بریدههای کتاب شهاب دین منفصل 1403/12/8 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 94 مرد حجازی به شهاب گفت:《سید چگونه استخاره میکنی؟》 《با تسبیح》 《چطور؟》 《سه مرتبه صلوات می فرستم و بعد می گویم<استخیرالله برحمته خیره فی عافیته> قسمتی از دانه های تسبیح را جدا می کنم و می شمارم. اگر دوتا بماند بد است و اگر یکی ماند استخاره خوب است》 《سید این استخاره باقیمانده ای دارد که به شما نرسیده. اگر یکی باقیماند فورا حکم به خوبی استخاره نکن. دوباره قسمتی از تسبیح را به دست بگیر و بر ترک عمل استخاره کن . اگر زوج آمد استخاره اول خوب است،اما اگر فرد آمد کشف می شود که استخاره اول میانه بوده است.》 0 2 زهرا رستاد 1402/8/29 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 45 0 35 Soraya Irandust 1402/9/1 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 47 صورت ملکوتی بعضی اعمال نور مطلق است . یک لحظه صبر، یک دقیقه سکوت ، یک لبخند تبدیل میشود به یک اقیانوس نور . 0 17 زکریا 1402/7/2 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 13 0 5 کله ماهی خور 1403/10/27 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 151 رسول هاشمی کو دارمش دوست/که او مغز است و جمله ماسوا پوست چو خلوت کرد در معراج با دوست/ورا حرفی نزد از اردهشیره؟ ۞شیخ محمد حسین مفلس معروف به شیخ اردهشیره۞ 0 2 منفصل 1403/11/2 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 147 اجازه می دهید مدتی این کتاب را با خودم ببرم؟ شهاب خندید و گفت: ألا يامستعير الكتب دعني/فإن إعارتي للكتب عار فمحبوبي من الدنيا كتابي/و هل رأيت محبوباً يُعار؟ ای کسی که از من کتاب امانت می خواهی/مرا رها کن که امانت دادن کتاب ننگ است محبوب من در این دنیا کتاب است/آیا کسی محبوب خود را به کسی امانت می دهد؟ 0 1 فصل کتاب 1402/8/27 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 19 کار من شبانه روزی است. لباس طلبگی یعنی خادم روز و شب آستان اهل بیت. یعنی از خود و خانواده گذشتن. ان شاالله که در این راه همراه و کمک حال من باشی. تمام سعیام این است حقی از شما در زندگیام تضییع نشود. #بریده_کتاب 0 3 Soraya Irandust 1402/9/1 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 49 چه می کنی فاطمه جان؟» «هیچ؛ به مادر کمک می کنم.» «به کمک کردن در کارِ خانه می گویی هیچ؟ خوش به سعادتت، فاطمه! هرکسی سعادت خدمت به والدین را پیدا نمی کند. #بریده_کتاب 0 22 زهرا عباد 1402/9/8 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 112 1 9 ریحانه نعمتی 1402/8/30 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 48 گاهش به فاطمه سادات افتاد که عجیب شبیه مادرش شده بود. دستی روی سر فاطمه کشید و گفت: «خوبی؟ چه می کنی فاطمه جان؟» «هیچ؛ به مادر کمک می کنم.» «به کمک کردن در کارِ خانه می گویی هیچ؟ خوش به سعادتت، فاطمه! هرکسی سعادت خدمت به والدین را پیدا نمی کند 0 5 منفصل 1403/11/9 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 194 سفارش می کنم به تسبیحی از تربت امام حسین،که با آن به عدد آن استغفار کرده ام،با من دفن شود و سفارش می کنم به دستمالی را که اشک های زیادی در رثای جدم حسین مظلوم و اهل بیت مکرم او ریخته و صورت خود را با آن پاک می کردم بر روی سینه در کفنم بگذارند. سفارش می کنم قرآن کوچکی را که به او(سیدمحمود)سپردم،بهنگام دفن،در دست راست من بگذارند. سفارش می کنم یه اینکه کیسه ای را که در آن خاک مراقد ائمه طاهرین و اولاد آنان و قبور اصحاب و بزرگان جمع آوری کرده ام،برای تیمن و تبرک با من دفن نماید و مقداری از آن را زیر صورت و محاذی صورت بریزند. 0 0 مُتَوَسِم 1404/2/4 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 54 سرمایه آدمی دل است، محکم نگهش دار. 0 7 مهدی 1404/2/17 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 53 شیخ مرتضی طالقانی گفت : «بگذار برایت بگویم که چطور پایم به مدرسه باز شد. برای اهالی روستای دیزان طالقان چوپانی میکردم. گوسفندان را به درهای سبز برده بودم به سنگی تکیه دادم و در بحر فکر افتادم. غرق در حال و هوای خودم شدم که ناگهان صدای صوت حزینی به گوشم رسید که قرآن میخواند. کسی آن اطراف نبود. همان لحظه گفتم: خدایا، پیغامت را دریافت کردم. به روستا برگشتم، گوسفندان را به صاحبانشان دادم و عازم تهران شدم. برای مرد چهل ساله شروع درس سخت است. دیر شده بود. باید تلاش بیشتری می کردم. شبانه روز خواندم و نوشتم. چند سالی که تهران بودم و مقدمات خواندم، شنیدم در اصفهان عالمی است که سرگذشتی شبیه به من داشته. راه اصفهان در پیش گرفتم...» 