معرفی کتاب آشوب روان؛ چاقوی سماجت اثر پاتریک نس مترجم اشکان کریمیان

آشوب روان؛ چاقوی سماجت

آشوب روان؛ چاقوی سماجت

پاتریک نس و 1 نفر دیگر
4.2
28 نفر |
10 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

37

خواهم خواند

39

شابک
9786229667170
تعداد صفحات
504
تاریخ انتشار
1401/6/28

توضیحات

        پرنتیس‌آباد پُر از مرد است. از وقتی مهاجران به میکروب ولوله مبتلا شده‌اند، صدای افکار مردان شنیده می‌شود، حتی افکار حیوانات را هم می‌توان شنید. درحالی‌که یک ماه مانده تا تاد هیویت، تنها پسر پرنتیس‌آباد، مرد شود، به موجودی عجیب و ساکت برمی‌خورد: دختر! این دختر کیست؟ چرا او مثل زن‌های دیگر دنیای نو با آن میکروب کشته نشده؟ تاد وسط این گیرودار متوجه می‌شود که اهالی شهر چیزی را از او پنهان کرده‌اند؛ چیزی آن‌چنان وحشتناک که تاد را مجبور می‌کند با سگش از چنگ مردان خشمگین شهر فرار کند. این داستان ماجرای نفس‌گیر پسرکی است که در آستانه‌ی مرد شدن، باید هرچه می‌داند فراموش کند تا بفهمد واقعاً کیست...


      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

30 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به آشوب روان؛ چاقوی سماجت

یادداشت‌ها

Teu

Teu

1403/4/19

          به معنای حقیقی واژه از این کتاب «لذت» بردم.
خوندنش واقعا مدت طولانی‌ای طول کشید (به دلیل وجود عاملی به نام درس) اما با اینکه خیلی کند می‌خوندمش، واقعا تجربه‌ی خوشایندی بود. صفحه به صفحه‌ی این کتاب برام با ارزشه چون زمانی که صرفش کردم برام ارزشمنده.
ایده‌ی کتاب خیلی جالب بود؛ طوری که بدون اینکه هیچ ریویو یا معرفی‌ای ازش بخونم، فقط با خوندن خلاصه‌‌ی پشت جلد، ترغیب شدم که بخونمش و  خیلی براش مشتاق بودم. چنین اتفاقی (اشتیاق زیاد برای مطالعه‌ی کتابی که آشنایی خاصی ازش ندارم) حقیقتا برای من عجیب بود.
من این کتاب رو از نشر هوپا و با ترجمه‌‌ی اشکان کریمیان خوندم اما توی گودریدز پیداش نکردم پس برای همین نسخه ریویو می‌نویسم.
برای من تمام گره‌ها و رمز و رازهای داستان سر موقع گشوده و آشکار شدند. این رو دوست داشتم که همون لحظه‌ای که نیاز داشتم موضوعی رو بفهمم -و دیگه صبر و طاقتی برام نمونده بود-، نویسنده من رو متوجه‌ی اون مسأله می‌کرد و می‌تونم بگم همین زمان‌بندی خوب باعث شد واقعا این کتاب لذتبخش باشه.
(-شاید- پاراگراف بعدی اسپویل کوچکی بر شخصیتی از کتاب هست و دیدگاهی رو از قبل برای این شخصیت در ذهنتون می‌سازه؛ اگر حساس هستید، نخونید...)
چقدر شخصیت‌ تاد رو دوست داشتم و دارم، چقدر اعصابم رو مثل بیشتر قهرمان‌ها خورد نکرد. به نظر من تاد هیویت به خودش ایمان داشت؛ حتی وقتی چاقو رو بالا می‌گرفت تا برای دفاع از خودش کسی رو بکشه، به خودش باور داشت و خودش رو می‌شناخت. می‌دونست که نمی‌تونه دست به قتلی بزنه اما هربار برای نجات خودش و دیگران، باور داشت که می‌تونه. تاد از اون شخصیت‌هایی بود که نمی‌خواست هیچوقت پشیمونی‌ای باقی بگذاره.(احتمالا به خاطر شباهت این بخش از شخصیتم با تاد هست که این‌قدر به دلم نشسته) تلاشش رو می‌کرد حتی اگه بعدش موفق نمی‌شد و پشیمونی دامانش رو می‌گرفت.
        

