بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

Han

@Han

12 دنبال شده

21 دنبال کننده

                      ☁ A cloud above humans
                    

یادداشت‌ها

                ته کلاس ردیف آخر صندلی آخر 
در مدرسه افرادی که اخلاق و جذابیت دارند محبوبیت بیشتری نسبت به دیگران دارند . در یک کلاس همه افراد جذاب و عالی نیستند بلکه یک سری افراد همیشه مورد تنفر بچه ها قرار می گیرند و همه با آن دسته مشکل دارند . همه از بردلی متنفرند . . . . . . . . .
  بردلی شخصیتی خشن و بی اخلاق دارد که در کلاس چندان محبوبیت ندارد و همه از او بدشان می آید . بردلی درس خوان نیست و با هیچ کس ارتباط ندارد همه نمراتش پایین و غیر قابل قبول است . تا اینکه دو شخصیت زندگی او را   به کل تغییر می دهند .
جف فیشکین هم کلاسی جدید او و خانم کارلا مشاور جدید او به او کمک می کنند تا از پسری منفور به شخصیتی دیگر تبدیل شود و زندگی را برای او آسان می کنند . . . . .

کتاب از لحاظ داستان قوی بود یعنی ایده داستان ایده مناسب و جذابی بود و به راحتی مخاطب خودش را جذب می کند . بعلاوه نویسنده قلم خوبی داشت به طوری که خوانند احساس نمی کرد این داستان نوشته شده بلکه احساس می کرد این داستان واقعی است یعنی نویسنده خیلی ایده ذهنش را کامل و درست روی کاغذ آورده بود . 
از نظر پیرنگ نقطه اوج در جای مناسب قرار داشت اما گره ها به موقع باز نمی شد یعنی مشکلات به وقتش حل نمی شد بلکه کمی طول می کشید و این برای مخاطب کسل کننده می شد . آشفتگی خیلی جذاب بود و شاید یکی از دلیل های جذب خواننده باشد .

شروع داستان خوب بود نه می توان گفت عالی نه می توان گفت افتضاح . مانند کتاب های عادی و پایان هم به همین شیوه بود اما پایان برای مخاطب دلپذیر و خوب بود .زیرا پایان نتیجه جذابی داشت و مخاطب منتظر را خوشحال می کرد :) 

شخصیت پردازی نکته مهمی است . این کتاب سرجمع و با احتساب شخصیت های جزئی 27 شخصیت داشت. این موضوع برای خواننده سخت است زیرا گیج می شود این همه شخصیت سخت فهمیده می شوند . شخصیت اصلی بردلی است که نقش پررنگ دارد و ما می توانیم از درون ذهن او و احساسات خشنش با خبر شویم .

اسم کتاب ساده بود اما اطلاعاتی از کتاب داده بود مثلا اینکه بردلی  شخصیتی است که ته کلاس ردیف آخر و صندلی آخر می نشیند. جلد کتاب در نشر افق جذاب بود و می تواند ترغیب کننده باشد .  زیرا چهره ای از بردلی در حالت آشفتگی را نشان می دهد  . 

در آخر این کتاب برای افرادی که به دنبال داستان های نوجوان جست و جو می کنند  توصیه می شود و امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید .

"گاهی سخت‌ترین کار دنیا، این است که توانایی‌هایت را باور کنی!"
پایان .
        
                یک روز بارانی بود بنابر رسم هر سال والنسی باید به پیک نیک کسل کننده خانوادگی شان می رفت .
در خانواده خیلی اهمیت برای او قائل نمی  شدند . 
او دیگر 29 ساله شده بود اما همچنان مجرد بود . به خیال خودش خیلی برای ازدواج دیر بود  .  در خانواده خاصشان نقش کم رنگی داشت . اما او خیلی آرام بود و با مسائل درگیر نمی شد . ولی نمی دانست که همان پیک نیک خسته کننده و عذاب اور نقش مهمی در زندگی اش  خواهد داشت . . . . . . . . 

کتاب زیبایی بود . نویسنده به  طور مشخصی مسائل را به قلم کشیده بود و دید خواننده برای درک مسائل خیلی راحت بود در کنار همین راحتی زیبایی اش را به رخ کشیده بود .

در آغاز کتاب نویسنده سرنخ کوچکی از اتفاق اصلی داده بود و این کار جذابیت زیادی بوجود آورده بود . و کتاب آغاز متنوع و ترغیب کننده ای داشت . اگر بخواهم منظورم را واضح تر بیان کنم می گویم اگر یک خواننده کتاب را بخواند با شروع خوبش جذب آن می شود .

از نظر من پیرنگ داستان خیلی خوب و طبقه بندی شده بود . یعنی وقتی نویسنده یک گره کوچک ایجاد میکرد ، صبر نمی کرد تا آخر داستان آن را باز کند بلکه خیلی زود گره باز می شد . همچنین نقطه اوج داستان دقیقا جای مناسبی بود دقیقا همان لحظه ای که خواننده منتظر همان اتفاق مهم 
بود و این یکی از پر رنگ ترین نکات این کتاب محسوب می شود . در ادامه پیرنگ  شروع و پایان کتاب نقش مهمی داشت و در کل کتاب پیرنگ خوبی داشت . 

