maneli

maneli

@maneli.
عضویت

اردیبهشت 1404

60 دنبال شده

58 دنبال کننده

                یکی از دلایلی که باعث میشه کتاب خوندنو دوست داشته باشم اینه که میتونم از طریقشون تو دنیاهایی زندگی کنم که وجود خارجی ندارن و هرکسی نمیتونه توی آنها زندگی کنه:)
 
              

یادداشت‌ها

maneli

maneli

دیروز

        از همون صفحات اول کتاب حس کردم که وسط یک فیلم تعقیب و گریز هیجان‌انگیز افتادم. باهاش همراه شدم، خندیدم، مضطرب شدم… و این حس خوبی داشت!
انگار توی ذهنت در حال تماشای یه فیلم ساخته‌نشده با ژانر تعقیب و گریز و جنایی هستی.

خواندن این کتاب تجربه جالبی بود! نویسنده خیلی خوب اهمیت خانواده رو نشون داده بود؛ اینکه چطور باید در شرایط سخت کنار خانواده بود و در واقع یک خانواده واقعی چطور خودش رو ثابت می‌کنه.

داستان متفاوتی داشت: به‌یکباره تعداد زیادی از مردم آمریکا که شاهد یک شفق بودن، انسانیت خود را از دست می‌دهند و شروع به کشتن انسان‌های بی‌گناه و حتی خانواده خود می‌کنند! تصور کن پشت میز آشپزخانه نشسته‌ای و به صدای زنی از رادیو گوش می‌دی که در حال خواندن اسامی افرادی‌ست که به زودی به قتل خواهند رسید و آدرس خونه‌ات رو در دسترس مشتی آدم روانی قاتل قرار می‌ده! تو همسری داری به همراه یک دختر و پسر… دلت نمی‌خواد کشته شی یا کشته شدن خانواده‌ات رو به چشم ببینی. پس تنها یک کار می‌تونی بکنی: فرار!

این شروع یک ماجراجویی بزرگه؛ ماجراجویی‌ای که در آن تلاش بسیاری برای بقا می‌شه. تلاشی برای اینکه نه به دست انسان‌های تحت‌تأثیر شفق کشته بشی، نه از گرسنگی و سرما تلف. و واقعاً کار سختیه.

(نمی‌دونم اسپویل محسوب می‌شه یا نه، پس اگه نمی‌خواید، این پاراگراف رو رد کنید)؛ ولی خواستم بگم که پایانش واقعاً خوش بود. پایانی که بعد از اون همه تلاشی که تک‌تک اعضای این خانواده کردند، حقشون بود بهش برسن.

کتاب فرار اثر بلیک کراوچ یک تریلر پرهیجان و متفاوت بود. از همون ابتدا و بدون مقدمه وارد بحران می‌شه و کاری می‌کنه که از اضطراب نفست رو حبس کنی.

واقعاً فضاسازی خوبی داشت. روان بود و جزئیات در حد کافی و خوبی توصیف شده بودند، طوری که خیلی راحت می‌تونستی همه چیز رو به صورت فیلم در ذهنت تجسم کنی. مدام این حس رو بهت می‌داد و یادآوری می‌کرد که 《هیچ‌جا امن نیست》 و 《هیچ‌کس قابل اعتماد نیست》.

من می‌خوام به این کتاب امتیاز کامل بدم؛ چون هم توصیفات خوب بود، هم داستان. به‌خصوص از نشون دادن پیوند بین اعضای خانواده، تلاش برای حفظ و تقویت روابط، و مهم‌تر از همه تلاش برای بقا و رسیدن به مکان امن لذت بردم.

و بخوام صادق باشم، این کتاب کافی بود که من رو علاقه‌مند به خواندن باقی کتاب‌های بلیک کراوچ کنه.

امیدوارم از خوندن این یادداشت لذت برده باشید و براتون مفید واقع بشه :)
      

7

maneli

maneli

1404/5/18

        خب، این جلد آخر از مجموعه خدمتکار بود و راستش واقعا ناراحتم که تمومش کردم. قشنگ بود، ولی به نظرم در مقایسه با بقیه جلدها خیلی قوی نبود.

بخش اول کتاب واقعا کند پیش میره؛ یعنی وسطش چند بار کامل ریدینگ اسلامپ شدم.
البته سؤال‌هایی که مطرح می‌کرد،مثل این‌که آیا انزو داره به میلی خیانت می‌کنه یا نه،واقعا آدم رو درگیر می‌کرد و مجبورت می‌کرد ادامه بدی، حتی وقتی رغبت زیادی نداشتی، چون روند داستان کند بود.

