بریده کتابهای آرزوهای بزرگ فراتر از باور 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 150 چه دردناک و تأسف آور است که آدم از خانه و کاشانه خویش شرم داشته باشد. این ناسپاسی ننگبار کیفری بسزا به دنبال خواهد داشت و من به تجربه دریافته ام که از این دردناک تر چیزی نیست. 1 21 فراتر از باور 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 151 سنگینی یادها و خاطره ها چنان افکارم را میفشرد که سندان در برابر آنها پرکاهی بیش نبود. 0 1 فراتر از باور 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 105 شرافتمندانه زندگی کن و آسوده بمیر. 0 1 فراتر از باور 1403/4/7 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 301 شیادان و فریب دهندگان عالم در مقایسه با خودفریبان کسی نیستند، من نیز با چنین بهانه هایی خود را فریفتم. 0 2 فراتر از باور 1403/4/15 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 374 آدمی چیزی با خود به جهان نمی آورد و چیزی هم با خود نمیبرد و چون سایهای نقل مکان میکند و هیچگاه در یک منزل نمیماند. 0 26 فراتر از باور 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 123 با نوک عصایش میز را نشان داد و گفت : اینجاست که وقتی می میمیرم مرا روی آن میخوابانند. اینجاست که از جنازهام دیدن میکنند. از فکر اینکه اینکه مبادا همان لحظه روی میز بخوابد و بمیرد و شباهتش را با مومیایی نمایشگاه تکمیل کند،ترس مرا فرا گرفت و از تماس با او اندامم به لرزه افتاد. 0 2 پانیذ مالکی 1403/1/6 آرزوهای بزرگ: متن کوتاه شده چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 30 خانم هاویشام با انگشت طرف چپ سینهاش را نشان داد و گفت:"میدانی دستم روی چیه؟" گفتم:" قلبتان خانم؟" لبخند عجیبی زد و گفت:"شکسته" 0 10 فراتر از باور 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 150 در گذشته چنین می اندیشیدم که همین که آستینم را بالا بزنم و در کارگاه به شاگردی جو درآیم آدمی ممتاز و خوشبخت خواهم بود.اکنون این حقیقت را در دسترس داشتم ولی احساس میکردم که از گرد زغال سیاه شده ام و سنگینی یادها و خاطره ها چنان افکارم را میفشرد که سندان در برابر آنها پرکاهی بیش نبود. 0 1 فراتر از باور 1403/4/6 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 216 تند و تند دور شدم، حال آنکه با خود میاندیشیدم که عمل رفتن از تصور آن آسانتر است. 0 1 فراتر از باور 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 152 تمام بیم و هراسم این بود که نکند از بخت بد روزی که زشت ترین و نفرت انگیزترین قیافه ها را دارم ببینم که استلا از پنجره کارگاه مرا می نگرد. 0 1 فراتر از باور 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 152 وقتی برای صرف شام به خانه می رفتم خانه و غذا بیش از پیش در نظرم محقر و فقیرانه میآمد و بیش از پیش در اعماق قلب گرفته و اندوهگین خویش از فلاکت و ناچیزی خانه مان احساس شرم و خجلت میکردم. 0 1 پانیذ مالکی 1403/1/6 آرزوهای بزرگ: متن کوتاه شده چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 37 خانم هاویشام با عصایش میز دراز را نشان داد و گفت:" موقع مردنم مرا اینجا میخوابانند. فکر میکنی آن چیزی که تار عنکبوت رویش را گرفته چیه؟" گفتم:"نمیدانم خانم" گفت:"یک کیک بزرگ است. کیک بزرگ عروسی من! 0 7 فراتر از باور 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 159 خواهرم که به خشم آمده بود جواب داد ولی میتونم از پس همه احمقها و سروپاها بر بیام وقتی که از پس همۀ احمقها و بی سر و پاها بر بیام حتماً می تونم حساب ارباب کله خرت هم که شاه احمقهاست برسم و خوب میتونم از پس تو هم که بی رگترین و بی سروپاترین بی سروپاهای انگلیس و فرانسه هستی بر بیام. 0 1 کیهان 1402/7/13 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 410 حالادیگر مه از بین رفته بود امادرپرتونورآرام بخش ماه دیدم که دیگر سایه های مان ازهم جدانیست . 