معرفی کتاب هجوم دوباره مرگ اثر اوریانا فالاچی مترجم محمدصادق سبط الشیخ

هجوم دوباره مرگ

هجوم دوباره مرگ

اوریانا فالاچی و 3 نفر دیگر
3.3
21 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

54

خواهم خواند

33

ناشر
چلچله
شابک
9789648329742
تعداد صفحات
128
تاریخ انتشار
1395/12/3

توضیحات

        
ساراماگو در دهکده ای کوچک در شمال لیسبون در خانواده ای کشاورز به دنیا آمد، او دوسال بعد به همراه خانواده به لیسبون بازگشت.
تحصیلات دبیرستانی خود را برای امرار معاش نیمه تمام گذاشت و به شغل های مختلفی نظیر آهنگری، مکانیکی و کارگری پرداخت. پس از مدتی نیز به مترجمی و نویسندگی در روزنامه ارگان حزب کمونیست پرتغال مشغول شد. اگرچه اولین رمان او به نام کشور گناه در 1947 به چاپ رسید ولی ناکانی او برای کسب رضایت ناشر برای چاپ کتاب دومش موجب شد رمان نویسی را کنار بگذارد. تا این که با انتشار کتاب بالتازار و بلموندا در سال 1982 و ترجمه آن به انگلیسی در 1988 شهرت به سراغ او آمد، رمانی تاریخی که به انحطاط دربار پرتغال در قرن شانزدهم می پردازد.
منحصر به فرد ترین ویژگی آثار ساراماگو عدم کاربرد نشانگان سجاوندی به صورت متداول و استفاده از جملات بسیار طولانی است، که گاه در درون آن زمان نیز تغییر می کند. او از میان علائم نگارشی تنها از نقطه و ویرگول استفاده می کند و از سایر علامات که مثلا جمله سئوالی را مشخص می کند یا آن را در گیومه می گذارد و ...مطلقا می پرهیزد. گفتگوهای شخصیت های داستان را پشت سر هم می نویسد و مشخص نمی کند که کدام جمله را چه کسی گفت و به ندرت یک پاراگراف را تمام می کند. اگرچه بسیاری از منتقدان ادبی ساراماگو را در ردیف نویسندگان پیرو سبک رئالیسک جادویی قرار داده و آثار او را با نویسندگان اسپانیایی زبان آمریکای لاتین مقایسه می کنند اما خود را ادامه دهنده ادبیات اروپا و تاثیرپذیری خود را بیش تر از گوگول و سروانتس می داند. ساراماگو گاه در دل داستان های خود از جملات طعنه آمیزی استفاده می کند که ذهن خواننده را از حوادث تحیلی و غالبا تاریخی داستان خود به واقعیت های جامعه امروز معطوف می کند. نوک پیکان کنایه های ساراماگو معمولا مقدسات مذهبی، حکومت های خودکامه و نابرابری های اجتماعی است. رویکرد ساراماگ. علیه مذهب آن چنان در رمان ها و مقالات او آشکار است که وزیر کشور پرتغال در سال 1992 در پی انتشار کتاب انجیل به روایت عیسی مسیح نام او را از لیست نامزدهای جایزه ادبی اروپا حذف کرد و این کتاب را توهینی به جامعه کانولیک پرتغال خواند. ساراماگو پس از آن به همراه همسر اسپانیایی اش به تبعیدی خود خواسته به لانساروت جزیره ای آتشفشانی در جزایر قناری در اقیانوس اطلس رفت و تا آخر عمر در آن جا اقامت گزید... .

      

یادداشت‌ها

حسین سلطانی

حسین سلطانی

2 روز پیش

          درود
در سه یا چهار روز این کتاب را خواندم ، کتاب مانند موج دریا فراز و نشیب های بسیاری داشت ، فراز ها تنها انگیزه ای بودند تا به خواندن ادامه بدم ، مرگ متوقف می‌شود و بحث درباره این است که بعد از این اتفاق دولت ، دین ، علم و فلسفه چگونه با این توقف برخورد می‌کنند .
دقیقا اولین فراز همین ایده کتاب بود که من را جذب کرد اما تنها تا صفحه 50 با اشتیاق خواندم ، می‌خواستم کتاب را کنار بگذارم و درباره آن نظری بنویسم و بگویم: بسیار کسل کننده .
چرا؟ زیرا کتاب بیش از حد به مسائل کلان بعد از مرگ پرداخته بود .
سعی کردم خودم را قانع کنم و به خواندن ادامه دهم و خب به صفحه 100 که رسیدم گفتم : خداروشکر متوقف نکردم خواندن رو چون مطمئننا پشیمان می‌شدم .
رویه کتاب از صفحه 100 به بعد راجع به خود مرگ پرداخت و به نظرم  ناقص بود و کمی کسل کننده بود ، بحث درباره جزئیات بی اهمیت ، ایجاد ابهام ها و سوال های بی شمار  و دیگر چیز ها .
من یک ستاره را به خاطر فراز اول یعنی ایده و ستاره دوم را برای فراز دوم می‌دهم که من را از انصراف از ادامه دادن کتاب منصرف کرد .
نمی‌توانم پیشنهاد بدهم شما هم بخوانید ، چون نیمه اول بسیار به مسائل کلان و نیمه دوم بسیار به مسائل خرد پرداخته شده .
        

3

          این کتاب برای من سه بخش بود.

☆ یک سوم ابتدایی: یک‌ونیم ستاره

 شروع قدرتمندی داشت و طرح کلی هم جذاب بود؛ کشوری که در اون، پس از یک روز خاص دیگه هیچ کس نمی‌میره. رفتار مردم، اشکالات فلسفی، اقدامات دولت و کلیسا و مشکلاتی که پس از چنین اتفاقی رخ میده خیلی جالب بازگو شده بودند. یک سوم ابتدایی رو دوست داشتم.

☆یک سوم میانی: نیم ستاره

کتاب به شدت افت کرد. بیشتر مکالمات تکرار‌های بیهوده و حوصله سر بر بود. می‌شد کل این قسمت میانی که حدود ۷۰ صفحه‌س رو تو بیست دقیقه بخوانید و هیچ چیزی رو از دست ندید. وقتی میگم تکرار منظورم چنین چیزیه:
+می‌خوام با وزیر کشور صحبت کنم
-الان نمی‌تونید
+اما من باید باهاشون صحبت کنم
-گفتم که نمیشه
+ولی حتما باید باهاشون حرف بزنم.
-امکانش نیست.
و به همین شکل حدود دو صفحه ادامه بدید....


☆ یک سوم پایانی: صفر ستاره

واقعا ناامیدم کرد. انتظار از ساراماگو خیلی بیشتر از این حرف‌ها بود. انگار اصلا نمی‌دونست چجوری باید داستان رو تمام کنه. هیچ فکری روی پایان‌بندی نشده بود.
کاملا حس می‌کردم که دارم رمان کودک یا حداکثر نوجوان می‌خوانم.
آخه نامه‌نگاری مرگ؟
مرگ عاشق می‌شود؟
این داستان عاشقانه‌ی مسخره چی بود اون وسط؟
این چه پایان فیلم هندی‌ای بود؟
چرا جناب ساراماگو؟ چرا این کار رو با من کردی؟ چرا با خودت این کار رو کردی؟
        

3