بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

نسرین علی زاده

@nassrin.alfz

8 دنبال شده

13 دنبال کننده

                      عاشق کتاب🤩📚
                    
nassrin.alzf

یادداشت‌ها

                کتاب درباره یه عشق ممنوعست به قول حافظ:
"یک قصه بیش نیست غمِ عشق، وین عجب
کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است"
و در مورد  زن ستیزی وخشونت هایی که به زنان میشه حرف میزنه 
کلا  عباس معروفی درباره ی درد های جامعه میگه و من قلمشو خیلی دوست دارم به نظرم بهتر از عباس معروفی کسی نمیتونه این دردارو به خوبی نشون بده.
یه بخشی از کتاب که دوسش داشتم👇
گفت: "هیچ میدانی مردها، همه مردها بچه اند."
"بچه اند؟ چرا؟"
"زن‌ها همیشه مادرن و مردها بچه"
"تا به حال نشنیده بودم، خیال هم نمی‌کنم کس دیگری به این حرف معتقد باشد".
"ما مردها همیشه بچه ایم اما به زبان نمی‌آوریم یا شاید نمی‌خواهیم بگوییم که بچه ایم. اگر هم کسی حرف مرا رد کند دروغ می‌گوید، حتما خودش را پشت یک صورتک مخفی کرده".
"این فکر همین حالا به مغزت خطور کرد؟"
"نه، روزها وقتی سرم به کار گرم است به این چیزها فکر می‌کنم. مثلاً فرهاد، مجنون، پادشاه، شاعر، من، هرکس که باشد همیشه دلش می‌خواهد یک زن در زندگیش باشد که مدام بهش رسیدگی کند و مراقبش باشد. می‌گویند پشت سر هر مرد بزرگی یک زن ایستاده است، اما پشت هیچ زنی، هرگز مردی نیست.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            سمفونی مردگان، سمفونی دائما در حال اجرا در متن زندگی‌هایمان!
«سمفونی مردگان» از محبوب‌ترین رمان‌هایی بود که خواندم و خواندنش را هر چندگاهی برای خودم نسخه نوشتم. اما چرا؟چرا تا این اندازه مجذوب این کتاب شدم! با خواندن سطر به سطر و کلمه به کلمه داستان که مثل جاده‌ای سنگلاخ پیش می‌رود، انگار که خودمان را زندگی می‌کنیم ، خود فراموش شده‌مان، خودی که زیر سنگینی چرک این زندگی‌های بی‌معنی مدفون شده است را با نام «آیدین» پیدا می‌کنیم. شاید چند سطری که پشت جلد کتاب نوشته شده، خود گویای همه چیز باشد: « کدام یک از ما آیدینی پیش رو نداشته است، روح هنرمندی که به کسوت سوجی دیوانه‌اش درآورده‌ایم. به قتلگاهش برده‌ایم و با این همه او را جسته‌ایم و تنها و تنها در ذهن او زنده مانده‌ایم. کدام یک از ما؟» 
معروفی برای فصل‌بندی کتاب از کلمه«موومان» استفاده کرده است که با توجه به نام کتاب، جالب توجه است و به نوعی مخاطب را دعوت به گوش سپاردن به این سمفونی غمگین می‌کند. موومان اصطلاحی در موسیقی است که در طول اجرای سمفونی بعد از اتمام یک بخش و قبل از شروع اجرای بعدی، مدتی سکوت مسحور شدگی برای مخاطبان به ارمغان می‌آورد؛ همانطورکه ما با گوش سپاردن به سمفونی مردگان، پس از هر موومان چاره‌ای جز سکوت نداریم.
داستان شامل چهار موومان است و هر موومان از زاویه دید یکی از شخصیت‌ها روایت می‌شود و همین سبب شده تا این موضوع از جانب منتقدان و مخاطبان عنوان شود که معروفی، به تقلید یا الهام از «خشم و هیاهو»ی فاکنر از این سبک استفاده کرده است که بررسی این مسئله در این مقال نمی‌گنجد. همچنین معروفی از تکنیک جریان سیال ذهن و بازگشت‌های مدام به گذشته شخصیت‌ها استفاده کرده که فضای داستان را رازگونه‌تر می‌کند.
اما داستان، داستان در اردبیل سال‌های 1313 تا 1355 یعنی مصادف با جنگ جهانی دوم شکل می‌گیرد که در آن زمان اردبیل به لحاظ سیاسی بسیار حائز اهمیت بود. از کارخانه پنکه سازی لرد که نماد حضور انگلیس و پس از مرگ لرد و تبلیغ شرکت بایکوت که نماد ورود آمریکایی‌ها است تا خود اردبیل که به نوعی نماد تمام ایران است، مخاطب از اهمیت فضا مطلع می‌شود. 
اما علیرغم توجه معروفی به زمینه‌های سیاسی برای طرح داستان، اصل داستان مسئله‌ای بسیار مهم‌تر است. آیدین که معنای روشنایی می‌دهد و به واسطه شخصیتی که نویسنده برایمان از او تعریف می‌کند که آدمی اهل مطالعه و دغدغه‌مند است، درمی‌یابیم که او نماد روشنفکری است و در مقابل پدر که به هر طریق به مقابله با او می‌پردازد، نماد سنت است و تقابل این دو با هم که سنت چطور همیشه ناجوانمردانه مچ روشنفکری را می‌خواباند و پرسشگری را سرکوب می‌کند، به خوبی در رابطه این پدر و پسر تصویر شده است. معروفی به زیبایی اسیر سنت بودن و تلاش برای فهم، رسوخ روح شیطان قلمداد شدن را بیان کرده است.
سمفونی مردگان داستان ظلمی است که همه ما به آیدین‌هایمان می‌کنیم. ما که اورهان هستیم و تماما پدر را تکرار می‌کنیم؛ بدون قطره‌ای سوال اسیر سنت هستیم و آیدین‌هایمان را زیر دریای ندانستن‌هایمان غرق می‌کنیم. سمفونی مردگان یعنی ما اروهان‌ها و پدرها که روح آیدین‌هایمان را می‌سوزانیم و سپس باز ما مادرها که از پشت شیشه پنجره عزاداریشان را می‌کنیم. بله، سمفونی مردگان کتابی است که تمام شخصیت‌هایش را در درون خودمان می‌توانیم پیدا کنیم. بعضی اورهان‌هایمان پررنگ‌تر است و بعضی آیدین‌ها که خوش به حال دسته دوم!
«جلوی خانه خدا بوسیدمت.» سورملینا به آیدین گفته بود و با عشق سنت‌شکنی کرده بود. این رمان شاید یک یادآوری باشد که چه بلایی بر سر آیدین‌هایمان آوردیم؛ اگر نه چطور پس از تمام شدنش، دلمان برای خودمان تنگ می‌شود؟
          