1 7 فراتر از باور 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 105 به اونچه یه دوست حقیقی می گه درست گوش بده. و این دوست حقیقی میگه: اگه نتونی از راه راست خودتو از جرگهی مردم عامی بیرون بکشی، یقین بدون که از راه کج هم نمیتونی. 0 1 فراتر از باور 1403/4/1 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 27 وجدان، هنگامی که آدمی را، چه کودک و چه سالمند متهم میکند چیز بسیار مخوفی است. 0 1 فراتر از باور 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 151 تشخیص این امر دشوار است که انسان بفهمد دامنه نفوذ آدم خوش قلب و شریف و وظیفه شناس در جهان تا به کجا میگسترد ولی فهم این نکته آسان است که این نفوذ تا چه حد خودش را متأثر ساخته است. 0 1 فراتر از باور 1403/4/7 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 317 استلا گفت: اوه! من دلی دارم که باید دشنه در آن فرو کرد یا تیر به آن زد. و بدیهی است اگر از تپیدن بازایستد، زندگی من نیز به پایان خواهد رسید، اما میدانید که منظورم چیست. در این دل هیچ گونه عاطفه و رقتی وجود ندارد. همدردی و رافت و احساسات، کلمات پوچ و بیمعنایی هستند. 0 3 فراتر از باور 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 128 وقتی تباهی و فساد به کمال خود رسید، و وقتی نعش مرا با لباس شب زفاف روی میز عروسی خواباندند آن وقت نکبت و ادبار آنها نیز به منتهای خود خواهد رسید. 0 2 دریا ساحلی 1403/2/9 آرزوهای بزرگ: متن کوتاه شده چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 15 عجیب این بود که او هم لباسی خاکستری و زبر تنش بود و زنجیری به پا داشت و میلنگید و سردش بود. در حقیقت همه چیزش شبیه همان مرد قبلی بود قط قیافهاش با او فرق داشت ؛ البته این چیزها را فقط یک لحظه دیدم چون مرد بلافاصله مشتی حواله من کرد . 0 3
بریده کتابهای آرزوهای بزرگ فراتر از باور 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 150 چه دردناک و تأسف آور است که آدم از خانه و کاشانه خویش شرم داشته باشد. این ناسپاسی ننگبار کیفری بسزا به دنبال خواهد داشت و من به تجربه دریافته ام که از این دردناک تر چیزی نیست. 1 21 فراتر از باور 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 151 سنگینی یادها و خاطره ها چنان افکارم را میفشرد که سندان در برابر آنها پرکاهی بیش نبود. 0 1 فراتر از باور 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 105 شرافتمندانه زندگی کن و آسوده بمیر. 0 1 فراتر از باور 1403/4/7 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 301 شیادان و فریب دهندگان عالم در مقایسه با خودفریبان کسی نیستند، من نیز با چنین بهانه هایی خود را فریفتم. 0 2 فراتر از باور 1403/4/15 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 374 آدمی چیزی با خود به جهان نمی آورد و چیزی هم با خود نمیبرد و چون سایهای نقل مکان میکند و هیچگاه در یک منزل نمیماند. 0 26 فراتر از باور 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 123 با نوک عصایش میز را نشان داد و گفت : اینجاست که وقتی می میمیرم مرا روی آن میخوابانند. اینجاست که از جنازهام دیدن میکنند. از فکر اینکه اینکه مبادا همان لحظه روی میز بخوابد و بمیرد و شباهتش را با مومیایی نمایشگاه تکمیل کند،ترس مرا فرا گرفت و از تماس با او اندامم به لرزه افتاد. 0 2 پانیذ مالکی 1403/1/6 آرزوهای بزرگ: متن کوتاه شده چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 30 خانم هاویشام با انگشت طرف چپ سینهاش را نشان داد و گفت:"میدانی دستم روی چیه؟" گفتم:" قلبتان خانم؟" لبخند عجیبی زد و گفت:"شکسته" 0 10 فراتر از باور 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 150 در گذشته چنین می اندیشیدم که همین که آستینم را بالا بزنم و در کارگاه به شاگردی جو درآیم آدمی ممتاز و خوشبخت خواهم بود.