معرفی کتاب جزیره اثر روبر مرل مترجم فرهاد غبرائی عمومیداستان جزیره روبر مرل و 1 نفر دیگر 4.3 10 نفر | 6 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 1 خواندهام 12 خواهم خواند 21 خرید از کتابفروشیها ناشر نشر نیلوفر شابک 9780785940302 تعداد صفحات 638 تاریخ انتشار 1363/1/1 نسخههای دیگر نشر نشر نیلوفر توضیحات متن کامل، چاپ ۱۳۶۳ سیاههی صدتایی رمان (انتخابهای رضا امیرخانی) بریدۀ کتابهای مرتبط به جزیره تقی شجاعی 1403/7/6 جزیره روبر مرل 4.3 6 صفحۀ 2 گفته بود من کسی را نخواهم کشت. گمان میکرد عقیدهی نمونهای را برگزیده است. درست بود، نمونه هم بود. اما این نمونه بیهوده بود. هیچکس نمیتوانست از عهدهی پیروی از چنین نمونهای برآید. هرجا که باشی آنجا جنایتکاری برای کشتن هست. 1 4 لیستهای مرتبط به جزیره رضا امیرخانی 1401/7/30 سیاههی صدتایی رمان 100 کتاب اولا صد تا بيشتر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! ميتوانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتابها كه ترجمههاي متعدد داشت، ترجمهي بهتر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بيدين ميشود، نه ديندار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اينچنين سياههاي را آنچنان كه پيشتر گفتهام، قديمها ناصرزادهي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيشنهاد كرده بود، اما از آنجا كه سياههي وي را نيافتم، سياههي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمانهاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آنطرفِ قضيه شايد بعضي از رمانهاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياههي رمان، كتابهايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقهي ديگر به من وقت ميدادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه ميكردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما ميتوانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپريشدهي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق ميزد با توضيحاتي بيربط پر كردهام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آنقدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار ميباشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بيجهت دنبالشان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشتتایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگاندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و دربارهی سمخ (کافکا و ناباکوف). 2 116 یادداشتها محبوبترین جدیدترین ملیحه سادات حق خواه 1401/3/11 برای من بیشتر یک داستان بود، قطعا روبرمرل با این کتاب حرفای زیادی در مورد نوع بشر داشت ولی من جدای از اون و فقط از جنبه داستانی بهش سه تا ستاره دادم. اوائل برام مثه خانواده دکتر ارنست بود داستان. یه جزیره با ناشناخته هاش که انسان ها میخوان به اختیار خودشون درش بیارن و اونجا زندگی کنن ولی کم کم حرص و طمع بشر باعث بهم خوردن آرامش جزیره و ساکنانش شد. 0 7 امیررضا 1403/1/6 عجب داستانی بود چقدر زیبا چه قلمی میتونست از این هم بهتر بشه، ولی فکر میکنم خود روبرمرل نمیخواست رو یه سری چیزا مثل توصیف جزیره زیاد وقت بزاره و داستان بیشتر روی روابط