7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          چیز زیادی برای نوشتن ندارم ولی باید همین یخته چیز میز رو به اشتراک بذارم تا بلکه یخته آروم شم💆‍♂🧘‍♂
من خیلی سخت یه کتاب یا یه مجموعه‌ رو نصفه میذارم  حتی اگه خوشمم نیاد باید تا تهش بخونم وگرنه میره رو مخم🫢
اما این کتاب با من کاری کرد که ترجیح میدم بیخیال دو جلد بعدی بشم🚶‍♂️
اول از همه بگم که ایده‌ی نویسنده خیلی باحال بود و واقعا منو جذب کرد ولی انقدر کشش داد که تهش حقیقتا با سر کوبوندم تو دیوار🤦‍♂️
دوما که برادر من تعلیق هم یه حدی داره! اینکه تو هی برای منِ خواننده سوال ایجاد کنی که ترغیب بشم به خوندن تکنیک معمول و از نظر من خفنیه ولی نه دیگه در این حد که من تا آخرای کتاب هیچی (علنا هیچی) دستم رو نگیره! و بعدشم چی؟ تهش دو قطره بهم اطلاعات بدی؟ نه متشکرم!
سر همون دو قطره اطلاعات هم کلی اذیت کرد و هی ما رو برد لب چشمه و تشنه برگردوند...
سوما که منطق داستان رو نود درصد جاها درک نکردم و اینجوری بودم که مگه میشه؟ مگه داریم؟
خلاصه که خوب شروع کردی مرد ولی همونجا متوقف شدی🚶‍♂️
        

2

          داستان جالبی دارد. وقتی چند صفحه خواندم، یادم آمد چندین سال پیش فیلمی هم از این داستان ساخته شده که از چنین ایده جذابی، یک فیلم به شدت معمولی ساخته بودند!
من نسخه ترجمه مانی فرخی انتشارات آذرباد در فیدیبو را خواندم.
تا  حدود دو سوم کتاب، مسحور این ایده ناب و جریان کتاب بودم و بی وقفه ادامه دادم، اما از یک جایی به بعد به نظرم شرح بدبختی و تقلا تاد بی نوا در بقا در این دنیای بی رحم و در نهایت بی کسی، خیلی زیادی  بود و کش آمد و کم کم حوصله ام را سر  برد، به طوری که وقتی کتاب را تمام کردم، یک «آخیش تمام شد» بزرگ  بود برایم!
سپس با یک گفتگوی درونی با خودم به این نتیجه رسیدم که واقعا آدم این نیستم که بشینم چند جلد دیگه را هم بخوانم و به نظرم ارزش وقتم را ندارد و در نتیجه تنها گزینه معقول این بود که دست به دامان هوش مصنوعی شوم و  آخر داستان را بفهمم و راجع به سرنوشت تک تک شخصیت ها هم  اطلاع پیدا کنم و خداحافظ☺️
البته نباید بی انصافی کنم و با وجودی که جلد یک، کش پیدا کرد، اما تا لحظه آخر هیجان انگیز بود. با توجه به انتهای کتاب که از چت جی بی تی فهمیدم،  خوشحالم که جلدهای بعد را نخواندم.
        