اما در میان نکات مثبت نکته منفی وجود دارد . رفتار های والنسی به یک جوان 29 ساله خیلی تشابه زیادی نداشت یعنی دغدغه هایش خیلی نزدیک به جوان 29 ساله نبود بلکه کمتر به نظر می رسید .

از لحاظ داستان خیلی جذاب بود . و از خالق آنه شرلی توقع همچنین قلم خوبی هم می توان داشت که شخصیتی همچون والنسی خلق کند . و داستان را جذاب کند .

در شخصیت پردازی  والنسی پررنگ ترین نقش را داشت . او شخصیت خیلی خاصی داشت چون من در نزدیکی ام کسی را با این اخلاقیات ندیده بودم و برایم فهمیدن آنچه در ذهنش می گذرد جذاب بود و البته نویسنده خیلی وقایع اتفاق افتاده در درون او را واضح بیان کرده بود . اما خیلی شخصیت موجود در کتاب زیاد بود . مثلا والنسی عمو و عمه زیاد داشت و خیلی اسم های متنوع و زیاد وجود داشت . این کمی برای خواننده مشکل دار بود . اما در کل شخصیت های خوبی داشت .

جلد کتاب در نشر افق مانند :زنان کوچک و دشمن عزیز بود اما شاید تکراری ولی زیبا است .
نویسنده اسم خوب و جالبی را برای کتاب انتخاب کرده بود ، یعنی از بین مسائل تکراری
 انتخاب نشده بود  و خاص بود.
در کل کتاب خیلی خوب و ترغیب کننده ای بود .
        
                «أَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ؛» ايا آن كسی كه موجودات را آفريده، از حال آن‌ها آگاه نيست؟! در حالی كه او (از اسرار دقيق) با خبر و آگاه است! (ملك، ۱۴)
یونس جوانیست که بدنبال علت خودکشی شخصی بنام دکتر پارسا است . و در این مسیر با خود درگیر است نه تنها در پی مرگ دکتر پارسا است بلکه در درون خود و اعتقادات خود به دنبال حقیقت است . با توجه به اینکه در خانواده ای مذهبی تربیت و بزرگ شده اما در وجود خدا شک دارد و در تمام مدت برایش مسئله است که خدایی وجود دارد یا نه . از نظر اطرافیانش شک به وجود خدا منطقی نیست پس او چگونه به حقیقت زندگی اش پی می برد ؟
داستان کتاب جذابیت زیادی داشت و همین دلیل من مخاطب را جذب کتاب کرد و باعث شد آن را بخوانم . نوع قلم نویسنده جدید بود و من کمتر کتابی خوانده بودم که قلمش این چنین باشد . کتاب جزئیات زیادی داشت که اگرچه در برخی از صحنه ها خیلی جذابیت به داستان افزوده بود اما در برخی قسمت ها باعث خسته شدن خواننده می شد و اینطور بود که خواننده می گفت : « این بخش کی تموم میشه ؟ » 
پیرنگ کتاب کامل و بجا بود . اما گره ها خیلی ریز کوچک بودند یعنی نوع داستان طوری نبود که خیلی پیچیده و هیجان انگیز باشد ، چون گره ها و نقطه اوج ساده بودند اما درست و به موقع می آمدند . شروع کتاب جذاب بود و خواننده را ترغیب می کرد و من به شخصه جذبش شدم اما مانند اکثر کتاب  های دیگر ساده بود . اما پایان کتاب عادی نبود . یعنی خواننده توقع داشت داستان ادامه پیدا کند و پایان مشخص داشته باشد اما تا حدودی پایان بر طبق مراد خواننده نبود و پایان مبهمی داشت . هرچند قلم خوب و نکات مثبت دیگر این عیب را می پوشاند و قابل بخشش است . 
روند داستان تند بود . یعنی داستان کش دار و حوصله سر بر نبود . بلکه سریع گره ها باز میشد مشکلات حل میشد و خواننده با کتاب درگیری نداشت که چرا انقدر طولانی شد .
شخصیت پردازی کتاب نسبتا قوی بود . البته توصیف شخصیت ها از لحاظ ظاهری و گاها از لحاظ شخصیت خیلی ریز و دقیق بود . اگرچه کتاب اول شخص بود و نباید توقع توصیف عمیقی داشت .اما شخصیت یونس که شخصیت اصلی بود از لحاظ خصوصیات کامل بود اما من تصوری از یونس نداشتم و یک تصویر مبهم در ذهنم بنام یونس وجود داشت . اما توصیفات جزییات خیلی خوب بیان شده بود به طوری که محیط خیلی واضح و قابل تصور بود . 
 بعضی از دیالوگ های کتاب خیلی تاثیر گذار و معنادار بود و آنها را دوست داشتم و خواندن آن لذت می بردم . و این را یکی از اصلی ترین نکات مثبت کتاب حساب می کنم . 
بر خلاف داستان جلد کتاب چندان جذاب و ترغیب کننده نبود و من فقط بر اساس تعریف بقیه از این کتاب آن را خواندم برای همین جلد کتاب خیلی ساده و یکنواخت بود . اما اسم کتاب زیبا  بود و مستقیم به موضوع داستان اشاره نکرده بود برای همین اسمش ترغیب کننده  بود . 
در  آخر من از خواندن این کتاب لذت بردم و کتاب خوبی بود . همچنین برای موضوعی که کمتر در کتاب های دیگر یافت می شود خواندنی بود .
برمیگردم به آسمان نگاه میکنم  به جایی که بادبادک ها  رسیده است به خداوند ...
        
