معرفی کتاب چون عاشق نفرت از منی اثر ویکتوریا شواب مترجم کژوان آبهشت

چون عاشق نفرت از منی

چون عاشق نفرت از منی

ویکتوریا شواب و 10 نفر دیگر
3.8
20 نفر |
6 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

37

خواهم خواند

19

شابک
9786009871049
تعداد صفحات
278
تاریخ انتشار
1399/2/21

توضیحات

        نجات دنیا را بگذارید بماند برای قهرمانان... آخر اشرار چیزی نمی خواهند جز حکمرانی بر جهان.سیزده نفر از نویسندگان مطرح و مشهور دنیا گرد هم آمده اند و با سیزده نفر از چهره های محبوب یوتیوب که راجع به کتاب ویدیو می گذارند، گروهی تشکیل داده اند. هدف شان این بوده که داستان های معروف را از منظر شخصیت های شرور ماجرا تعریف کنند. شخصیت های شروری که مردم اغلب اهداف و مقاصدشان را اشتباه متوجه شده اند. نتیجه  ی تلاش این گروه، شده کتاب حاضر که مجموعه داستانی است بسیار منحصربه فرد مخصوص مخاطبان نوجوان.داستان های این کتاب همگی روایتی نامتعارف و عجیب وغریب دارند از پشت پرده ی داستان های و شخصیت های معروفی مانند مدوسا، شرلوک هلمز و جک و لوبیای سحرآمیز. در این داستان هاست که می فهمیم چرا شخصیت های شرور می خواسته اند انتقام بگیرند، سر به طغیان می گذاشته اند یا خشونت خود را بر سر دیگران خالی می کرده اند... همچنین می فهمیم که چه درد و اندوهی در قلب های شکسته شان خانه داشته که به آن ها انگیزه  می داده دست به چنین کارهایی بزنند. با خواندن این کتاب، هیچ کدام از داستان های آشنایی که شنیده اید، دیگر به نظرتان آشنا نخواهد آمد!
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به چون عاشق نفرت از منی

لیست‌های مرتبط به چون عاشق نفرت از منی

یادداشت‌ها

Saba

Saba

3 روز پیش

          یادمه چندسال پیش این کتاب رو خوندم.
ایده ش رو دوست داشتم.اینکه این دفعه شخصیت های منفی شخصیت اصلی بودن و از نگاه اونا داستان روایت می شد.
اما یادمه اونقدر واسم جالب نبود که بخوام جلد دوم رو هم بخونم.
و کلا کتاب رو فقط به خاطر یکی از داستان هاش نگه داشتم و اون هم داستان اول بود.
داستان اول نوشته ی ویکتوریا شواب بود و شخصیت اصلی داستان ؟ مرگ!
من تا اون زمان هیچ وقت اینقدر مجذوب یه داستان کوتاه نشده بودم.هیچ وقت مرگ برام اینقدر زیبا تعریف نشده بود.مرگ واسم اینقدر ملموس و شیرین و دوست داشتنی نبود.هیچ وقت به مرگ چنین نگاه زیبایی نداشتم.
به حدی قلم نویسنده رو دوست داشتم که بارها و بارها داستان اول ( ناقوس مرگ) رو خوندم و از شدت اثرگذاری که داشت اشک ریختم.
عاشق این جمله شدم :((مرگ پسری ست با چشمان عسلی.))
داستان دوم هم قلم خوبی داشت.یه نگاه متفاوتی به داستان پوسایدون و مدوسا داشت.
بقیه داستان ها رو چندان یادم نیست ولی یادمه داستان آخر یه افتضاح بود نوشته سومن چینانی که واقعا مایه ناامیدی بود.
یه چیز دیگه ای که این کتاب داشت و دوسش داشتم هم نقدی بود که بعد از هر داستان درباره ش نوشته شده بود.من اون نقد ها رو واقعا با جون و دل خوندم.حتی شاید گاهی از خوندن خود داستان ها هم واسم جالبتر بود.

به صورت کلی تنها دلیلی که امشب به سرم زد واسش یادداشت بنویسم این بود که اسم ویکتوریا شواب رو دیدم و یاد داستان ناقوس مرگ افتادم و اگه قرار بود به اون داستان امتیاز بدم قطعا پنج می دادم ولی کتاب به صورت کلی قوی نبود و پیشنهاد نمی‌دم 
( کاش داستان اول رو جدا چاپ میکردن 😭 اون وقت می خریدم و به هر کی دوسش داشتم هدیه می دادم)

        

0