرومایگیها وناجوانمردیها را بخاطر کسانی مرتکب میشویم که بیش از همه تحقیرشان میکنیم و خوارشان میداریم. 0 0 پانیذ مالکی 1403/1/6 آرزوهای بزرگ: متن کوتاه شده چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 30 خانم هاویشام با انگشت طرف چپ سینهاش را نشان داد و گفت:"میدانی دستم روی چیه؟" گفتم:" قلبتان خانم؟" لبخند عجیبی زد و گفت:"شکسته" 0 13 سهیدهوان 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 150 در گذشته چنین می اندیشیدم که همین که آستینم را بالا بزنم و در کارگاه به شاگردی جو درآیم آدمی ممتاز و خوشبخت خواهم بود.اکنون این حقیقت را در دسترس داشتم ولی احساس میکردم که از گرد زغال سیاه شده ام و سنگینی یادها و خاطره ها چنان افکارم را میفشرد که سندان در برابر آنها پرکاهی بیش نبود. 0 4 سهیدهوان 1403/4/6 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 47 صفحۀ 216 تند و تند دور شدم، حال آنکه با خود میاندیشیدم که عمل رفتن از تصور آن آسانتر است. 0 4