یادداشت مـ🌙ـآه

        این کتاب زندگینامه آیت الله مرتضی انصاری بود
به نظرم کتاب کتاب جالبی بود و اولش یکمی خسته کننده به نظر می‌رسید مخصوصا اینکه یکمی کلماتش سنگین بود
ولی کم کم آدم با جریان داستان هماهنگ میشه و داستان جذابیتاشو رو می‌کنه
یکی از قسمتای کتاب که خیلی دوسش داشتم اونجا بود که ایشون امام علی ع رو توی خواب میبینن و امام علی توی گوششون سوره حمد رو میخونن 
و سالها بعد که توی نجف درحال تدریس بودن یکی از شاگرداشون که همیشه خیلی ساکت و گوشه گیر بوده،اون جلسه شروع می‌کنه به پرسیدن یه عالمه سوال و هی وسط صحبت ایشون می‌پریده جوری که کلاس و داشته به هم می‌ریخته
آیت الله انصاری بهش میگن که بیا نزدیک و توی گوشش یه چیزی میگن و جوون سرخ میشه و ساکت میشه
شاگردا کنجکاو میشن و بعد کلاس ازش میپرسن استاد چی تو گوشت گفت؟
میگه من حس میکردم چیزی از درس نمی‌فهمم و میخواستم بیخیال تحصیل توی نجف بشم
یه شب رفتم حرم امام علی و گریه و توسل کردم تا عنایتی کنن و خواب دیدم امام علی توی گوشم گفت بسم الله الرحمن الرحیم 
و وقتی بیدار شدم علم زیادی توی سینه م حس کردم طوری که درس رو کاملا می‌فهمیدم و ایرادات وارد بهش رو از اول می‌دونستم
و استاد توی گوشم گفت اونی که توی گوش تو بسم الله گفته برای من تا و لا الضالین خونده...
      
9

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.