یادداشت مهدیه اسدی

        کتاب کوتاه بود، نکته‌ای نداشت و پایانش هم به شدت مسخره بود...
طوری که همه صفحه‌های قبلی رو برد زیر سوال.
خلاصه اینکه کتابی بود برای تشویق بچه‌های ده‌دوازده ساله به خودکشی... به اینکه با لبخند خودتان را بکشید :/
      
79

13

(0/1000)

نظرات

خب پس با این حساب باید از دوره‌ی همخوانی حذفش کنیم گویا
5

0

چون توی نظرسنجی بود شروعش کردم
خوندنش هم هیچ ارتباط غیرمستقیمی با نخوندن انسان خردمند نداره :) ولی مستقیم چرا... 

1

داستان یه پسر ده ساله‌س که خانواده‌ش توی مغازه‌شون ابزار‌های مختلف خودکشی می‌فروشن
پسر که دید متفاوتی از بقیه داره و فقط قسمت پر لیوان رو می‌بینه، باعث می‌شه نظر اعضای خانواده عوض شه، به آینده امید پیدا کنن و مغازه رو تبدیل کنن به شادی‌فروشی (نمی‌دونم اسمشو چی گذاشته بودن¡)
پدرش که توی فرایند تبدیل مغاره مریض بوده، وقتی بهتر می‌شه و اوضاع رو می‌بینه، مخالفت می‌کنه و با آلن درگیر می‌شه، آلنِ یازده ساله!
آلن اتفاقی از ارتفاع میوفته ولی خودش رو به ناودون نگه‌میداره
خانواده‌ش کمک می‌کنن و داشتن موفق می‌شدن بیارنش بالا که آلن خودش رو رها می‌کنه و میوفته...
آلن خودکشی کرد چون لبخند تمام اعضای خانواده رو دید و فکر می‌کرد که وظیفه‌ش رو انجام داده و دیگه کاری واسه انجام دادن نداره... 

1

تلاشی برای نوعی سفیدشویی ... مثل آثاری که ضدقهرمان رو دوست‌داشتنی نشون میدن 💚🌿📗🍏🖊👏👏👏
1

1

👌🏻👍🏻 

1