26

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این کتابم ناتموم رها کردم، شد سومین کتاب رهاشدهٔ ۴۰۴.
نظرم هم همون چیزیه که بچه‌های هم‌خوانی قبل از من گفتن.
اینکه ایدهٔ کتاب خیلی خوب بود و شروع جذابی داشت.
ولی هر چی گذشت جذابیتش کم و کم‌تر شد، چون نویسنده به وضوح برای کش اومدن داستان اطلاعات نمی‌داد، اونم جایی که این کار واقعا منطقی نداشت (و به نظرم با توجه به فضای داستان تا حد خوبی حتی غیرممکن بود، چون در دنیایی که صدای ذهنت شنیده می‌شه نمی‌تونی تا این حد به مسائل مهم و عجیبی که درگیرت کردن فکر نکنی!). یعنی این اطلاعات ندادن در حد بسیار رواعصاب‌بودن ادامه پیدا کرد.
بعد هم که یه سری بحث‌های رومخ در مورد کشتن یا عدم کشتن آدم‌ها پیش اومد و باز کش دادن و کش دادن بی‌جهت...
تا اینکه حدود ۷۰ درصد از کتاب گذشته دیدم واقعا دیگه تمایلی به ادامه دادنش ندارم. 
از بچه‌هایی که تموم کردن پرسیدم و دیدم در ادامه هم همینه و جواب‌هایی که به معماهای کتاب داده اصلا جالب نبودن و دیگه مطمئن شدم که باید بذارمش کنار (بعد که خلاصهٔ ادامه‌ش رو خوندم و از بچه‌ها هم در موردش پرسیدم قشنگ اینطوری شدم: 😐😐😐 بس که به نظرم مسخره بود).
خلاصه که جدا ناراحتم از وقتی که براش گذاشتم...

جالبه که از این کتاب سه تا ترجمه هم موجوده! اینطور وقت‌ها هر بار بیشتر از قبل به این نتیجه می‌رسم که صنعت ترجمه کلا با من مشکل داره 😩😅

هر سه جلد ترجمهٔ پرتقال (با عنوان «چاقو و ایستادگی» برای جلد اول) تو فیدی‌پلاس موجوده و برای همین در حین خوندن یه نگاهی بهش انداختم. از نظر رسوندن مفهوم و اینا خوب بود و من اشکالی از این جهت توش ندیدم. 
ولی لحن نویسنده رو اصلا خوب انتقال نداده بود (شخصیت اصلی سواد آنچنانی نداره و کتاب پر از غلط املایی و دستوری و این‌هاست ولی تقریبا هیچ‌کدوم تو ترجمه نیومده). یکی دو صفحه از ترجمهٔ هوپا رو هم که دیدم از این جهت فرقی نداشت. 
طبق معمول با اینم مشکل داشتم که کلمات خاصی که تو انگلیسی با حرف بزرگ مشخص شدن (Noise) اینجا بدون هیچ نشون خاصی آورده شده بود (ترجمه‌شده به صدا). از این جهت ترجمهٔ هوپا باز بهتر بود چون کلمهٔ جایگزین خاص‌تری انتخاب کرده بود (ولوله) که به مفهوم به‌کاربرده‌شده تو داستان هم بیشتر می‌اومد.
        

21

جلد اول آش
          جلد اول آشوب روان ‌ . داستان درمورد یه پسر به نام تاد هیوته که توی دهکده ی خودشون یعنی پرنتس آباد تنها پسریه که هنوز مرد نشده.  توی این دهکده همه ی زن ها به خاطر ولوله ، بیماری که بتونه ها اون رو متنشر کردن، مردن و مرد ها افکارشون قابل شنیدن شده . تاد که فکر میکنه تمام زن ها از بین رفتن طی اتفاقی با یه دختر مواجه میشه و ...
شاید از روی خلاصه ی کتاب با خودتون فکر کنید که مگه کتاب از این مسخره تر هم داریم؟ ولی اصلا اینطور نیست . 

_ وقتی تاد رو بدون دلیل فرستادن بره و اون هم بخاطر اینکه میدید یه عالم نفر دنبالش کردن فرار می‌کرد یکم گیج شدم . 

_ کتاب متفاوتی بود و دلیل  فرار تاد رو که خودش هم خبر نداشت چیه ،اینطور نبود که یه کاری کنه خودش همه چیز رو تمام و کمال متوجه بشه ، بلکه اون کس که باید واسش تعریف میکرد رو سر راهش قرار داد . البته که یسری مسائل جزئی رو خودش متوجه شد ولی این متفاوت بودنش قشنگ بود.