بین انسان ها تمرکز داشت و بسیار تو این مورد خوب کار کرده و شمارو به خوبی با واکنش ها و احساسات درونی آدم ها روبرو میکنه هر چه از انسان ها با نژاد های مختلف و روابطشون و خصوصیات اخلاقی که دارن تو این ۶۰۰ صفحه خواستین هست، از کشیش تا قاتل. جذابیت داستان هم بالاست ترجمه هم خوب بود 0 0 تقی شجاعی 1403/7/6 نویسنده در داستان جذاب این کتاب، ضمن زیر سوال بردن نظریه اکثریت در جامعه که ممکن است تحت تاثیر عوامل مختلفی مثل ترس و جهل و... قرار گیرد، این عقیده را که من طرفدار صلح هستم و با همه خوب هستم و به هیچ وجه تفنگ به دست نخواهم گرفت، به زیبایی مورد نقد قرار میدهد. نویسنده از زبان شخصیت پرسل بیان میکند: هرجا که باشی آنجا جنایتکاری برای کشتن هست. 0 3 معصومه سعادت 1402/1/19 خب تموم شد. همهش فکر میکردم که از این کتابهاییه که همهش توصیفه و یه داستان ساده و کوتاه دارن و خسته کنندهن و دست و دلم به خوندنش نمیرفت، اما وقتی شروع کردم بخونم دیدم از اون کتابهاییه که همهش توصیفه و یه داستان ساده داره، اما وای از هیجانی که بهم میداد خوندنش! چه توووووصیفهایی! چه توصیفهایی! ببینید: ئیتیهاتو تنها زن تاهیتیایی بود که پاهای بلندی نداشت، بلکه درشتی مختصر اعضایش که با باریکی فوقالعادهی کمرش جبران میشد، به قسمت تحتانی تنش حالتی گرد و فشرده میداد که با تامل به نظر خوشایند میآمد. بالاتنهاش پر بود و سرش به شدت ریز، گویی که آفریدگار پس از آنکه با گشادهدستی بسیار بالاتنهاش را به پایان رسانید، در قالب زدن سرش ناگزیر به صرفهجویی شده بود... داستان کتاب دربارهی یک گروه بریتانیاییه که همراه یک گروه بومی سیاهپوست به یه جزیرهی خالی از سکنه میرن. راوی داستان سوم شخص محدود به ذهن یک شخصیت (پرسل)، هرچند گاهی از دل بعضی شخصیتهای دیگه هم جملاتی رو گفته، اما شما همراه پرسل غافلگیر میشید، نگران میشید، یخ میکنید، عاشق میشید، خسته و کلافه میشید، میترسید و شک میکنید. داستان، داستان بهائیه که ممکنه آدم مجبور بشه برای ایستادن سر اعتقاداتش پرداخت کنه... و من چقدر دلم میخواد الان با یک نفر که کتاب رو خونده، دربارهی این که تصمیم پرسل درست بود یا نه، صحبت کنم. این کتاب دوست خوبی بود برای من. خوشحالم که توی راه مطالعهم قرار گرفت. :) 0 28 سهیل خرسند 1401/9/13 انسان برای آویختن به ریسمان زندگی، چه عذابهایی که به خود نمیدهد! پیش از هر حرفی اعتراف میکنم با اینکه قلعه مالویل، ششمین کتاب محبوبم بود اما جزیره جایش را در قلبم گرفت. گفتار اندر توصیف جزیره رمانیست شیرین، خواندنی و میخکوب کننده، با متنی روان و بیآلایش به قلم یکی از برترین و قهارترین داستاننویسهای جهان. هستهی داستان جزیره، یک واقعهی تاریخیست، اما مرل مورخ نیست و برای نوشتن داستانش به تخیلات خود پناه برده، پس جزیره زادهی تخیلات مرل است و دنبال قاتل بروسلی نباشید. قصد ورود به داستان را ندارم، اما یک کشتی نیروی دریایی بریتانیا در آبهای آزاد در حال حرکت است. این کشتی نظامی متشکل است از انواع خدمه، نیروی نظامی و ناخدا که به شدت سلسله مراتب در آن رعایت میشود و هیچکس حق اضافه کاری ندارد. تا اینکه اتفاقی رخ میدهد،که این اتفاق ضمن برهم زدن نظم کشتی، منجر به شورشی میگردد که این شورش سرآِغاز همهی ماجراهاست. گفتار اندر ستایش نویسنده روبر