مـ🌙ـآه

تاریخ عضویت:

خرداد 1404

مـ🌙ـآه

@Mahlin4

16 دنبال شده

14 دنبال کننده

                با کتاب ها می‌توان  جای هزاران نفر زندگی کرد و جای هزاران نفر مرد،
اما همچنان نفس کشید؛
معجزه از این بالاتر؟(:
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
مـ🌙ـآه

مـ🌙ـآه

4 روز پیش

        این کتاب و وقتی خریدم که خیلی پول نداشتم 🌚
و حس می‌کردم این کتابایی که خیلی معروف شدن و قیمتشونم سر به فلک کشیده زیادی جذبم نمی‌کنن دیگه(البته اینکه اون موقع پول خریدشم نداشتم بی تاثیر نبود😂)
واسه همین رفتم سمت اون کتابایی که اون پشت مشتا بودن 
گفتم حالا به اینام آدم یه فرصتی بده خوبه
این کتاب و بیشتر محض سرگرمی و اینا خریدم و توقع چندانی ازش نداشتم
ولی خب واقعا دوسش داشتم
اینکه دلا مدام تلاش می‌کرد تا اوضاع و رو به راه کنه ولی همش حس می کرد هیچی جفت و جور نمیشه 
و من با این بخش کتاب یه جورایی ارتباط برقرار کردم
به نظرم این کتاب داستان خیلی قشنگی راجب بیماری و عشقه
فضا سازی نسبتا خوبی داشت و میشه گفت کمکم کرد به درک بهتری از اونایی که با مشکل مامان دلا دست و پنجه نرم می‌کنن برسم و با مشکلات خانواده هاشون بیشتر آشنا بشم
واقعا شخصیت بابای دلا رو دوست داشتم
خیلی با درک و فهم بود
و بانوی عسلم با اینکه حضورش خیلی فرعی بود ولی خیلی به دلم نشست(:
در آخر به نظرم کتاب خیلی خوبی بود و ارزش خوندن و داشت


      

0

        این کتاب زندگینامه آیت الله مرتضی انصاری بود
به نظرم کتاب کتاب جالبی بود و اولش یکمی خسته کننده به نظر می‌رسید مخصوصا اینکه یکمی کلماتش سنگین بود
ولی کم کم آدم با جریان داستان هماهنگ میشه و داستان جذابیتاشو رو می‌کنه
یکی از قسمتای کتاب که خیلی دوسش داشتم اونجا بود که ایشون امام علی ع رو توی خواب میبینن و امام علی توی گوششون سوره حمد رو میخونن 
و سالها بعد که توی نجف درحال تدریس بودن یکی از شاگرداشون که همیشه خیلی ساکت و گوشه گیر بوده،اون جلسه شروع می‌کنه به پرسیدن یه عالمه سوال و هی وسط صحبت ایشون می‌پریده جوری که کلاس و داشته به هم می‌ریخته
آیت الله انصاری بهش میگن که بیا نزدیک و توی گوشش یه چیزی میگن و جوون سرخ میشه و ساکت میشه
شاگردا کنجکاو میشن و بعد کلاس ازش میپرسن استاد چی تو گوشت گفت؟
میگه من حس میکردم چیزی از درس نمی‌فهمم و میخواستم بیخیال تحصیل توی نجف بشم
یه شب رفتم حرم امام علی و گریه و توسل کردم تا عنایتی کنن و خواب دیدم امام علی توی گوشم گفت بسم الله الرحمن الرحیم 
و وقتی بیدار شدم علم زیادی توی سینه م حس کردم طوری که درس رو کاملا می‌فهمیدم و ایرادات وارد بهش رو از اول می‌دونستم
و استاد توی گوشم گفت اونی که توی گوش تو بسم الله گفته برای من تا و لا الضالین خونده...
      

4

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.