سمیه ضیائی

سمیه ضیائی

@SomayehZiaei

24 دنبال شده

36 دنبال کننده

                در رفع حُجُب کوش نه در جمع کُتُب...
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        خیلی درمورد صلح امام حسن ابهام داشتم...و البته درمورد شخصیت امام حسن علیه السلام خیلی کم شنیده بودم.
نیمه رمضان یه محبت عجیبی به امام حسن باعث شد دلم بخواد ازشون بیشتر بدونم، که حداقل توی  قلب خودم انقدر غریب نباشن.
این کتابو به خاطر اینکه گفته بودن سبک روایتش مثل فتح خون شهید آوینیه انتخاب کردم، اگرچه شباهت خاصی نداشت ولی با اینکه مختصر بود و صفحاتش کم، اما تقریبا هرآنچه میخواستم راجع به صلح بدونم رو فهمیدم.
خیلی بحث دقیق و مستند و در عین حال جذاب و روایت گونه ای داشت واقعا برای منی که مطالعه مطالب عمیق برام سخته و عموما فقط داستانو سریع میخونم جزو اولین کتابایی بود که به سرعت رمان خوندم.
در ضمن اینکه کمی راجع به آقای امام حسن عزیزم  بیشتر دونستم.
با خوندن این کتاب میبینید که ما چقدر وضع زمانمون شبیه زمان امام حسنه از نظر جنگ رسانه ای قوی دشمن، خیلی حربه های اون زمان عین الانه، با این تفاوت که خداروشکر حاج قاسم ها و رئیسی ها و نصرالله ها نگذاشتن کار به غربت امام و صلح کشیده بشه.

در آخر یا امام حسن!هرچی از غربت و مظلومیتت بگیم و بخونیم کمه...
      

3

        به سبک نوشته های شیما( شمسی) میخواهم بلند بنویسم اینکه کتاب از کجا شروع شد و با من چه کرد...
آقا مصطفی را از دوران نوجوانی میشناختم، اول با قرار بی قرار که با شیطنتهایش از خنده روده بر میشدم و بعد با اسم تو مصطفاست که از همان کتابهای سال کنکوریست...
همیشه برایم شخصیت جالبی داشت و بعد هر کتاب او تا چند هفته آنقدر میخواستم شبیهش شوم که حتی به لحن صدایم هم آن صدای غلیظ مردانه با تلفظ خاص حرف ( ر ) را میدادم...( اصولا آدم جو گیری ام😅)
و خواهرم هم که آقا مصطفی را میشناخت هر موقع سعی میکردم لحنم شبیهش شود سریع میفهمید و چپ چپ نگاهم میکرد🫠

گذشت و گذشت تا محرم امسال 
سرباز روز نهم  جزو آن صد کتاب روی طاقچه ام بود که واضح است صرفا تزئینی هستند و معلوم نیست تا قبل از مرگم بخوانمشان یا نه...
شب علی اصغر(ع) تصمیم گرفتم بخوانمش...
کتاب پر حجمی است برای همین بیشتر توفیق شد در میان زندگی اش نفس بکشم....بارکدهایی که فیلمهای مرتبط با هر صفحه را گذاشته بود مثل جایزه بود برایم...
به قول آقا این کتاب کاملترین کتاب زندگی این شهید است.
اما این کاملترین هم با مطالعه شبانه روزی خواندن تمام شد و کاش کامل بودنش تا بینهایت ادامه داشت...

این کتاب باعث شد من چند روزی بنده بهتری برای خدا باشم، شاید این روزهای اصلاح شده بعد از مطالعه کتاب برای شما بیشتر باشد...بنا به بزرگی و کوچکی خودتان.

راستش هنوز هم دوست دارم لفظ ( ر ) را مثل آقا مصطفی ادا کنم.
      

3

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

حاج احمدحاج فلسطین: مرور خاطره محور و تحلیلی زندگی شخصی، اعتقادی و نظامی شهید حاج عماد مغنیه از کودکی تا شهادتنخل سوخته

قافله حاج قاسم

6 کتاب

خداوند، ای عزیز! من سال ها است از كاروانی به جا مانده ام و پیوسته كسانی را به سوی آن روانه می كنم، اما خود جا مانده ام، اما تو خود می دانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلكه در قلبم و در چشمم، با اشك و آه یاد شدند. این ها تنها بخشی از توصیف بی قراری حاج قاسم برای جاماندن از قافله رفقایش است... اشکهای پرحرارت او در فراق حاج احمد وصیت او برای همسایگی قبرش با حسین پسر غلامحسین سر زدن به خانواده شهید مغنیه برای کم کردن دلتنگی اش تعاریف او از حاج علی محمدی پور، مهدی زندی، علی عابدینی و دیگر شهدا که هر بار با اشک و آه از آنها روایت میکرد باعث شد بدانم این قافله ای که حاج قاسم هربار با بی قراری از آنها یاد میکند چه کسانی بودند که او با وجود اینهمه موقعیت اجتماعی و گذشت اینهمه سال نتوانسته آنها را فراموش کند. و میگوید: من از بیقراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابان ها گذارده ام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می روم. این شد که تصمیم گرفتم قافله حاج قاسم را بشناسم و سَر از سِرّ رفاقتهای او در بیاورم. هنوز شرح زندگی همه آنها را نخوانده ام اما با خواندن اندکی از آن شمه ای از دریای دلتنگی حاج قاسم را چشیدم، و فهمیدم چه رفاقتهای پوچ و بیهوده ای، چه زندگی بی معنا وعشق و احساسی، چه اهداف بی ارزشی بر زندگی ام حاکم است... هفته دیگر ان شاءالله عازم همان سرزمینی هستم که این قهرمانان گمنام در آن نفس کشیدند، میخواهم نَفَس آنها تنفسم شود، چه بسا نَفْسم دیگر اینگونه مرا خوار و ذلیل نکند... چقدر فرق است بین زندگی ما و آنها...

2

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.