اکنون این حقیقت را در دسترس داشتم ولی احساس میکردم که از گرد زغال سیاه شده ام و سنگینی یادها و خاطره ها چنان افکارم را میفشرد که سندان در برابر آنها پرکاهی بیش نبود. 0 1 فراتر از باور 1403/4/6 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 216 تند و تند دور شدم، حال آنکه با خود میاندیشیدم که عمل رفتن از تصور آن آسانتر است. 0 1 فراتر از باور 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 152 تمام بیم و هراسم این بود که نکند از بخت بد روزی که زشت ترین و نفرت انگیزترین قیافه ها را دارم ببینم که استلا از پنجره کارگاه مرا می نگرد. 0 1 فراتر از باور 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 152 وقتی برای صرف شام به خانه می رفتم خانه و غذا بیش از پیش در نظرم محقر و فقیرانه میآمد و بیش از پیش در اعماق قلب گرفته و اندوهگین خویش از فلاکت و ناچیزی خانه مان احساس شرم و خجلت میکردم. 0 1 پانیذ مالکی 1403/1/6 آرزوهای بزرگ: متن کوتاه شده چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 37 خانم هاویشام با عصایش میز دراز را نشان داد و گفت:" موقع مردنم مرا اینجا میخوابانند. فکر میکنی آن چیزی که تار عنکبوت رویش را گرفته چیه؟" گفتم:"نمیدانم خانم" گفت:"یک کیک بزرگ است. کیک بزرگ عروسی من! 0 7 فراتر از باور 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 159 خواهرم که به خشم آمده بود جواب داد ولی میتونم از پس همه احمقها و سروپاها بر بیام وقتی که از پس همۀ احمقها و بی سر و پاها بر بیام حتماً می تونم حساب ارباب کله خرت هم که شاه احمقهاست برسم و خوب میتونم از پس تو هم که بی رگترین و بی سروپاترین بی سروپاهای انگلیس و فرانسه هستی بر بیام. 0 1 کیهان 1402/7/13 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 410 حالادیگر مه از بین رفته بود امادرپرتونورآرام بخش ماه دیدم که دیگر سایه های مان ازهم جدانیست . 1 7 فراتر از باور 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 105 به اونچه یه دوست حقیقی می گه درست گوش بده. و این دوست حقیقی میگه: اگه نتونی از راه راست خودتو از جرگهی مردم عامی بیرون بکشی، یقین بدون که از راه کج هم نمیتونی. 0 1 فراتر از باور 1403/4/1 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 27 وجدان، هنگامی که آدمی را، چه کودک و چه سالمند متهم میکند چیز بسیار مخوفی است. 0 1 فراتر از باور 1403/4/5 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 151 تشخیص این امر دشوار است که انسان بفهمد دامنه نفوذ آدم خوش قلب و شریف و وظیفه شناس در جهان تا به کجا میگسترد ولی فهم این نکته آسان است که این نفوذ تا چه حد خودش را متأثر ساخته است. 0 1 فراتر از باور 1403/4/7 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 317 استلا گفت: اوه! من دلی دارم که باید دشنه در آن فرو کرد یا تیر به آن زد. و بدیهی است اگر از تپیدن بازایستد، زندگی من نیز به پایان خواهد رسید، اما میدانید که منظورم چیست. در این دل هیچ گونه عاطفه و رقتی وجود ندارد. همدردی و رافت و احساسات، کلمات پوچ و بیمعنایی هستند. 0 3 فراتر از باور 1403/4/3 آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 128 وقتی تباهی و فساد به کمال خود رسید، و وقتی نعش مرا با لباس شب زفاف روی میز عروسی خواباندند آن وقت نکبت و ادبار آنها نیز به منتهای خود خواهد رسید. 0 2 دریا ساحلی 1403/2/9 آرزوهای بزرگ: متن کوتاه شده چارلز دیکنز 4.0 26 صفحۀ 15 عجیب این بود که او هم لباسی خاکستری و زبر تنش بود و زنجیری به پا داشت و میلنگید و سردش بود. در حقیقت همه چیزش شبیه همان مرد قبلی بود قط قیافهاش با او فرق داشت ؛ البته این چیزها را فقط یک لحظه دیدم چون مرد بلافاصله مشتی حواله من کرد . 0 3