                در عصر حاضر کشور کوبا ، کشوری نیست که همه از آن باخبر باشند و تا اسم "کوبا" بیاید مانند کشور های معروف آشنا باشد . و اگر درباره مکانی غریبه و ناآشنا اطلاعات جدیدی را به مخاطب بدهیم یک رویداد مهم محسوب می شود . این شد که منصور ضابطیان تصمیم گرفت یک اقدام بزرگ انجام دهد . 
اکثر افراد می دانند منصور ضابطیان یک کارگردان و نویسنده خیلی خفن و معروف است . و ایرانی بودنش مهری بر پیشانی اش زده . اما حالا او میخواهد به کشوری غریبه سفر کند و از عجایب آن آگاه شود . پس او راهی کوبا می شود و سفرنامه خود را با نام سباستین در اختیار خوانندگان قرار می دهد . سفرنامه ای شامل سفرش به سه شهر ترینیداد ، وینالس و هاوانا …
اگرچه کتاب رمان و داستان نبود . اما با وجود سفرنامه بودنش شکی در بی نقصی اش نیست . قلم نویسنده ساده و روان بود و خواننده را گیج نمی کرد و تعاریفش از مسائل خیلی مبهم نبود . و در این میان یک ارتباط دوسویه با خواننده برقرار کرده بود که جذابیت بالایی بر کتاب افزوده بود . 
حتی در شخصیت پردازی آقای ضابطیان خیلی خوب هر شخصیت را توصیف کرده بود با مثال های آن ویژگی های ظاهری شخصیت را برای ما بیان می کرد. علاوه بر شخصیت پردازی پر رنگ ترین نکته مثبت کتاب که به همین دلیل او را دوست دارم توصیف های آن است . توصیف های ظاهری کتاب خیلی دقیق و با جزئیات بیان شده اند به طوری که خواننده از خواندن آن لذت میبرد و دوست دارد بقیه آن را هم بخواند و من به شخصه تا به نقطه ای معقول نمی رسیدم کتاب را رها نمی کردم و به خواندن ادامه می دادم . نویسنده یکسری اطلاعات جدید و جذاب را در اختیار مخاطب قرار داده بود مانند ویژگی هایی از کوبا که هیچکس از آنها خبر ندارد . یا توصیفات مکان هایی که به آنجا می رود یکی از لذت بخش ترین قسمت های کتاب بود .
جلد کتاب یکی دیگر از دلایلی است که این کتاب را دوست دارم . ترکیب رنگ های متفاوت باعث زیبایی فراوانی شده که روی طرح اصلی آمده و مخاطب را جذب خود می کند . بعلاوه درون کتاب خشک نیست و اطلاعات را همراه عکس به خواننده نشان می دهد که خیلی در ترغیب به سمت کتاب تاثیرگذار  بود . اسم کتاب هم خیلی ساده نبود و می توان گفت اسم خوبی داشت . 
در پایان مرور یکی از بهترین سفرنامه های عمرم را در اختیار شما قرار دادم تا از خوندنش لذت ببرید.
" واژه ها راهگشای آگاهی است و ما هم سر انجام بر سر معنای زندگی متحد می شویم . 
ارنستو چگوارا "
        