شخصیت‌پردازی کلی خوب بود، ولی به نظرم نویسنده می‌تونست بیشتر به مارتا و جاناتان بپردازه تا بهتر بشناسیمشون.
بعد هم که سوزت لاول رو داشتیم، همسایه میلی. بزارید صادق باشم… واقعا رو مخ بود! یعنی انقدر که این رفت رو مخم، نینا وینچستر تو بخش‌های اول کتاب اول نرفت. خیلی فضول و بی‌ادب بود و هی خودش رو می‌چسبوند به انزو.
البته از نظر فضولی به پای جانیس نمی‌رسید.
آدا و نیک هم که بچه‌های میلی و انزو بودن، واقعا بچه‌های پاک و نازنین و در عین حال باهوشی بودن و نویسنده خصوصیات ظاهری و شخصیتشون رو خوب توصیف کرده بود.

در مورد ساختار کتاب این جلد در کل چهار بخش داشت:

بخش اول: از دیدگاه میلی (کند پیش میره)
بخش دوم: باز از دیدگاه میلی ولی سریع‌تر از بخش اول
بخش سوم: از دیدگاه آدا (دختر میلی و انزو)
بخش چهارم و آخر: دوباره از دیدگاه میلی، و فقط یک فصل از دیدگاه آدا
در آخر هم یک خاتمه داشت که مربوط به مارتا، خدمتکار سوزت و جاناتان لاول بود.

در کل قشنگ بود، ولی به نظرم نویسنده می‌تونست برای جلد آخر این مجموعه، داستان رو جذاب‌تر و پرکشش‌تر بنویسه.
 یک ستاره هم کم دادم به خاطر روند کند داستان و بعضی کم‌وکاستی‌هایی که داشت.
      

41

maneli

maneli

1404/4/19

        این کتاب اولین تجربه من تو ژانر معمایی-جنایی بود و واقعا کاری کرد که عاشق این ژانر بشم.
اگه بخوام تو چند جمله این کتاب رو توصیف کنم، فقط می‌تونم بگم هیچ‌کس توی این داستان اون کسی نیست که فکر می‌کنی.
و همین قراره خیلی شوکه ت کنه،یعنی من وقتی کتابو تموم کردم تنها کاری که میتونستم بکنم زل زدن به دیوار برای یه مدت طولانی بود.
و خب طبیعیه،در هر صورت خانم فریدا مک فادن نوشتنش.
داستان از این قراره که میلی(ویلهلمینا)کالووی وقتی هفده سالش بود یه پسری رو میکشه و به زندان میره
حالا عفو مشروط گرفته و ۲۷ سالشه
شغل قبلش توی یه بار رو از دست داده و مجبوره توی ماشینش بخوابه(کلا زندگی ساده ای نداشت)برای همین میره با چند نفر مصاحبه میکنه که خدمتکارشون بشه(که چندان امیدی هم نداشت،منظورم اینه که کی کسی که به خاطر قتل زندان بوده رو به عنوان خدمتکارش استخدام میکنه؟خب معلومه،نینا وینچستر)
و خب اینجاست که با نینا وینچستر آشنا میشیم.نینا میلی رو استخدام میکنه و بهش یه اتاق میده،اتاق زیرشیروونی.ولی قسمت جالب ماجرا اینجاست که در این اتاق از بیرون قفل میشه،نه از داخل.و فقط یه پنجره خیلی کوچیک(شاید فقط یکم از کف دست بزرگتر)داره که نمیتونی بازش کنی،چون با رنگ پوشیده شده.و از طرفی باغبان وینچسترها که بهش هشدار داد که قراره تو خطر بیوفته(بهش گفت pericoloکه به ایتالیایی یعنی خطر!).خب دیگه نمیخوام بیشتر از این توضیح بدم.به نظرم بهتره خودتون بخونیدش.و همونطور که اول گفتم،هیچ کس توی این داستان اون کسی نیست که فکر می‌کنی.اینو یادتون نگه دارید.
این کتاب ۳ بخش داشت که همه بخش ها غیر بخش دوم از دید میلی بود،اما بخش دوم از دید نینا هست و داره گذشته رو روایت میکنه.
توی بخش اول به نظرم بعضی جاها روندش کند می‌شد و خب از یه طرف کارهای نینا خیلی میرفت رو مخ آدم.ولی با این وجود یهو یه اتفاقی می افتاد که اون هیجان و ذوق ادامه دادن رو بهمون برمی گردوند که اینش برام جالب بود.
ولی باید بگم که از نظر من داستان تازه توی پایان بخش اول و کل بخش دوم به اوج می رسه و شوکه ت میکنه.پلات توئیست واقعا خوبی هم داشت.
به‌نظرم این یکی از اون کتاب‌هایی‌ـه که واقعاً ارزش خوندن و داشتن تو کتابخونه رو داره.
      

