مـ🌙ـآه

تاریخ عضویت:

خرداد 1404

مـ🌙ـآه

@Mahlin4

1 دنبال شده

0 دنبال کننده

                با کتاب ها می‌توان  جای هزاران نفر زندگی کرد و جای هزاران نفر مرد،
اما همچنان نفس کشید؛
معجزه از این بالاتر؟(:
              

یادداشت‌ها

مـ🌙ـآه

مـ🌙ـآه

4 روز پیش

        واقعاً واقعا واقعا
هنوز هم وقتی که چند صفحه آخر کتاب رو میخونم گریه میکنم🙂💔
راستش من امیدوار بودم که یه اتفاق جادویی بیفته و سم زنده بشه😅
ولی خب...
درسته که یکم جادو توی داستان بود
ولی این بازم زندگی واقعی بود
زندگی که سم توش مرده بود
هر خط رو که میخوندم خودم و جای جولی می‌ذاشتم...
تصوراتم راجب اینکه با سم فارغ‌التحصیل میشیم
باهم از اون شهر کوچیک میریم
عروسی میکنیم...
خودم و جای سم می‌ذاشتم 
اینکه چقدر دوست داشتم با جولی فارغ‌التحصیل بشم...
با دوستام...
دلم برای داداش کوچولوم تنگ میشه
واسه مامانم
بابام
جولی 
واسه زنده بودن...
اینکه چقدر میترسم فراموش بشم🥲
ولی همچنان این داستان پریان نیست
بلکه زندگی واقعیه
این داستان داستان غم‌انگیزیه اما به شما یاد میده که گاهی اوقات اتفاقات غم‌انگیز اتفاق میفتن و این تقصیر هیچ‌کس نیست...
و هیچ کسی هم نمیتونه این و تغییر بده
پس گاهی اوقات باید تلاش کرد تا باهاش رو‌به‌رو شد
و سازش کرد
ممکنه درد داشته باشه🙂
اما قبول نکردن حقیقت فقط باعث میشه بیشتر درد بکشی...
گاهی اوقات ما عزیزانمون رو از دست میدیم 
درسته
باید باهاشون خداحافظی کنیم
اما اینکه سعی کنیم فراموششون کنیم باعث آسیب دیدن خودمون میشه
چون اون بخشی از ما بوده
یه تیکه از قلبمون...
و این غم سنگینه
درد داره
اما هنوزم توی زندگی کسایی هستن که تو رو دوست دارن
و تو
باید سعی کنی نبودنش رو بپذیری
این کتاب رو واقعا واقعا واقعا پیشنهاد میکنم 
مخصوصا کسی که عزیزی رو از دست داده به نظرم این کتاب خیلی میتونه کمکش کنه
یکی از بهترین کتاباییه که خوندم(:
      

0

مـ🌙ـآه

مـ🌙ـآه

4 روز پیش

        برخلاف تبلیغات خیلی زیادی که راجب کتاب شده بود،این کتاب برای من کتابی نبود که بخوام بهش عنوان شاهکار رو بدم یا هرکس و میبینم بگم وااییییییییییی 
دست چهارم و خوندی؟
شخصیت پردازی نسبتا خوب بود
اژدها ها خیلی جالب بودن و مدرسه اژدها سواری هم که دیگه نگم😁
ولی این کتاب دوتا نکته منفی داشت
اول اینکه ویولت خیلی از اول کتاب به عنوان یک شخصیت ضعیف شناخته میشد و میدونست که اگه به مدرسه اژدها سواری بره امکان مردنش هست
از اول عمرش هم داشته برای کاتب شدن درس میخونده اما وقتی مادرش میگه که باید عضو سواره نظام بشی بدون هیچ تلاشی میپذیره و حتی سعی نمیکنه با کمک کسایی که مخالف رفتنش بودن خودش و نجات بده 
حتی یک ذره
فقط برای اینکه ثابت کنه ضعیف نیست؟
خب این خیلی غیر منطقیه
خیلی راحت رویاش که کاتب شدن بود و ول کرد تا ثابت کنه ضعیف نیست؟
و به طرز معجزه آسایی از همه اتفاقای خطرناک جون سالم به در می‌برد 
و این درحالی بود که افراد قوی تر توی اون چالش ها کشته میشدن