                تقدیر چیست ؟ ممکن است در ناممکن ترین حالت ها غیر قابل تصور ترین اتفاقات رخ دهد ؟. یا زندگی مثل یک روال عادی در حال جریان است ، که هیچ اتفاقی شامل حالش نمی شود ؟ همانطور که ارمیا  مهندسی عمران می خواند و خانواده ای ثروتمند دارد که با جنگ میانه خوبی ندارند دارد و مصطفی پسری که در مغازه پدر خود کار می کند و در جنوب تهران زندگی می کند ،  با ارمیا آشنا و تبدیل به بهترین دوستان  و بهترین همسنگری  می شوند . اما نقش تقدیر اینجا می درخشد جایی که مصطفی شهید می شود و  این ارمیا است که تنها می ماند و در میان سیل عظیمی از غصه در حال غرق شدن است  …
این کتاب جزو بهترین کتاب هایی بود که در ژانر دفاع مقدس خوانده ام و به حدی داستان جذابی داشت که خواننده نمی توانست آن را رها کند . 
نوع قلم آقای امیرخانی در این کتاب روان و قابل فهم بود همچنین قلمش جذاب بود و باعث ترغیب خواننده می شد . خود داستان موضوع جذابی داشت . و من تا بحال کتابی با این موضوع نخوانده بودم و نتایج مفیدی داشت . و دوستی پسری از شمال تهران با پسری از جنوب و اتفاقات بین آن دو داستان کتاب را هیجان انگیز کرده بود و من به عنوان خواننده جذبش شدم . 
پیرنگ کتاب خیلی منظم و کامل بود . شروع کتاب ترغیب کننده بود و عادی و یکنواخت شروع نشده بود . گره های داستان به موقع ایجاد می شدند و همچنین به موقع باز می شدند . اما بعضی از گره های کوچک طولدار بودند یعنی کمی دیر باز می شدند که این امر قابل بخشش است . پایان این کتاب نسبتا خوب بود و نویسنده کتاب را خوب جمع کرده بود . و گره اصلی داستان که درگیری ارمیا بود حل شده بود .روند داستان کمی کند بود . و میتوانست سریع تر بگذرد اما باز هم این عیب خیلی پر رنگ نیست و قابل بخشش است .  
شخصیت پردازی کتاب ترغیب کننده بود و توصیفات ظاهری و احساسات شخصیت قابل مشاهده بود چون داستان سوم شخص بود و شخصیت ارمیا خیلی پر رنگ بود و من  با ارمیا آشنایی ذهنی داشتم . همچنین شخصیت ها خیلی زیاد نبودند که خواننده قاطی کند همان سطح عادی بود . نوع توصیف شخصیت را دوست داشتم و برایم جذاب بود. بعلاوه شخصیت مصطفی سبک زندگی اش هم خیلی خوب به قلم کشیده شده بود . و زمانی که نویسنده داشت درگیری ارمیا با خود را بیان می کرد خیلی توصیفات خوبی بکار بدره بود . یا توصیف شهادت مصطفی هم جذابیت بی نهایتی به کتاب افزوده بود .
جلد کتاب پر مفهوم بود اما برای کسی که آن را تا بحال نخوانده بی معنا بود بر همین اساس می توانست بهتر باشد و من صرفا برای شهرت کتاب آن را انتخاب کردم تا جلدش . اسم کتاب هم برگرفته از شخصیت اصلی کتاب یعنی خود ارمیا بود که عادی و مثل بقیه کتاب ها بود .
در کل کتاب خوبی بود و خواننده را خسته نمی کرد و وادارش می کرد تا آخر کتاب را بخواند . 
 « خاک های جنوب مثل چشم عاشق بودند ، وقتی خوب گریه کرده باشد . سرخ و وسیع »
        
                زندگی بدون حضور مادر خیلی سخت است مادر همیشه نقش مراقب را دارد  و کلی به ما کمک میکند بعلاوه مانند دوست مهربان به درد و دل هایمان گوش میکند و با منطق اراممان میکند  اما اگر روزی احساس کنی   کوهی محکم مانند مادر پشتت نیست زندگی به تمام معنا سخت می شود  داغ مادر کم نیست اما وقتی برادری دلسوز و مهربان داشته باشی کم کم فراموش میکنی برادر اگرچه مرد است و جای خالی مادر را پر نمیکند اما باعث دلگرمی ات می شود اما اتفاقی دردناک تر از دست دادن برادر است زمانی که مادر نیست برادر نیست زندگی معنا دارد ؟
کیتلین دختر 11 ساله ای است که برادر و مادری از دست داده و افسرده شده است برادرش دون نام داشت که در تیراندازی در مدرسه شان تیر خورد و از دنیا رفت و کیتلین ماند و پدرش در اوج تنهایی همه سعی میکنند به او آرامش دهند تا افسردگی اش را از بین ببرند  ایا کیتلین دختر شاد و سرحال می شود یا در تنهایی و افسردگی می ماند ؟
مقدمه کتاب همراه با آشفتگی یعنی مرگ دون آغاز شد و ناراحتی کیتلین و رفتارهایش را بیان می کرد شروع جذابی بود چون من گفتم دون کیه ؟ چرا مرده ؟ مامان کیتلین کجاست ؟
اما زمانی که مقدمه آغاز شد تا اواسط خوب پیش میرفت اما کم کم کسل کننده شد و روبه کند شدن پیش میرفت  . تا اینکه کاملا کند شد و روند یکنواختی داشت.
کتاب از لحاظ شخصیت پردازی خیلی ضعیف بود یعنی من هیچ تصوری از کیتیلین و بقیه نداشتم با اینکه کیتلین نقش پررنگ تری داشت اما خیلی شخصیت نا واضحی برای من داشت طوری که من از او فقط خصوصیات و هنر هایش را میشناختم کتاب از زبان خود کیتلین بود و کمی بر جذابیت کتاب افزوده بود. 
پیرنگ داستان کامل بود . گره ها به موقع ایجاد و به موقع حل میشدند . مقدمه نسبتا خوب بود و ترغیب کننده بود پایان هم بر اساس داستان درست بود اما به دلیل نوع داستان و روند داستان پایان خیلی قوی نداشت . بعلاوه روند داستان غم انگیز و کند بود و این هم در جذابیت داستان بی تاثیر نیست .
اسم کتاب اسمی تا حدودی ربط دار بود و جلدش عکسی از کیتلین  در حالتی از غم و سردرگمی بود که عادی بود.
 در آخر نویسنده میخواست در اواخر کتاب یک گشایشی ایجاد کند که من باز هم با این کار او را نبخشیدم و از این کتاب خوشم نیامد.
        
