یادداشت نورا 🌱
6 روز پیش
داستان از زبان اسبی زیبا وتنومند به نام جویی در جنگ جهانی اول روایت می شد. البرت اولین صاحب جویی بود و ان دو به هم علاقه ی زیادی داشتند اما پدر البرت اسب را به ارتش انگلستان می فروشد اما بعد از جنگی سخت جویی به عنوان غنیمت به ارتش المان می رود همراه اسبی دیگر به نام تاپ ثورن با پیر مرد و نوه اش اشنا می شوند و بعد از مدتی انها را ترک می کنند و سپس به بخش دیگری از ارتش المان می روند و با پیر مردی که همه به او دیوانه می گفتنند می رسند تاپ ثورن کهبه شدت مریض اشت بعد از مدتی جان می دهد و جویی دوباره به صاحب قدیمی اش میرسد خلاصه داستان جویی داستانی بود که از جنگ حرف می زد اما از زبان اسب و چون اسب دست به دست می شد و از جبهه ی انگلستان به جبهه ی المان می رفت داستان هم زمان از ادم های دو جبهه حرف می زد کتابی دوست داشتنی بود اما دوست داشتم پایانش می شد که بهتر باشد و کتاب طولانی تر می بود
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.