مرل را داستاننویسی قهار خطاب کردم، اما تمام هنر مرل به داستاننویسی معطوف نیست. مرل انسانها را خوب میشناسد، پیرو مکتب کانت است و در نتیجه فلسفه خوانده، و در داستانهایش دائما به دنبال سنجیدن رفتار شخصیتهایش در شرایط و موقعیتهای مختلف است. در «مرگ کسب و کار من است»، «قلعه مالویل»، «سیزیف و مرگ» و حالا در «جزیره» او فقط داستان نمینویسد بلکه شخصیتهایش را عریان و برای قضاوت در موقعیتهای مختلف مهیا میکند. نمیشود داستانی به قلم مرل خواند و از آن لذت نبرد. خوشبختانه «قلعه مالویل» و «جزیره» توسط اساتید «محمد قاضی»و «فرهاد غبرائی» ترجمه شده و «مرگ کسب و کار من است» درسته که نقدهایی به ترجمهی شاملو داشتم اما او نیز متنی روان ارائه کرده بود، البته شاید مترجمهای خوشنام و کاردرستی که نام بردم، در این مورد کار سختی نداشتهاند، چون اساسا قلم مرل شیوا و جذاب است. شباهتها با قلعه مالویل یکسری المانها و موضوعات در دو داستان وجود دارند، که نمایانگر افکار و دغدغههای مرل است، اعم از: زندگی اشتراکی، دموکراسی، جنگیدن بر سر زن، بقا، چنگ زدن به ریسمان زندگی، قتل نفس، مذهب، نژاد برتر، تشکیل گروه و ... که مرل با استفاده از این موارد به تخلیات خود شاخ و برگ میدهد و سپس همانند یک خالق از بالا به شخصیتی که خلق کرده نظارت میکند. فرقی ندارد پرسل باشد یا امانوئل، هدف یکسان است... باید انسان را سنجید و دنبال جواب برای سوالات بود: انسانیت چیست؟ رفتار درست و غلط و مرز بین این دو چیست؟ آیا قتل و سایر جرمها برای اهداف مطلوب، انسانیست؟ اگر در شرایط سخت قرار بگیریم، انسانیت این است که به خود و جامعهی مورد علاقهمان بپردازیم و یا انسانیت یعنی همه در همه چیز برابرند؟ و یک چالش و نگرانی مرل بابت کمبود زن، فرض در جامعهای ده مرد باقی مانده و چهار زن و یا ده زن باقی مانده و چهار مرد... انسانیت چه میگوید؟ آیا برای حفظ بقا باید پا به روی هرچه عرف و اخلاق گذاشت؟ نقلقول نامه "قانون این است، کوچکترها خوراک گندهترها میشوند. گریه و زاری موردی ندارد، قانون است. فقط بهتر است که قویتر باشی. همین." "باور کنید بهتر است که آدم زن نداشته باشد، تا اینکه زنی را بدون رضایتش صاحب شود." "گمان میکنید چون تفنگ دارید شکست ناپذیرید، اما اشتباه میکنید." کارنامه بدون هیج لطف و ارفاقی، ضمن درج پنج ستاره برای این کتاب، قرار دادنش در ردهی ششم تاپ تن کتابهای محبوبم(جای فعلیِ قلعه مالویل)، خواندنش را به تمام دوستانم پیشنهاد میکنم. دانلود نامه فایل پیدیاف کتاب(متن کامل-چاپ دوم دههی هفتاد) که خودم داستان را با آن مطالعه نمودم را در کانال تلگرام آپلود نمودهام، در صورت نیاز میتوانید آنرا از لینک زیر دانلود نمایید: https://t.me/reviewsbysoheil/484 دهم آذرماه یکهزار و چهارصد و یک 0 3 سهیل خرسند 1401/9/13 انسان برای آویختن به ریسمان زندگی، چه عذابهایی که به خود نمیدهد! پیش از هر حرفی اعتراف میکنم با اینکه قلعه مالویل، ششمین کتاب محبوبم بود اما جزیره جایش را در قلبم گرفت. گفتار اندر توصیف جزیره رمانیست شیرین، خواندنی و میخکوب کننده، با متنی روان و بیآلایش به قلم یکی از برترین و قهارترین داستاننویسهای جهان. هستهی داستان جزیره، یک واقعهی تاریخیست، اما مرل مورخ نیست و برای نوشتن داستانش به تخیلات خود پناه