                تعریف کره شمالی در ذهن انسان های سراسر جهان یک توصیف مشخص و معین است. کشوری مبهم که تصوری ترسناک میان کشور های دیگر برای خود ساخته. هنگامی که کره شمالی و کره جنوبی از هم جدا شدند، کره شمالی بر خلاف کره جنوبی تبدیل به زندانی شد که با جهان خارج خود قطع رابطه کرده و به صورت جداگانه و به دور از اخبارات مهم جهانی به کار خود ادامه می دهد. قانون های سختی که فقط مخصوص کره شمالی است از دیگر دلایل ترسناک بودن این کشور است. به شخصه علاقه ای به سفر به این کشور ندارم اما کنجکاوم تا از درون این زندان مخوف سر در بیاورم.
آقای امیرخانی با سفر خود به کشور کره شمالی خواننده کتاب نیم دانگ پیونگ یانگ را از حقایق نهفته این کشور آگاه ساخته. اگرچه سفر توریست ها به این کشور امری محال و عبور و خروج از این کشور بسیار دشوار است، ایشان با سفر به این کشور و نوشتن سفر نامه آن مخاطب های خاص خود را ترغیب به خواندن این کتاب می کند.
کتاب از لحاظ محتوا جدید و دارای موضوعی متفاوت بود، مخصوصا سفر به کشوری با شرایط خاص این کتاب را با بقیه سفرنامه های دیگر متفاوت کرده. داستان کتاب، روایت های آقای امیرخانی و داستان های سفر او به جاهای مختلف پیونگ یانگ (پایتخت کره شمالی) است. کتاب جذابیت بالایی دارد و نوع نگرش نویسنده به مسائل مختلف ترغیب کننده بود.
طرز قلم آقای امیرخانی متفاوت بود. جدا از قلم کلی سفر نامه، نگارش کتاب و واژه برخی از املاها با کتاب های دیگر تفاوت داشت. این مسئله کمی اذیت کننده بود. اما خیلی پر رنگ نبود.
 از آنجایی که کتاب پیرنگ مشخصی نداشت. شروع کتاب عادی و نسبتا خوب بود، مثل شروع همه سفرنامه ها. نویسنده به مراحل و داستانهای قبل سفرش اشاره کرده بود و آنها را توضیح داده بود. برخی از گره های کتاب جذاب بودند و مخاطب را ترغیب می کردند، مثل مشکلات آقای امیر خانی در گذر از خیابان های پیونگ یانگ و… اما روند کتاب کمی کسل کننده بود. نمی توانم بگویم روند مشخصی داشته است اما کتاب بعضی جاها خیلی تند و برخی نقاط خیلی کند پیش میرفت. اواسط کتاب واقعا خواننده کشش آن حجم از اطلاعات را ندارد اما در این کتاب مقدار زیادی اطلاعات اضافی وجود داشت که این نکته آزاردهنده بود.
توصیفات کتاب خیلی دقیق و عالی بود. خواننده به وضوح می توانست گفته های نویسنده را تجسم کند، و تصور بجایی از مکان های مختلف داستان داشته باشد. همچنین شرایط زندگی در پیونگ یانگ هم خوب به قلم کشیده شده بود. در کل توصیفات کتاب واقعا بی نظیر بود.
اسم کتاب بر خلاف دیگر کتاب ها متفاوت و خاص بود. به معنای نیم دانگ از پیونگ یانگ که هم وزن اسم پیونگ یانگ و هم جدید بود. یکی از دلایل ترغیب شدن من به این کتاب اسمش بود.
همچنین جلد کتاب اگرچه کلی بود اما باز تاثیر کمی در انتخاب این کتاب داشت.
در کل این کتاب یکی از بهترین سفرنامه هایی بود که خوانده بودم و تصورم از کره شمالی و محوطه کوچکی که در ذهنم از ان ساخته بودم تبدیل به فضایی بزرگ شد.
«در دل‌م می‌گویم تحریم باید انسانِ مقاوم بسازد نه انسانِ دروغ‌گو اما می‌دانم که حرف‌م به شدت آرمانی است…»
        