دومین نکته منفی که داشت این بود که صحنه زیاد داشت و واقعا برای گروه سنی نوجوون ها که خیلی هم این کتاب بینشون طرفدار پیدا کرده از نظر من مناسب نبود
این موضوعش یکمی اذیت کننده بود که عشق رو اومده بود از یک چیز مقدس خلاصه کرده بود توی روابط فیزیکی
و صحنه هایی داشت که به نظر من اگر اون صحنه ها نبود نه تنها به اصل داستان کتاب صدمه نمی‌زد
بلکه برای گروهی سنی ۱۴ ۱۵ سال که انقد طرفدار پیدا کرده بینشون مناسب تر بود
غیر از اینها به نظرم بقیه چیزها بد نبود
اما در کل کتاب رو برای زیر ۱۷ سال پیشنهاد نمیکنم 
      

0

مـ🌙ـآه

مـ🌙ـآه

4 روز پیش

        کتاب بی سرزمین درباره پسری سوری به اسم احمده که پدربزرگ،مادر، و دوتا خواهر کوچکترش یعنی نوری و یاسمین رو توی بمباران از دست داده و توی جریان مهاجرتشون، پدرش رو هم از دست میده 
و پسری آمریکایی به اسم مکس که پدر و مادرش از واشنگتن به بلژیک نقل مکان میکنن 
احمد خیلی اتفاقی سر از زیرزمین خونه مکس درمیاره و تصمیم میگیره چند وقتی رو اونجا بمونه
تا اینکه مکس پیداش می‌کنه
مکس اول تصمیم میگیره که اون و به پدر و مادرش لو بده اما کم کم به نظرش میرسه که شاید احمد بی آزار باشه و اینجوری میشه که لوش نمی‌ده
کم کم دوستی عمیقی بین این دو پسر شکل میگیره 
اون قدری که مکس تصمیم میگیره یه نقشه عجیب غریب و البته نبوغ آمیر رو برای کمک به احمد پیاده کنه و اون اینه که احمد رو توی مدرسه ثبت نام کنه
زندگی خارج از اون زیرزمین جریان داره اما برای احمد خیلی سخته که بتونه جزء اون زندگی بشه...
اونم وقتی که توی جای جای بلژیک و فرانسه حملات تروریستی انجام میشه و داعش مشئولشونه
چیزایی که خیلی توجهم رو توی این کتاب جلب کردن 
سختیایی بود که مسلمون ها توی بلژیک باهاش رو به رو بودن
بخاطر کارهای داعش همه نسبت به مسلمان ها بدبین بودن
و نویسنده این و به خوبی بیان کرده بود
اینکه وقتی پدر و مادرا میومدن دنبال بچه هاشون به مادرایی که روسری داشتن چپ چپ نگاه میکردن
و اینکه چقدر مردم نسبت به پناه جو های سوری نگاه منفی داشتن و حاضر به کمک بهشون نمیشدن
وقتی سختیایی که احمد برای مدرسه رفتن میکشید و میخوندم می‌فهمیدم چیزی که ما هر روز براش غر می‌زنیم چیزیه که آرزوی خیلیاس
اینکه نویسنده به خوبی سبک زندگی احمد رو توصیف کرده بود باعث شکل‌گیری ارتباط خیلی عمیق تر بین خواننده و  شخصیت ها میشه
غذای عید فطر، نماز خوندن و بازی توی کوچه های حلب
و در آخر اینکه نویسنده به خوبی احساساتی مثل ترس موقع حملات تروریستی یا ترس خانواده احمد موقع بمباران رو بیان کرده بود
اینکه موقع حمله تروریستی پدر و مادر ها با چه عجله ای میرفتم دنبال بچه هاشون مدرسه
یا اینکه خواهر کوچیکتر احمد چجوری وقت بمبارون می‌لرزید🙂💔
اینا باعث میشد ارتباط عاطفی عمیقی با شخصیت ها بگیرم
درکل داستان خیلی خیلی قشنگی بود که واقعا توصیه میکنم بخونیدش


      

3

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.