داستان دو بخشه، بخش اول حرفها و توصیفات مرد از زبان خودشه. مردی که وارد چهل سالگی شده و ذهنش اینقدر آشفتهست که نمیدونه دقیقا چی میخواد.
به دنبال معالجه نیست. سر جنگ داره با جبر طبیعت و با همون نگاه از درد لذت میبره!
کسیه که دنبال بهبود وضعیتش نیست، کار و فعالیت دیگران رو کم ارزش میدونه.
از دیگران دوری میکنه و دیگران رو احمق میدونه.
فکر کردن زیادش مانع عمل میشه، اونقدر به نتایج کار فکر میکنه که نهایتا احتمالات منفی منصرفش میکنه و به انجام همه چیز شک داره، هیچ عملی انجام نمیده و توی این چرخه همین بیعملی آزارش میده و باعث فکر بیشترش میشه. و باز هم حرفهایی که در گذشته از دیگران شنیده رو خیلی با خودش تکرار میکنه.
در ادمه از انگیزهها و از خواستن زیباییها و خوبیها میگه. از اینکه مردم اصولا پی چی میرن؟ منافعشون یا خوبیها یا خواستههای خوب و بدشون؟ اینو مطرح میکنه که اساسا منافع مردم چیه؟ برچه اساسی پوضوعاتی منفعت مردم حساب میشن؟
پیشرفت نگاه بشر رو زیر سوال میبره و میگه انسان امروز فرقی با انسان عهد عتیق نداره و فرهنگ و تمدن هیچ کمکی بهش نکرده
اون اراده شخصی و تمایلات انفرادی رو در بالاترین سطح مصالح میدونه که قابل دستهبندی نیست و افراد به دنبالش در حرکتن. و همین میشه که سیستمهای عاقلانه از کار میافتن. اما به نظر این فلسفهبافیهاش هم بهانهاین برای بیعملی خودش.
توی حرفهایی که راجع به این موضوع میزنه به راحتی میشه همون مسیری که خودش توی زندگی پیش گرفته رو دید: توی محاسباتش هیچ وقت همه چیز بینقص نمیشه، پس نمیتونه یه راه رو انتخاب کنه و هی فلسفه میبافه و خیالبافی میکنه. چیزی رو میخواد ولی نمیخواد. به نظرش چیزی درسته ولی همزمان غلطه.
این که این چرخه فکر و عمل معیوب چطور شکل گرفته جای بحث داره. از ضعف عزت نفسه یا از افسردگی یا اضطراب یا چی؟
در بخش دوم شخصیت به یادآوری خاطراتش میپردازه:
الگوی رفتاریش و نگاهش به افراد که توی بخشی اول گفتیم در رفتارش در محل کار هم در جریان بوده. با این تفاوت که ثبات نداشته و بعضا رفتارهای نقیض این رو هم داشته.
به نظر میرسه که اینقدر این عزت نفس پایین آزارش میداده که با رفتارهای مثل غرور یا احمق دونستن دیگران و دوری از اونها یا حتی دعواهای ساختگی و تمایلات نامشروع به دنبال رهای برای جبرانش بوده تا بلکه مقداری ازین حس کاسته شه.
از نقاط ضعف اینه که توی قسمت اول کتاب، پرشهای موضوعی جملات، خوندن کتاب رو سخت میکنه و باعث میشه رشته معنا از دست ذهن در بره. ترجمه ضعیف هم به این قضیه کمک میکنه.
با اینکه خیلی از افراد با نوشتههای داستایوفسکی ارتباط نمیگیرن اما اینکه کتاب از دید اول شخص نوشته شده میتونه باعث شه افراد بیشتری باهاش ارتباط بگیرن.
باید اعتراف کنم که نمیتونم نتیجهگیری بنویسم چون کتاب رو تموم نکردم 👀