24

maneli

maneli

1404/4/6

        راستش من اولش برای خوندن این کتاب یه کم دودل بودم. چون در کنار کلی نظر مثبت، خیلی‌ها هم بودن که گفته بودن داستان کلیشه‌ایه و شخصیت اوانجلین زیادی ساده‌لوحه.
ولی از اونجایی که ژانر مورد علاقه‌م فانتزیه، تصمیم گرفتم که بخونمش و بهش فرصتی بدم. حالا که خوندمش، واقعاً از خوندنش پشیمون نیستم،اتفاقاً خیلی هم خوشحالم که بهش فرصت دادم.

این کتاب، جلد اول از یه سه‌گانه‌ست و طبیعتاً حس شروع داره. اما به‌نظرم همینم کافی بود تا منو جذب خودش کنه و مشتاقم کنه برای ادامه‌ دادنش. حس می‌کنم هرچی جلوتر بره، پخته‌تر و پرکشش‌تر می‌شه.

کتاب از سه بخش تشکیل شده:

* حکایت اوانجلین فاکس
* شمال شکوهمند
* کیاس

به نظرم بخش سوم جذاب‌ترین قسمت کتابه. ریتم داستان تندتر و اتفاقات هیجان‌انگیزتری داره. توی بخش دوم هم فضای شمال و جشن ناکت نوراندینگ خیلی قشنگ و جادویی توصیف شده بود. بخش اول هم بیشتر نقش مقدمه و معرفی شخصیت‌ها رو داشت به همین دلیل یکم کند بود.

فضاسازی داستان برام خاص و متفاوت بود،یه جور فانتزی پریان با حال‌وهوای تاریک و رازآلود.

اما چیزی که بیشتر می‌خوام روش تمرکز کنم، شخصیت اوانجلینه.
اوانجلین فاکس یه دختر ساده‌لوحه که از بچگی با داستان‌های عاشقانه پدر و مادرش بزرگ شده و همیشه آرزوی عشق در نگاه اول رو داشته. وقتی می‌فهمه عشقش (لوک) قراره با ناخواهریش (ماریسول) ازدواج کنه، فکر می‌کنه که لوک طلسم شده. برای همین تصمیم می‌گیره با یکی از تقدیرها،شاهزاده قلب‌ها (همون جکس)معامله‌ای انجام بده و از همون جا ماجراجویی اوانجلین شروع میشه.

درسته که اوانجلین زیادی ساده لوح و احساسیه و خیلی‌ها هم از این موضوع انتقاد کرده بودن. ولی واقعاً اگه به گذشته و آرزوهاش نگاه کنیم، می‌شه این رفتارهاشو درک کرد. اون فقط دنبال کسی بود که واقعاً دوستش داشته باشه.
با این‌حال، یکی از نکات مثبت داستان اینه که اوانجلین در طول مسیر رشد می‌کنه. اتفاقاتی که براش می‌افته باعث می‌شه عاقل‌تر بشه و کم‌کم از اون سادگی و ساده لوح بودنش فاصله بگیره.به طوری که در پایان جلد اول اوانجلین تبدیل به دختری کاملا متفاوت از دختری که در ابتدا باهاش آشنا شدیم شد.

درباره‌ی شخصیت‌های دیگه هم باید بگم که طراحی قابل‌قبولی داشتن و هر یک جذابیت خودشون رو داشتن.خصوصا جکس، لالا و کیاس(که هر سه تقدیر هستن)

تو این جلد پلات‌توئیستی نیست اما کاملاً مشخصه که توی جلدهای بعدی قراره داستان پیچیده‌تر و غافلگیرکننده‌تر بشه.

در کل، اگه به ژانر فانتزی علاقه داری و دوست داری یه داستان جادویی با حال‌وهوای عاشقانه(به عبارتی رومنتزی)و شخصیت‌های مرموز رو تجربه کنی، به نظرم این کتاب می‌تونه انتخاب خوبی باشه. مخصوصاً اگه مجموعه‌ی کاراوال رو هم خونده باشی، احتمالاً بیشتر ازش لذت می‌بری.

فقط باید اینو در نظر داشت که این تازه جلد اوله و باید بهش فرصت داد. نه اینکه این جلد ضعیف یا بد باشه، ولی حس می‌کنم هرچی جلوتر بریم، جذابیت داستان بیشتر میشه،این رو با اطمینان می‌گم.
      

32

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.