                در حال حاضر ایران یکی از کشور های مطرح دنیا در صنایع موشکی است . به طوری که کسی جرئت حمله به ایران را ندارد . این قدرت موشکی را چگونه بدست آوردیم ؟ زمانی که شهید تهرانی مقدم در بیابان ها بدنبال فناوری موشکی بود ایران در اوج جنگ بود و هر لحظه در حال سقوط . اما این قدرت بزرگ را مدیون شهید حسن تهرانی مقدم و امثال او هستیم …
کتاب خط مقدم درباره زندگی شهید تهرانی مقدم است اما در یک دوره به خصوص یعنی سال 63 تا 65 که از مهمترین و حیاتی ترین سالهای زندگی ایشان به شمار می آید . ایران در این سالها درگیر جنگ تحمیلی با عراق بوده و شهید تهرانی مقدم در این بین برای رسیدن به پیشرفت و توسعه فناوری موشکی به لیبی و سوریه سفر کرده .
کتاب موضوع جدیدی داشت و من به عنوان خواننده فقط اسم شهید تهرانی مقدم را شنیده بودم و اطلاعات زیادی درباره ایشان نداشتم و خواندن کتاب برایم مفید بود . اینکه واقعا چقدر سختی تحمل کردن تا ایران به این جایگاه برسد مسئله جدیدی بود که جایی بیان نشده بود . همچنین قلم نویسنده روان و روایت ها گیرا بود . مخاطب گمراه نمی شد و به وضوح با مطالب مواجه می شد . 
اگرچه کتاب موضوع جذابی داشت اما روند خیلی کندی داشت و هر چه پیش می رفتیم کسل کننده تر میشد البته این نکته مثبت هم محسوب می شود چون جزییات بیشتر اطلاعات را بالاتر می برد اما جزییات این کتاب خیلی زیاد بود و واقعا به بعضی صحنه ها نیاز نبود . تقریبا از اواسط کتاب من به عنوان خواننده خسته شدم و مدام منتظر بودم اتفاق جدید رخ بدهد تا جزییات تکراری . 
زاویه دید کتاب سوم شخص بود اما کمی مبهم بود یعنی من نمیتوانستم تشخیص دهم داستان چگونه پیش می رود تا اینکه کمی بیشتر میخواندم تا میفهمیدم و این کمی ازار دهنده بود . 
از نظر شخصیت پردازی کتاب قوی بود و پررنگ ترین شخصیت که حسن بود خیلی خوب در ذهن من جا گرفته بود وبا توجه به توصیفات عالی تصور شخصیت حسن تهرانی مقدم در ذهنم خیلی روشن بود . هم توصیفات شخص ها هم توصیفات مکان ها اگرچه توصیفات ظاهری شخصیت ها کمی کم رنگ تر بود اما در کل کتاب در شخصیت پردازی و توصیف فضا و مکان خیلی خوب عمل کرده بود . 
شروع کتاب نسبتا عادی بود و خیلی ترغیب کننده نبود و من بخاطر تعاریفی که از کتاب شنیده بودم آن را شروع کردم ولی پایان کتاب خوب بود و خیلی اطلاعات زیادی درباره شهید فهمیدم که این خیلی جذاب بود .
جلد کتاب که عکس خود شهید تهرانی مقدم با طراحی های دورش بود ساده بود و نشان میداد کتاب درباره چه کسی است اما اسمش قشنگ بود چون خط مقدم هم به خود شهید تهرانی مقدم بر می گشت هم به جنگی که در آن حضور داشت و اسمش ترغیب کننده بود . 
در آخر کتاب اطلاعات زیادی به مخاطب وارد می کرد اما حجم جزئیات و اطلاعات خیلی زیاد بود و گاها باعث ایجاد خستگی میشد اما در کل کتاب مفیدی بود و نظر من درباره شهید تهرانی مقدم خیلی تغییر کرد .
«هیچ کاری نیست که با توکل به خدا آسان نشود.»
        
                گاهی انسان ها بدون آنکه متوجه شوند در موقعیت های متفاوت قرار می گیرند و جایگاهشان عوض می شود این تغییر می تواند بزرگ یا کوچک باشد. حتی می تواند پسر بچه ای را جاسوس کند…
جنگ جهانی دوم شده و آشوب همه جهان را فرا گرفته . گروه متحدین و متقین برای بار دیگر به جان هم افتادند و دنیا در دست نابودی است. امریکا می خواهد فرانسه را واسطه قرار دهد و با استفاده از آن آلمان را به تصرف خود در بیاورد، در این میان نوجوانی سیزده ساله بنام برتی که ساکن لندن است و میان جنگ زندگی می کند، ناخواسته به جاسوسی که می خواهد دنیا را نجات دهد تبدیل می شود…
نویسنده موضوع جدید را انتخاب کرده بود به همین دلیل کتاب جذاب بود و در کنار جذابیت داستان نوع قلم نویسنده روان بود و مخاطب هنگام خواندن کتاب گیج یا گمراه نمی شد. معمولا کتاب هایی که موضوع جنگ جهانی را دارند، تاریخی هستند و خیلی روند کندی دارند و تقریبا دارای موضوعی شبیه به هم، اما داستان پسری سیزده ساله که جاسوس شود متفاوت است و من به عنوان خواننده تصوری از جاسوس در قالب پسر بچه ندارم برای همین به قلم کشیدن زندگی همچین شخصیتی جالب بود مخصوصا با وجود فراز و نشیب های خود داستان.
پیرنگ کتاب بعضی مواقع خیلی کند بود و برخی مواقع هم تند، اما نقطه اوج در محل مناسب از داستان بود و دقیقا همان جایی که مخاطب منتظر بود تا آن اتفاق بیفتد و روند داستان عوض شود جایگذاری شده بود. گره ها در اوایل دیر به دیر باز می شدند اما کم کم دیگر خواننده معطل نمی شد و گره باز میشد و جریان داستان تغییر می کرد. شروع کتاب یکی از دلایل ترغیب شدن من به خواندن ادامه آن بود. اگرچه نگارش موضوعی جدید دشوار است اما نویسنده از عهده این کار بر آمده بود کتاب شروعی قوی داشت.
از نظر شخصیت پردازی، پر رنگ ترین شخصیت یا همان شخصیت اول که خود برتی بود خیلی تعریف مشخصی نداشت و این باعث سردرگمی خواننده میشد. برتی پسری سیزده ساله بود که جاسوس شد. مقداری اطلاعات ظاهری دیگر …
اما من از درون برتی خیلی خبر نداشتم و نمیدانستم چه اتفاقی در ذهنش رخ می دهد. توصیفات باطنی شخصیت یکی از پوئن های مثبت کتاب ها علاوه بر توصیفات مکان محسوب می شود. اگرچه کتاب از لحاظ توصیفات فضا و مکان واقعا محشر بود و تصور مکان هایی که برتی در آنها حضور داشت خیلی صریح بود اما کتاب از نیمی از قضیه که توصیفات درونی است محروم مانده بود.

