"لاشه لطیف"
❗️یادداشتِ این کتاب با تاخیری چهار ماهه نوشته میشه، پس نمیتونم به جزئیات و نکاتِ کارآمدی اشاره کنم.
-آشناییام: از طریقِ فضایِ مجازی بود. بسیار مشتاقِ خوندن این کتاب بودم(به دلیلِ موضوعِ متفاوت، امتیازات و مخصوصاً اشاره اکثریت به پایانِ کتاب)، و بالاخره در سفرِ چندین روزهی عیدِ نوروز این کتاب رو شروع کردم.
-نظر شخصی: دوستش داشتم، و از توصیفاتِ دقیقش در فرآیند کارخونه، شرایطِ زمین و... لذت بردم. نثری نه چندان راحت داشت اما چشمم کمکم عادت کرد. بیشترین حسی که در طولِ خوندن این کتاب داشتم، انزجار بود و ریشریش شدنِ دلم و به همین دلیل انتظاراتم رو برآورده کرد. با ذوقِ اینکه پایانِ کتاب چطور خواهد بود صفحه به صفحه پیش رفتم و وقتی بالاخره به پایان رسیدم، فهمیدم تصورم از پایان زیادی بالا بود؛ چرا؟
*اسپویل:❗️چون دقیقاً بر عکس اون چیزی که انتظار میرفت، من چشمم آب نمیخورد که شخصیتِ اصلی تغییر رویه بده، چون هرچقدرم که دلت بخواد، نمیتونی خلافِ جهتِ آب شنا کنی؛ و در کل دنیای کتاب اینه: یه دنیا پر از خشونت و بیحسی و رنگِ خاکستری.❗️
علاوه بر فضایِ داستان، حتی عکسالعملِ شخصیتها به وقایع اطرافشون منزجر کننده و عجیب بود.(همگی نیاز به تراپی داشتن👀)، بعد که به شرایطِ زندگیشون فکر کردم، فهمیدم منطقیترین رفتار همینه، چون راهِ دیگه ای براشون نمونده بود. وقتی حرف از بقا میشه، انسانیت یه کلمهیِ بیمعنیه.
●من از خودم پرسیدم، شما هم از خودتون بپرسین: که اگر شما توی همچین دنیایی زندگی میکردین، آیا دووم میاوردین؟ برای من حتی تصورشم سخته!
پ.ن¹: دوست داشتم بیشتر از قوانینِ حکومتشون بدونم، چون به نظرم تو همچین شرایطی یکی از محتملترین گزینهها، خودکشیه. آیا خودکشی جزایِ سنگینی داره که اشارهای بهش تو کتاب نشده؟
پ.ن²: هر چی بیشتر میرفتم جلو، فهمیدم تو کتاب هیچ اشارهای به دین و مکتب نشده. شاید استدلالِ پشتش همون مبحث بقا باشه، که منطقیه.
-امتیاز: ۳ از ۵