            قابیل گفت من تو را البته خواهم کشت، هابیل گفت من را گناهی نیست که خدا قربانی پرهیزگاران را خواهد پذیرفت اگر تو به کشتن من دست بر آوری من هرگز به کشتن تو دست بر نیاورم که من از خدای جهانیان می‌ترسم، می‌خواهم که گناه کشتن من و گناه مخالفت تو هر دو به تو بازگردد تا اهل جهنم شوی که آن آتش جزای ستمکاران عالم است. آنگاه پس از این گفت‌وگو هوای نفس او را بر کشتن برادرش ترغیب نمود تا او را به قتل برساند و بدین سبب از زیانکاران گردید.
بسیار برایمان پیش آمده است که در خانواده همه یک نظر نباشیم، یکی سنتی و یکی مدرن، یکی قدیمی و یکی به‌روز، یکی روشن‌بین و یکی دربند عقاید اجدادی... . در این داستان یک خانواده سنتی توصیف می‌شود که دارای چهار فرزند هستند و هر کدام به نوعی نماینده یک تفکر خاص می‌باشند جدال بین آیدین و اورهان شدیدتر است. آیدین با تفکری مدرن جلو می‌رود و از خانواده طرد می‌شود اورهان برادر دیگر که پایبند به سنت‌هاست و فرزند مورد علاقۀ پدر است. جابر پدر آیدین از شعر گفتن و کتاب ‌خواندن آیدین هراس دارد و او را از همۀ این کارها و شعر‌گفتن‌ها منع می‌کند و حتی کار را به جایی می‌رساند که کتاب‌ها و حتی اتاقش را می‌سوزاند و عقیده دارد اینها فتنه و اسباب شیطانند در نهایت فشار روانی روی آیدین زیاد می‌شود و ماجراهای دردناکی را رقم می زند.
برادرکشی و فروپاشی خانواده از مضامینِ اصلی سمفونی‌مردگان هستند. سرتاسر داستان را سیاهیِ سرما، برف و مرگ فرا گرفته است و با پیش‌رفتن داستان و سنگین‌تر شدن ظلم صورت گرفته و غمِ جاری در داستان این توصیفات تیره‌تر می‌شوند. گویا تمام مردگان این سمفونی محکوم به غم و عاقبتی شوم هستند هیچ یک در نهایت به آرامش نخواهد رسید. پدر و مادر هر دو در آرامش نمردند. پدر در دغدغه بذر حسد و نفاق که بین دو برادر کاشته بود مرد و مادر در دغدغۀ عاقبت آیدین فرزندی که جگرگوشه‌اش بود اما به سبب زن‌بودن توانایی ایستادن در برابر ظلم پدر و سپس اورهان را نداشت و روز به روز نابودی‌اش را مشاهده کرد و در نهایت با نگرانی بسیار از سرنوشت فرزند محبوبش این سمفونی را ترک کرد.
در طول داستان اتفاقات به ترتیب موقع زمانی مرور نمی‌شوند بلکه جایی گریز به گذشته می‌زند و هر بار قسمتی از گذشته را بیان می‌کند که باعث می‌شود زمان حال و گذشته با هم ترکیب شوند. راوی در دیالوگ‌ها از پاراگرافی به پاراگراف بعد تغییر می‌کند اما از نوع توضیحات متوجه می‌شویم که کدام شخصیت در حال حرف زدن است.
«مردم پشت سر خدا هم حرف می‌زنند»
«تنهایی را فقط در شلوغی می‌شود حس کرد»
«همیشه بچۀ اول مکافات دیگران را پس می‌دهد»
«به قول ایاز با دو دسته نمی‌شود بحث کرد: با سواد و بی‌سواد»
          
