نورا 🌱

تاریخ عضویت:

دی 1400

نورا 🌱

@Nooora

5 دنبال شده

13 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نورا 🌱

نورا 🌱

4 روز پیش

        جلد دوم جنگی که نجاتم داد
ادای شکست نا پذیر ...
ادا پای معلولش را عمل می کند و از این به بعد مثل یک دختر معمولی می تواند راحت تر فعالیت های روز مره اش را انجام بدهد خانم تورتون به دلیل این که خانه ی قبلی سوزان در اثر بمب باران نا بود شده کلبه ی قدیمی شان را به انها می دهد و چندی بعد خود خانواده ی تورتون هم با انها می ایند و در یک خانه زندگی می کنند 
دختری المانی یهودی به نام روت هم می اید که سوزان به او برای امتحان وروودی اکسفورد ریاضی درس دهد در صورتی که خانم تورتون اصلا از این موضوع راضی نیست
جاناتان برادر مگی و فرزند اول خانواده ی تورتون در ارتش کار می گند و همان جا جان می دهد و خانم تورتون ضربه ی روحی بدی می خورد ...

داستان از جنگ جهانی دوم صحبت می کند 
داستان را موقعی شروع کردم که خودمون هم وسط جنگ بودیم چقدر جنگمون راحت بود دشمن در اسمون مون چار تا ترقه بازی بیشتر نکرد
نمی دونم چرا ولی از فضای جنگ بدم نمی اد شاید به خاطر ارامش بعدش باشه
این کتاب من را به  جلد ۸ انه شرلی می برد..  جنگ ... از دست دادن عزیزان و .... در هر دو مشترک بود 
از جلد اول پر تنش تر  بود 
دوستش داشتم

      

0

نورا 🌱

نورا 🌱

1404/3/26

        خوب بود تعریف ازش خیلی شنیده بودم و برای تابستان ازکتابخانه ی مدرسه امانت گرفتمش
داستانی در مورد زندگی یک خواهر و برادر در جنگ جهانی دوم
داستان از زبان ادا دختری پاچنبری روایت می شد که با مام و جیمی (مادر و برادرش) در یک خانه ی تنگ و کوچک در لندن زندگی می کرد
مام هیچ وقت به خاطر معلول بودن ادا. اجازه می داد که از خانه خارج شود به همین دلیل روزی به سر ادا می زند که با جیمی از خانه فرار کند و با پناهنده های دیگر به یکی از روستا ها ی ان حومه برود
سوزان با اصرار های خانم ترتون این دو بچه را قبول می کند و جیمی و ادا پا به زندگی جدید می گذارند و شبیه بقیه ادم ها زندگی می کنند 
ادا با نقصی که دارد در ان جامعه پذیرفته می شود مثل ادم های دیگر از زندگی اش لذت می برد و از حقوق بر خوردار است چه بسا تبدیل به عضو مهمی می شود 
شاید بشود گفت که تنها دل خوشی ادا سواری با باتر اسب بکی (دوست سوزان که مرده) است

شاید کتاب تلخی بود از کتک هایی که مام به ادا می زد یا کار هایی که مام از انها کوتاهی کرده بود مثل عمل کردن پای دخترش و یا سربازان جنگ و....
اما رشد کردن ادا زیر بار تمام این سختی ها از افلیج بودنش گرفته تا بهبه های جنگ را به خوبی به تصویر کشیده بود

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

نورا 🌱

نورا 🌱

1403/5/11

        کتاب سنگینی بود ولی بسیار متفاوت  این تفاوت را دوست داشتم باعث می شد انسان متفکر شود این کتاب هاذهن را باز می کند 
تا حالا کتابی نخوانده بودم که مرده ها آن را روایت کنند این افراد شهید ، مصداق این آیه اند"""وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ"""  واقعا جوری روایت می کنند که در نگاه اول انگار  زنده اند اما وقتی کمی جلو تر می رویم می فهمیم که همه ی انها پیش خدای خود رفته اند 
و..... این روایت حول امام خمینی می گردد در سال های دفاع مقدس چه حال زیبایی داشتند در زمان جنگ و صدام چه کار ها که نکرده است در تبعید به نجف و ترکیه در بلا تکلیفی کویت در تمام این موارد ایشان حتی خم به ابرو نیاوردند و دریغ از ذره ای ترس !!!! 
عجب امامی داریم ما این زندگی خوب اما سخت این همه موفقیت صدقه سر همین امام است و... چه جوان هایی که مثل محسن این کتاب عاشقانه برای او کار می کردند و در راهش شهید شدند 
      

2

نورا 🌱

نورا 🌱

1403/4/19

        نثر جالبی داشت . نوع نوشتار کتاب را دوست داشتم. امیر مهنا چه دلاوری بود و چرا ما او را نمی شناختیم؟ چه دلاورانه با دشمنان می جنگید که جرئت نداشتند نزدیک او بشوند اما ..... با دوستان خود شوخ طبع و خاکی مهربان بر خورد می کرد مثال این آیه بود :( ...والذین مع هو اشداء علی الکفرا و رحماء بینهم..) چه شجاعتی داشت که توانست پدر خود را برای ایران بکشد و این کشور پهناور را برای مردم حفظ کند.
و ایمان او چه مرد با ایمانی بود !
و یاران او ... یاران او کنار خود اونبودند اما دلشان پیش او در هر جای این کسور چهل تیکه بود . انها مرید میر مهنا بودند و میر مهنا مراد آنها  . ایران چه دلیر مردانی به خوددیده است .
و چه دلاور زنانی !همان قدر که مردان در جنوب جنگیدند و برای ایران زحمت کشیدند و ... ، زنان هم از خود مایه گذاشتند . 
اسطوره های که ما داریم را نمی شود درست وصف کرد زبان در برابر آنها الکن است. واقعا باعث تأسف است که انهافراموش بشوند . 
زندگی مردم ریگ چه زندگی سختی بود فقط با کشت دیم و آب کم، اما عشقی که در دل آن مردم نسبت به امام و رهبر خود ،امیر مهنا، داشتند آنها را وادار می کرد که این سختی را  تبدیل به فرصت کنند و از آن لذت ببرند و کنار او از جان خود مایه بگذارند .
امیر مهنا چه کار سختی را بر عهده گرفته است ! ایران چهل تیکه ی آن زمان را می خواست یکپارچه کند اما هر شاه در آن زمان به فکر خود بود از گنج ها ی نادر شاه گرفته تا زنی زیبا و پسری با هوش و اسیر.
چه افرادی بودند که در خدمت اجانب بودند اما در دل خود مرید میر مهنا اما مجبور بودند این علاقه را از رئسا ی خود پنهان کنند .
و این فرد بزرگ از مرگ بیم نداشت او می دانست که هیچ چیز از شهید شدن در راه وطن زیبا و لذت بخش تر نیست .  ❤️
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.