ما اغلب در پی تحقق رویاهایمان، با تمام وجود تلاش میکنیم و مشتاقانه هر دشواری را میپذیریم ولی آیا امکان داره که در این مسیر تاثیر واقعیت و شرایط را نادیده بگیریم؟؟؟
رمان تابستان روایتی واقع گرایانه است با داستانی جذاب و عمیق که به مسائلی چون عشق،موقعیت اجتماعی،جایگاه زنان و... میپردازه.
داستان راجب دختری به اسم چریتی است که در روستایی کوچک و دورافتاده زندگی میکنه و برای زندگی و استقلالش رویاهایی در سر داره و در حد خودش و موقعیتش براشون تلاش میکنه اما ورود هارنی، پسری شهری و فرهیخته به روستا، زندگی او را دستخوش دگرگونی بزرگی میکند.
داستان جوری شما رو همراه خودش میکشونه که هر بار منتظر یه اتفاق غیر منتظره هستی ، از همون سبک اتفاق های رویایی که توی اکثر کتابهای عاشقانه میخونیم،ولی هر بار واقعیت کوبنده تر از قبل میخوره به صورتت و با خودت میگی چرا غیر از این انتظار داشتم؟؟
پایان جالب و عجیبی داشت جوری که اولش باورم نشد تموم شده ولی وقتی کتاب رو بستم و به کل روند داستان فکر کردم دیدم فارغ از اینکه من پایانش رو دوست داشتم یا نه ولی واقعا مناسب بوده.
از خوندنش لذت بردم و امیدوارم تو هم بخونی و لذت ببری🌱