برده، پس جزیره زادهی تخیلات مرل است و دنبال قاتل بروسلی نباشید. قصد ورود به داستان را ندارم، اما یک کشتی نیروی دریایی بریتانیا در آبهای آزاد در حال حرکت است. این کشتی نظامی متشکل است از انواع خدمه، نیروی نظامی و ناخدا که به شدت سلسله مراتب در آن رعایت میشود و هیچکس حق اضافه کاری ندارد. تا اینکه اتفاقی رخ میدهد،که این اتفاق ضمن برهم زدن نظم کشتی، منجر به شورشی میگردد که این شورش سرآِغاز همهی ماجراهاست. گفتار اندر ستایش نویسنده روبر مرل را داستاننویسی قهار خطاب کردم، اما تمام هنر مرل به داستاننویسی معطوف نیست. مرل انسانها را خوب میشناسد، پیرو مکتب کانت است و در نتیجه فلسفه خوانده، و در داستانهایش دائما به دنبال سنجیدن رفتار شخصیتهایش در شرایط و موقعیتهای مختلف است. در «مرگ کسب و کار من است»، «قلعه مالویل»، «سیزیف و مرگ» و حالا در «جزیره» او فقط داستان نمینویسد بلکه شخصیتهایش را عریان و برای قضاوت در موقعیتهای مختلف مهیا میکند. نمیشود داستانی به قلم مرل خواند و از آن لذت نبرد. خوشبختانه «قلعه مالویل» و «جزیره» توسط اساتید «محمد قاضی»و «فرهاد غبرائی» ترجمه شده و «مرگ کسب و کار من است» درسته که نقدهایی به ترجمهی شاملو داشتم اما او نیز متنی روان ارائه کرده بود، البته شاید مترجمهای خوشنام و کاردرستی که نام بردم، در این مورد کار سختی نداشتهاند، چون اساسا قلم مرل شیوا و جذاب است. شباهتها با قلعه مالویل یکسری المانها و موضوعات در دو داستان وجود دارند، که نمایانگر افکار و دغدغههای مرل است، اعم از: زندگی اشتراکی، دموکراسی، جنگیدن بر سر زن، بقا، چنگ زدن به ریسمان زندگی، قتل نفس، مذهب، نژاد برتر، تشکیل گروه و ... که مرل با استفاده از این موارد به تخلیات خود شاخ و برگ میدهد و سپس همانند یک خالق از بالا به شخصیتی که خلق کرده نظارت میکند. فرقی ندارد پرسل باشد یا امانوئل، هدف یکسان است... باید انسان را سنجید و دنبال جواب برای سوالات بود: انسانیت چیست؟ رفتار درست و غلط و مرز بین این دو چیست؟ آیا قتل و سایر جرمها برای اهداف مطلوب، انسانیست؟ اگر در شرایط سخت قرار بگیریم، انسانیت این است که به خود و جامعهی مورد علاقهمان بپردازیم و یا انسانیت یعنی همه در همه چیز برابرند؟ و یک چالش و نگرانی مرل بابت کمبود زن، فرض در جامعهای ده مرد باقی مانده و چهار زن و یا ده زن باقی مانده و چهار مرد... انسانیت چه میگوید؟ آیا برای حفظ بقا باید پا به روی هرچه عرف و اخلاق گذاشت؟ نقلقول نامه "قانون این است، کوچکترها خوراک گندهترها میشوند. گریه و زاری موردی ندارد، قانون است. فقط بهتر است که قویتر باشی. همین." "باور کنید بهتر است که آدم زن نداشته باشد، تا اینکه زنی را بدون رضایتش صاحب شود." "گمان میکنید چون تفنگ دارید شکست ناپذیرید، اما اشتباه میکنید." کارنامه بدون هیج لطف و ارفاقی، ضمن درج پنج ستاره برای این کتاب، قرار دادنش در ردهی ششم تاپ تن کتابهای محبوبم(جای فعلیِ قلعه مالویل)، خواندنش را به تمام دوستانم پیشنهاد میکنم. دانلود نامه فایل پیدیاف کتاب(متن کامل-چاپ دوم دههی هفتاد) که خودم داستان را با آن مطالعه نمودم را در کانال تلگرام آپلود نمودهام، در صورت نیاز میتوانید آنرا از لینک زیر دانلود نمایید: https://t.me/reviewsbysoheil/484 دهم آذرماه یکهزار و چهارصد و یک 0 0