یادداشت محدثه علیمردانی

        چند سالی بود که یا من به دنبالِ منِ‌او بودم، یا او به دنبال من. اما بالاخره به دست تقدیر، هم او مرا فراخواند و هم من او را.
دروغ چرا؟! با کمی بدبینی و اکراه به سمتش رفتم. نه که نخواهم بخوانمش. نه! فقط می‌ترسیدم در آخر من را با کوهی از غم تنها بگذارد. به نقلِ دوستانم، فکر می‌کردم برادرِ سمفونی مردگان است و راه و رسم عباس معروفی را پیش کشیده است. فکر می‌کردم از آن دست کتاب‌هایی‌ست که روحم را افسرده می‌کند و جانم را به درد می‌آورد‌.فکر می‌کردم قلمِ آقای امیرخانی عبوس و به دور از لطافت است و هر بار که این کتاب و نویسنده را تصور می‌کردم، تنها دو ابروی گره‌خورده جلوی چشمانم ظاهر می‌شد. اما چنین نبود.
روایتش، شوخ طبعی‌هایش، واگویه‌هایش، بازی‌ِ با کلماتش و ... چنان تکانم داد که گمان می‌کنم به نویسنده بدهکارم. بدهکارِ یک حلالیت!
اعتراف می‌کنم،
از تمام قضاوت هایم نادم و پشیمانم.. ! 👩🏻‍🦯
      
58

5

(0/1000)

نظرات

azardokht

azardokht

4 روز پیش

چطور بود 🤩
5

1

وای دختر میخوام خون گریه کنم 😭😂
عالی بود عاااالی
اصلا خیلی عجیب و غریب بود.. 

1

azardokht

azardokht

4 روز پیش

اوووم.🤩
میدونستم خوشت میاد.
دوست دارم بازم همچین کتابی باشه بتونم بخونم😇
@Mhd_alimardani 

1

وای آره واقعا ..
حقیقتا خیلی پشیمونم که اینقدر تند خوندمش
البته چاره‌ای هم نداشتم 🥲
@sunflowerr 

1

azardokht

azardokht

4 روز پیش

برم شماره امیر خانی رو برات گیر بیارم که حلالیت بطلبی 😂
2

1

نه نه میخوام حضوراً برم.. هم عرض ارادت کنم هم امضا بگیرم 😂😂 

1

azardokht

azardokht

4 روز پیش

1