محدثه علیمردانی

محدثه علیمردانی

@Mhd_alimardani

6 دنبال شده

7 دنبال کننده

            هرچه در فهم تو آید، آن بوَد مفهوم تو.
          

یادداشت‌ها

        این کتاب درباره یک مجرمِ محکوم به اعدام است که قرار است با گیوتین محاکمه شود و دار فانی را وداع بگوید.
حتی تصورِ مرگ با شرایط عادی هم ترسناک است، آن وقت فکر کنید که یک روز به پایان زندگیتان مانده و قرار است مرگ با تیغه‌ای تیز بر گلویتان به سراغتان بیاید.
تا به حال به این فکر نکرده بودم که کسانی که محکوم به اعدام هستند در فکرشان چه میگذرد و چه حال و روزی دارند. همیشه وقتی خبر اعدام کسی را می‌شنیدم، از در قضاوت وارد می‌شدم و می‌گفتم هرکی خربزه می‌خورد باید پای لرزش هم بنشیند. البته، الان هم همین را می‌گویم. اما شاید با کمی دل‌رحمیِ بیشتر.
نگاه به اعدام از منظر یک فرد اعدامی برایم خیلی دردناک و قابل تامل بود و باعث شد افکار و دیدگاه جدیدی را درک کنم.

•

دو روز پیش به کتابخونه رفته بودم و در بین قفسه‌ها می‌چرخیدم که ناگهان این کتاب را دیدم. هیچ برنامه از پیش تعیین شده‌ای برای خواندن این کتاب نداشتم و تنها با دیدن اسم ویکتور هوگو، بدون تردید کتاب را برداشتم و به خانه آوردم.
تا به حال کتابی از ویکتور هوگو نخوانده بودم و دائم به این فکر می‌کردم که آیا به عنوان اولین کتاب از این نویسنده، کتاب خوبی را انتخاب کردم؟
نکند این کتاب به اندازه کتاب های دیگرش خوب نباشد و توی ذوقم بخورد؟
به محض رسیدن به خانه شروع به خواندن کردم و بعد از خواندن ۱۰ ۱۱ صفحه از قلم ویکتور هوگو خوشم آمد. توصیفات و قلم روان ویکتور هوگو شگفت‌زده‌ام کرد و حقیقتاً انتظارش را نداشتم. نمی‌دانم چطور نظرم را درباره این کتاب بگویم که حق مطلب به درستی ادا شود. خیلی فکر کردم که از چه کلمات و جمله‌هایی برای توصیف این کتاب استفاده کنم ولی فقط همین چند خط را توانستم بنویسم. 
      

0

فعالیت‌ها

همیشه خلاق

2

دیار اجدادی

36

خانواده تیبو
           پیش آمده که کتابی را، دوست داشته باشید ولی حتی ندانید چرا دوستش دارید؟
در این مدت
کتابها برایم مثل آدم ها شده‌اند..
گاهی میدانم یک کتاب بسیار مفید و پر از ویژگی های مثبت است ولی هرکاری می‌کنم نمی‌توانم دوستش داشته باشم!
درحالی که گاهی می‌دانم، گزینه های بهتر از این کتاب هم می‌توانم پیدا کنم، ولی علاقه‌ام را نمی‌توانم کنترل کنم :)


خانواده‌ی تیبو را دوست داشتم!
با اینکه تمامی شخصیت های آن به نوعی باعث حرص خوردن و عصبانیتم می‌شدند!
دوستش داشتم، درحالی که احساس می کردم با این کتاب در یک دور باطل گیر کرده‌ام!
شخصیت هایش هربار، رفتارهای اشتباه می‌کنند، ضربه می‌خورند، ولی درس نمی‌گیرند!
با هربار تکرار این چرخه معیوب، تمام حرصم را با بستن و پرت کردن کتاب به گوشه‌ای، خالی می‌کردم 
ولی بازهم دوستش داشتم :)

شاید دوستش داشتم چون از خانواده و کمبود های مربوط به آن می‌گفت! 
داستان کتاب شرح زندگی دو خانواده‌ی کاملا متفاوت است(حتی مذهب های متفاوت) که زندگی آن‌ها از طریق پسرهای خانواده (ژاک و دنیل) به هم گره خورده است. 