            [سمفونیِ مردگان]: جنگِ جهانیِ دوم: اردبیل:
هوایِ سردِ استخوان‌سوز
کلاغ‌هایی که در تمامِ طولِ داستان فریاد می‌زنند: برف...برف...
آیدین، جوانِ روشنفکر، تنها موجودِ زنده‌ی این فضای مُرده و یخ‌بسته، که در تقابل با غفلتِ مردمِ خواب‌زده، فرهنگِ عقیم و معیوبِ جامعه‌ی پدرسالار و خانواده‌ی تندرو و خُرافی‌اش(پدر و اورهان، برادرِ کوچکتر) به جنون می‌رسد.
مادر و خواهرِ دوقلو‌ی آیدین (آیدا) که به گناهِ زن بودن قربانیِ جامعه و حاملِ اندوه و فلاکتی مُدام‌اند.و سرنوشتِ شومِ آیدا که جنون آیدین را تسریع می‌بخشد.
یوسف برادرِ بزرگتر و ناتوانِ آیدین که قربانیِ رذالتِ اورهان می‌شود.
و اورهان که با تمامِ پَستی‌اش قربانیِ گندابِ تفکراتِ پوسیده‌ی جامعه است.
تمامِ عناصرِ توصیف و فضاسازی و از جانب دیگر رفت و برگشت‌های زمانی در ما یخ‌زدگی و وهمی را ایجاد می‌کنند که درخورِ موضوعِ کتاب است.
گویی جنون سرنوشتِ محتومِ جوان‌هایی بوده که روزی می‌خواستند آدم‌های بهتری باشند. من می‌توانم سال‌ها بر این سرنوشتی که ناگزیر می‌شود بگریم.
سمفونی مردگان را سال‌ها پیش خواندم و با تورق و باز دیدنش دلم میخواهد خواندنش را از سر بگیرم.

بُرِش:
[چه تنهایی عجیبی! 
پدر خیال می­کرد آدم وقتی در حجره ­ی خودش تنها باشد، تنهاست.
نمی­دانست که تنهایی را فقط در شلوغی میشود حس کرد.]