_ توصیفی از رنگ مو یا چشم های شخصیت ها نداشت ، مگر بعضی شخصیت ها مثل بن که برای خواننده زیاد دارای اهمیت نبودن . 

_ ایده ی جالبی داشت که فضایی ها روی زمین و انسان ها توی فضا بودن و حتی بعد از اینکه انسان ها روی زمین اومدن بدون تکنولوژی و مثل انسان های اولیه کشاورزی و ...  میکردن ، خیلی جالب بود . یک جور هایی انگار داشت اینو میگفت که انسان ها قبلا اینجوری بودن و همیشه این طور نبوده که از اول بدون هیچ چیز بوده باشن . 

_ ایده ی هوشمندانه ای بود که جلد های فرعی ته کتاب بود چون مخصوصا هوپا به جلد های فرعی توجهی نداره💔

_ یه کتاب که برخلاف ظاهرش و فکرمون ، یه کتاب  خشنه. 

درمورد وسوسه هایی که اگه یه سلاح دم دستمون باشه هم حرف می‌زد . دلم برای مانچی خیلی سوخت ، خنگول حیوونکی. تاد و ویولا خیلی خوبننن
ولی پایان این جلد کتاب💔 نمیدونم چرا این آرون نمیمرد لعنتی ، تاد هم نمیمرد! 
        

9

مُحیصا

مُحیصا

1403/11/2

          نمی دانم آیا تا به حال سریال مسافران( با بازی رامبد جوان، حمید معجونی، سحر دولت شاهی و...) دیده اید یا خیر؟
مسافران داستان چند آدم فضایی است که به زمین می آید تا انسان ها را بشناسند و درباره آن ها اطلاعاتی بدست آورند.
در یکی از قسمت های مسافران، فرید پس از فهمیدن اینکه آدم فضایی ها می توانند ذهن دیگران را بخوانند از آن ها می خواهد که به او توانایی خواندن افکار دیگران را بدهند و مسافران هم قبول می کنند.
اوایل زندگی برای فرید بهشت بود. او می توانست صدای افکار دیگران را بشنود و از نیت های درونی آن ها با خبر شود. دیگر گرگی نمی توانست لباس میش را بپوشد و او را گول بزند چون جناب گرگ تا به خود می آمد و می خواست لباس میش را به تن کند فرید از قصد او آگاه میشد.
اما از آن جا که هیچ بهشتی در این دنیا دوامی ندارد بهشت فرید هم پس از مدتی شروع به فروپاشی کرد. شنیدن انبوه صدای افکار دیگران نه تنها موهبت نبود، بلکه به نفرینی جهنمی تبدیل شده بود. پس از گذشت زمانی فرید با عجز و لابه از مسافران خواست تا این توانایی نفرین شده را از او بگیرند تا بتوانند با خیال راحت و آسوده به ادامه زندگیش بپردازد حتی اگر بهای خواسته اش گول خوردن از تمام گرگ های دنیا باشد.
حال شاید از خود بپرسید :« خب این فیلم چه ربطی به آشوب روان داره؟»
نکته اش هم دقیقا این جاست. آشوب روان داستان مردمانی است که برای داشتن زندگی بهتر زمین را ترک کرده و در سیاره ای که نام دنیای نو را بر آن گذاشته اند، زندگی می کنند.
چیزی که دنیای نو را خاص و منحصر به فرد می کند این است که در دنیای نو همه صدای افکار یکدیگر را می شنوند، در این سیاره حتی صدای افکار حیوانات نیز شنیده می شود.
پاتریک نِس( نویسنده ی آشوب روان) با بیانی ساده و خودمانی آرام آرام و قدم به قدم تو را همراه تاد هیویت(شخصیت اصلی داستان) با این دنیا آشنا می کند. دنیایی که دنیاپردازی خاصی ندارد😄به گونه ای که در آغاز متوجه تفاوت آن با زمین خودمان نمی شوی.
🥦هشدار: اگر دنیاپردازی های پیچیده و عناصر جادویی سنگین و «ذهن به سختی هضم کن» را می پسندید این کتاب برای شما نیست!😮‍💨
عوضش تا دلتان بخواهد ماجراجویی دارد از نوع ماجراجویی های بزن بکُشی و فرار و البته معما.😂 
شخصیت پردازی هم دلنشین و بامزه است. به خصوص شخصیت پردازی حیوانات.( آن قدر که  من فکر می کنم اگر قرار باشد حیوانات حرف بزنند و صدایی از خودشان در بیاورند شبیه همینی است که پاتریک نس در کتاب گفته.)
شخصیت، رفتار و حتی لحن تاد هیویت(شخصیت اصلی آشوب روان) با ویژگی هایی که کتاب از او توصیف کرده، همخوانی دارد.
همین ویژگی در مورد باقی شخصیت ها چه فرعی و چه غیر فرعی هم صادق است.
پایان کتاب هم خیلی «چشم درشت کن» و «وای خدا الان چی میشه» است.
با اینکه هیچ علمی درباره ترجمه ندارم اما به عنوان یه خواننده ساده، ترجمه کتاب را پسندیدم.
به نظرم آشوب روان شبیه استانبولی است که نویسنده تویش از ادویه های تاثیر گذار( ویژگی های یک کتاب خوب) یک ذره ریخته و در پایان هم غذای نسبتا خوبی در آمده.
من که از استانبولی آشوب روان خوشم آمد. امیدوارم شما هم خوشتان بیاید.
        