اسم کتاب نسبتا خوب بود اما برای بهتر شدن خیلی جا داشت چون معمولا کتاب هایی که اسم جذاب دارند مخاطب بیشتری دارند حتی اگر موضوع کتاب خوب نباشد اسمش کل بار کتاب را به دوش می کشد. همچنین در کنار اسم کتاب جلد کتاب هم تاثیر زیادی در نظر مخاطب دارد. جلد کتاب از اسمش بهتر بود و برای گزینه مناسبی برای انتخاب بود.
در پایان کتابی جدید بود که موضوع آن جذابیت بالایی داشت و جدا از چند نکته منفی در کل کتاب خوبی بود.
« نظریه‌پردازی بدون داشتن شواهد اشتباهی مهلک است... زیرا فرد سعی می‌کند اطلاعات را بر اساس نظریه‌اش تفسیر کند در حالی که باید برعکس باشد. »
        
                یکی از ترسناک ترین اتفاقاتی که دنیا در طول تاریخ دیده ، نابرابری میان نژاد هاست کلیشه ای که در قرن نوزده میلادی در آمریکا به وجود آمد و کم کم در سراسر جهان منتشر شد. این طرز فکر غلط موجب ایجاد برده داری به ویژه برده های آفریقایی شد و حقوق آنها از بین رفت . 
در دوره ای که آمریکا غرق در نظام برده داری و تبعیض بین نژاد سیاه پوست و سفید پوست است . عمو تام در مزرعه صاحبش سخت کار می کند و زندگی اش را می گذارند. اما زندگی گاها گره هایی دارد که مسیر سرنوشت را تغییر می دهد و روند زندگی انسان ها به کل عوض می شود.اینجاست که بدهی های پرداخت نشده صاحب تام کار دستش می دهند و او به ناچار فروخته می شود. زندگی واقعی تام اکنون آغاز شده…
این کتاب یکی از پرفروش ترین کتاب های جهان است و بیشتر مردم جهان ان را مطالعه کرده اند. قلم نویسنده روان و واضح است اما داستانی که به قلم کشیده جذابیت زیادی دارد. می توان از این داستان وضعیت آمریکا در قرن نوزده را مشاهده کرد چون نویسنده موضعی که به قلم کشیده یکی از دغدغه های آن عصر بوده و او آن دوره را شرح و کرده به آن پرداخته است. 
این کتاب با پیام ضد برده داری نوشته شده بود. اما دلیلی که آن را ترغیب کننده کرده علاوه بر موضوعی که به آن پرداخته ایده اصلی داستان است . من به شخصه تصور مبهمی از سیاه پوستان در ذهنم شکل گرفته بود . اینکه تحت تاثیر رسانه ها آنها وحشی هستند و اخلاق مناسبی ندارند تبدیل به کلیشه ای در ذهن من شده بود و هر وقت به موضوع سیاه پوستان بر می خوردم تصوری ترسناک از آنها داشتم تا اینکه این کتاب خیلی از ابهامات من را برطرف کرد و الان دید خیلی بهتری نسبت به سیاه پوستان دارم.
روند کتاب کمی کند بود. و به نظرم نویسنده توانایی ان را داشت که کتاب را در متن کمتری خلاصه کند. پیرنگ کتاب کامل بود و نقطه اوج با توجه به روند کند داستان و سبک کلاسیک آن جذاب بود . شروع کتاب ، ترغیب کننده بود و پایانش با در نظر گرفتن تعداد صفحات نسبتا خوب بود. گره ها به موقع ایجاد می شدند و باعث سردرگمی نمی شدند . 
کتاب از لحاظ شخصیت پردازی خیلی قوی نوشته شده بود . شخصیت تام یا همان پر رنگ ترین شخصیت جای مشخصی در ذهن من داشت ، مردی پاک که حتی برای فروختنش شکایتی نکرد. یا صاحب اولش که اگرچه خیلی کم در کتاب اشاره شده بود ولی شخصیتی اشراف زاده و غرور همیشگی داشت . برخی کتاب ها با در نظر نگرفتن شخصیت پردازی باعث گمراهی خواننده می شوند اما این کتاب از آن دسته ها نبود و خیلی شخصیت پردازی خوبی داشت.