0 1 فصل کتاب 1402/9/4 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 133 آقای مرعشی، از کتابخانهتان برایم بگویید. حتماً گنجینهای باارزش است. «بله، حقیقتاً گنج است. خدا میداند که با چه مشقت و سختی هر کدام از کتابها را تهیه کردهام. رنجی که کمتر کسی حاضر است تحمل کند.» 0 3 عاطفه شکی 1402/8/30 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 42 صورت ملکوتی بعضی اعمال نورِ مطلق است. یک لحظه صبر، یک دقیقه سکوت، یک لبخند تبدیل می شود به یک اقیانوس نور .. ✨️🌿 0 12 آسد عباس 6 روز پیش شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 70 افسوس که رسیدن به بعضی از حقایق در برابر جان دادن به دست می آید 1 34 ریحانه نعمتی 1402/8/30 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 45 وقتی مرگ فرا رسد، انگار فقط یک روز در این دنیا زندگی کرده ای و همین یک روز هم روزه بوده ای. آدم روزه دار چقدر زمان دارد که در یک روز از لذات بهره ببرد؟ وقتی مهلتت در دنیا تمام شود می بینی که برای اندک زمان توقف در دنیا تا ابد در نعمت یا عذابی. 0 4 فاطمه پاو 1404/2/25 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 75 0 15 مهدی پور 1402/9/4 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 122 شهاب ساعت ها کنار کاغذها و کتاب های موریانه خورده و نم گرفتۀ اهدایی می نشست و با وسواس زیاد براندازشان می کرد. ورق های جداشده از شیرازۀ کتاب را کنار هم می گذاشت و آن را برای استفادۀ اهلش آماده می کرد. زهر طعنه ها را به جان می خرید، اما به راهی که در آن پا گذاشته بود ایمان داشت. بالاخره روزی می رسید که مردم ارزش این کتابها را بفهمند 0 2 مریم قاسمی 1404/3/6 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 76 0 2
بریدههای کتاب شهاب دین منفصل 1403/12/8 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 94 مرد حجازی به شهاب گفت:《سید چگونه استخاره میکنی؟》 《با تسبیح》 《چطور؟》 《سه مرتبه صلوات می فرستم و بعد می گویم<استخیرالله برحمته خیره فی عافیته> قسمتی از دانه های تسبیح را جدا می کنم و می شمارم. اگر دوتا بماند بد است و اگر یکی ماند استخاره خوب است》 《سید این استخاره باقیمانده ای دارد که به شما نرسیده. اگر یکی باقیماند فورا حکم به خوبی استخاره نکن. دوباره قسمتی از تسبیح را به دست بگیر و بر ترک عمل استخاره کن . اگر زوج آمد استخاره اول خوب است،اما اگر فرد آمد کشف می شود که استخاره اول میانه بوده است.》 0 2 زهرا رستاد 1402/8/29 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 45 0 35 Soraya Irandust 1402/9/1 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 47 صورت ملکوتی بعضی اعمال نور مطلق است . یک لحظه صبر، یک دقیقه سکوت ، یک لبخند تبدیل میشود به یک اقیانوس نور . 0 17 زکریا 1402/7/2 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 13 0 5 کله ماهی خور 1403/10/27 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 151 رسول هاشمی کو دارمش دوست/که او مغز است و جمله ماسوا پوست چو خلوت کرد در معراج با دوست/ورا حرفی نزد از اردهشیره؟ ۞شیخ محمد حسین مفلس معروف به شیخ اردهشیره۞ 0 2 منفصل 1403/11/2 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 147 اجازه می دهید مدتی این کتاب را با خودم ببرم؟ شهاب خندید و گفت: ألا يامستعير الكتب دعني/فإن إعارتي للكتب عار فمحبوبي من الدنيا كتابي/و هل رأيت محبوباً يُعار؟ ای کسی که از من کتاب امانت می خواهی/مرا رها کن که امانت دادن کتاب ننگ است محبوب من در این دنیا کتاب است/آیا کسی محبوب خود را به کسی امانت می دهد؟ 0 1 فصل کتاب 1402/8/27 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 19 کار من شبانه روزی است. لباس طلبگی یعنی خادم روز و شب آستان اهل بیت. یعنی از خود و خانواده گذشتن. ان شاالله که در این راه همراه و کمک حال من باشی. تمام سعیام این است حقی از شما در زندگیام تضییع نشود. #بریده_کتاب 0 3 Soraya Irandust 1402/9/1 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 49 چه می کنی فاطمه جان؟» «هیچ؛ به مادر کمک می کنم.» «به کمک کردن در کارِ خانه می گویی هیچ؟ خوش به سعادتت، فاطمه! هرکسی سعادت خدمت به والدین را پیدا نمی کند. #بریده_کتاب 0 22 زهرا عباد 1402/9/8 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 112 1 9 ریحانه نعمتی 1402/8/30 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 48 گاهش به فاطمه سادات افتاد که عجیب شبیه مادرش شده بود. دستی روی سر فاطمه کشید و گفت: «خوبی؟ چه می کنی فاطمه جان؟» «هیچ؛ به مادر کمک می کنم.» «به کمک کردن در کارِ خانه می گویی هیچ؟ خوش به سعادتت، فاطمه! هرکسی سعادت خدمت به والدین را پیدا نمی کند 0 5 منفصل 1403/11/9 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 194 سفارش می کنم به تسبیحی از تربت امام حسین،که با آن به عدد آن استغفار کرده ام،با من دفن شود و سفارش می کنم به دستمالی را که اشک های زیادی در رثای جدم حسین مظلوم و اهل بیت مکرم او ریخته و صورت خود را با آن پاک می کردم بر روی سینه در کفنم بگذارند. سفارش می کنم قرآن کوچکی را که به او(سیدمحمود)سپردم،بهنگام دفن،در دست راست من بگذارند. سفارش می کنم یه اینکه کیسه ای را که در آن خاک مراقد ائمه طاهرین و اولاد آنان و قبور اصحاب و بزرگان جمع آوری کرده ام،برای تیمن و تبرک با من دفن نماید و مقداری از آن را زیر صورت و محاذی صورت بریزند. 0 0 مُتَوَسِم 1404/2/4 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 54 سرمایه آدمی دل است، محکم نگهش دار. 0 7 مهدی 1404/2/17 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 53 شیخ مرتضی طالقانی گفت : «بگذار برایت بگویم که چطور پایم به مدرسه باز شد. برای اهالی روستای دیزان طالقان چوپانی میکردم. گوسفندان را به درهای سبز برده بودم به سنگی تکیه دادم و در بحر فکر افتادم. غرق در حال و هوای خودم شدم که ناگهان صدای صوت حزینی به گوشم رسید که قرآن میخواند. کسی آن اطراف نبود. همان لحظه گفتم: خدایا، پیغامت را دریافت کردم. به روستا برگشتم، گوسفندان را به صاحبانشان دادم و عازم تهران شدم. برای مرد چهل ساله شروع درس سخت است. دیر شده بود. باید تلاش بیشتری می کردم. شبانه روز خواندم و نوشتم. چند سالی که تهران بودم و مقدمات خواندم، شنیدم در اصفهان عالمی است که سرگذشتی شبیه به من داشته. راه اصفهان در پیش گرفتم...» 0 1 فصل کتاب 1402/9/4 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 133 آقای مرعشی، از کتابخانهتان برایم بگویید. حتماً گنجینهای باارزش است. «بله، حقیقتاً گنج است. خدا میداند که با چه مشقت و سختی هر کدام از کتابها را تهیه کردهام. رنجی که کمتر کسی حاضر است تحمل کند.» 0 3 عاطفه شکی 1402/8/30 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 42 صورت ملکوتی بعضی اعمال نورِ مطلق است. یک لحظه صبر، یک دقیقه سکوت، یک لبخند تبدیل می شود به یک اقیانوس نور .. ✨️🌿 0 12 آسد عباس 6 روز پیش شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 70 افسوس که رسیدن به بعضی از حقایق در برابر جان دادن به دست می آید 1 34 ریحانه نعمتی 1402/8/30 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 45 وقتی مرگ فرا رسد، انگار فقط یک روز در این دنیا زندگی کرده ای و همین یک روز هم روزه بوده ای. آدم روزه دار چقدر زمان دارد که در یک روز از لذات بهره ببرد؟ وقتی مهلتت در دنیا تمام شود می بینی که برای اندک زمان توقف در دنیا تا ابد در نعمت یا عذابی. 0 4 فاطمه پاو 1404/2/25 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 75 0 15 مهدی پور 1402/9/4 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 122 شهاب ساعت ها کنار کاغذها و کتاب های موریانه خورده و نم گرفتۀ اهدایی می نشست و با وسواس زیاد براندازشان می کرد. ورق های جداشده از شیرازۀ کتاب را کنار هم می گذاشت و آن را برای استفادۀ اهلش آماده می کرد. زهر طعنه ها را به جان می خرید، اما به راهی که در آن پا گذاشته بود ایمان داشت. بالاخره روزی می رسید که مردم ارزش این کتابها را بفهمند 0 2 مریم قاسمی 1404/3/6 شهاب دین زهرا باقری 4.5 49 صفحۀ 76 0 2