یکی از این خانواده‌ها، خانواده‌ی تیبو است؛ شامل پدری متعصب با رفتارهای بسیار خشک و بدون اندکی محبت!
و دو پسر به نام‌های آنتوان و ژاک!

از عجایب کتاب بگویم
 برای مثال؛ 
آنتوان در این کتاب، نماد انسانی عاقل و با ثبات و با انگیزه است؛ ولی تنها چیزی که از اواسط کتاب به بعد در سر ندارد، عقل است :)
ژاک نماد؛ نوجوانی سرکش و طغیان‌گر و بی ملاحظه‌است!
ولی از اواسط کتاب به بعد، تنها چیزی که این بچه ندارد، طغیان و سرکشی است
بلکه فقط سردرگم است
به دنبال ذره ای توجه و محبت از پدرش است ولی با رفتارهای خشک و تحقیرآمیز مواجه می‌شود..


دیگری خانواده‌ی فونتانن است،
خانواده‌ای که می‌توان گفت، در آن محبت، صمیمیت و آزادی عمل وجود دارد.
ولی با تمامی ویژگی های مثبتش، این خانواده نیز با چالش های عمیقی درگیر است..
فرزندان این خانواده، دنیل و ژنی هستند!
خانواده‌ی فونتانن، مادری بسیار فداکاری دارد که تمام مسئولیت زندگی را به عهده گرفته است!
ولی بزرگ ترین مشکل این خانواده، کمبود پدر و همسری عاقل و سالم(از لحاظ رفتاری) است!
  نویسنده به طرز بسیار عالیی، نتیجه‌ی رفتارها و انتخابات والدین را بر آینده‌ی بچه ها نشان داده است👌
- انقدر از خانم فونتانن حرص خوردم که ده سال از عمرم کم شد :|

ماجرای کتاب از جایی شروع می‌شود که ژاکِ خسته از تعصب های کورکورانه‌ی پدر،
 به همراه،
 دنیلی که با الگوگیری از بی مسئولیت ها و رفتارهای آزادانه‌ی پدر بزرگ شده، 
تصمیم به فرار از محیط خانه و خانواده هایشان می‌گیرند و دردسرهایی را برای خود و دیگران به بار می‌آورند!

چه بخواهیم بپذیریم و چه نخواهیم، 
این یک حقیقت است که؛
خانواده چیز مهمی نیست
بلکه همه چیز است..
اگر باور ندارید، حتما این کتاب را بخوانید :)

در جلدهای بعدی ماجراهای سیاسی و تاریخی در کتاب پررنگ می‌شوند، در این جلد بیشتر به شخصیت ها و نحوه تربیتشان پرداخته است.
'نویسنده تمامیت وجود آدم‌هایش را همچون آینه‌ای می‌شکند تا جزئیات مبهم ذاتشان را به نمایش بگذارد.'

در مقابل، یکی از نکات ضعف کتاب، عدم توانایی نویسنده در پرداختن به تمامی شخصیت های مهم در کنار یکدیگر است!

و درآخر ۴ یا ۴.۵؟ مسئله این است!
        

55

نازنین
        یه جایی راوی داستان میگه: من استاد حرف زدن در سکوتم کل زندگیم در سکوت حرف زده ام و در سکوت تراژدی های زیادی را با خودم زندگی کرده ام... این جنس مردها تو را دیوانه می‌کنند  ،به معنای واقعی مردی که حرف نمی‌زنه از نظر من یک‌بیماره  دقیقا نقطه ای که من بسیار حساس بودم روش  و با خوندنش  حرص می خوردم این سکوت احمقانه مرد داستان بود.اما  از خوندنش   لذت بردم کوتاه بود و پرمغز .
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7