توصیفات کتاب نسبتا زیاد بود و یکی از دلایل طولانی شدن کتاب توصیفات زیاد آن بود. نویسنده سعی کرده بود تمام اتفاقات آن عصر را به قلم بکشید و شاید در ان دوره خسته کننده بود، اما در عصر حاضر جذابیت دارد و برای منی که در آن دوره زندگی نکردم سبک زندگی مردم آن زمان و سختی مشقت سیاه پوستان جالب بود .
جلد کتاب در نشر افق واقعا تعریفی نداشت و من تنها به دلیل شهرت افسانه ای کتاب آن را مطالعه کردم اما اسم کتاب به نسبت جلدش خوب بود حداقل مفهومی را به مخاطب می رساند. 
در آخر کتاب های ژانر کلاسیک برای من جذابیتی نداشتند اما این کتاب دید جدیدی هم نسبت به کتاب های قدیمی و کلاسیک و هم نسبت به تبعیض نژادی در ذهنم ساخت و برایم جذابیت بالایی داشت .
« قلب هیچ اشکی برای ریختن ندارد. فقط خون می ریزد و در سکوت خونریزی می کند.»
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            ته کلاس ردیف آخر صندلی آخر 
در مدرسه افرادی که اخلاق و جذابیت دارند محبوبیت بیشتری نسبت به دیگران دارند . در یک کلاس همه افراد جذاب و عالی نیستند بلکه یک سری افراد همیشه مورد تنفر بچه ها قرار می گیرند و همه با آن دسته مشکل دارند . همه از بردلی متنفرند . . . . . . . . .
  بردلی شخصیتی خشن و بی اخلاق دارد که در کلاس چندان محبوبیت ندارد و همه از او بدشان می آید . بردلی درس خوان نیست و با هیچ کس ارتباط ندارد همه نمراتش پایین و غیر قابل قبول است . تا اینکه دو شخصیت زندگی او را   به کل تغییر می دهند .
جف فیشکین هم کلاسی جدید او و خانم کارلا مشاور جدید او به او کمک می کنند تا از پسری منفور به شخصیتی دیگر تبدیل شود و زندگی را برای او آسان می کنند . . . . .

کتاب از لحاظ داستان قوی بود یعنی ایده داستان ایده مناسب و جذابی بود و به راحتی مخاطب خودش را جذب می کند . بعلاوه نویسنده قلم خوبی داشت به طوری که خوانند احساس نمی کرد این داستان نوشته شده بلکه احساس می کرد این داستان واقعی است یعنی نویسنده خیلی ایده ذهنش را کامل و درست روی کاغذ آورده بود . 
از نظر پیرنگ نقطه اوج در جای مناسب قرار داشت اما گره ها به موقع باز نمی شد یعنی مشکلات به وقتش حل نمی شد بلکه کمی طول می کشید و این برای مخاطب کسل کننده می شد . آشفتگی خیلی جذاب بود و شاید یکی از دلیل های جذب خواننده باشد .

شروع داستان خوب بود نه می توان گفت عالی نه می توان گفت افتضاح . مانند کتاب های عادی و پایان هم به همین شیوه بود اما پایان برای مخاطب دلپذیر و خوب بود .زیرا پایان نتیجه جذابی داشت و مخاطب منتظر را خوشحال می کرد :) 

شخصیت پردازی نکته مهمی است . این کتاب سرجمع و با احتساب شخصیت های جزئی 27 شخصیت داشت. این موضوع برای خواننده سخت است زیرا گیج می شود این همه شخصیت سخت فهمیده می شوند . شخصیت اصلی بردلی است که نقش پررنگ دارد و ما می توانیم از درون ذهن او و احساسات خشنش با خبر شویم .

اسم کتاب ساده بود اما اطلاعاتی از کتاب داده بود مثلا اینکه بردلی  شخصیتی است که ته کلاس ردیف آخر و صندلی آخر می نشیند. جلد کتاب در نشر افق جذاب بود و می تواند ترغیب کننده باشد .  زیرا چهره ای از بردلی در حالت آشفتگی را نشان می دهد  . 

در آخر این کتاب برای افرادی که به دنبال داستان های نوجوان جست و جو می کنند  توصیه می شود و امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید .

"گاهی سخت‌ترین کار دنیا، این است که توانایی‌هایت را باور کنی!"
پایان .