78

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

27

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          خیلی وقت بود از این ژانر کتابی نخونده بودم و باید بگم برام لذت‌بخش بود. درسته اوایل کتاب کمی گنگ بود و متوجه نمی‌شدم جریان چیه اما با گذشت زمان و پیش رفتن روند داستان، تمام سوال‌های ذهنم به خوبی جواب داده شدن. کاملا مشتاقِ شروع کردن جلد بعدی هستم چون جلد اول دقیقاً سر بزنگاه تموم شد.
چیزی که برام جالبه اینه که این کتاب، جزو محدود کتاباییه که با گذشت زمان،به جای اینکه اتفاقات داستان بهتر پیش بره، بدتر میشه. یعنی هرچی بیشتر امیدوار می‌شدم که توی پایان جلد اول، همه‌چی درست میشه، بیشتر ناامید میشدم.
در کل، قلم نویسنده رو خیلی دوست داشتم. البته از نظر من، درجه‌ی خشونت کتاب کمی زیاد بود ولی خب سلیقه‌ایه و چیزی از ارزش داستان کم نمی‌کنه. در اخر،اینم بگم که شخصیت مورد علاقه‌ی من، میچی بود. دوست وفادار تاد که با وجود زور کم، تا آخرین توان از دوستش دفاع کرد🥺
خلاصه‌ی داستان بدون اسپویل: داستان این کتاب در مورد پسری به نام تاده که در شهری به نام پرنتیس تاون زندگی می‌کنه. توی این شهر، تموم زن‌ها در اثر ویروسی کشنده مُردن و در اثر همون ویروس، مردها می‌تونن صدای ذهن و افکار همدیگه‌ رو بشنون. در چنین حالتی، هیچ‌کس نمیتونه رازی رو از دیگری پنهان کنه.
تاد تا چندین روز دیگه به 13 سالگی میرسه و مرد میشه. اما درست قبل از تولدش، مجبور میشه از شهر فرار کنه چون جونش در خطره و همه دنبالشن. این در حالیه که کم‌کم میفهمه تاریخ شهر اون چیزی نیست که همیشه تعریف میشده و دروغ‌ها و رازهای وحشتناکی پشت نقاب دروغین شهر پنهان شده.
حالا توی شرایطی که همه میتونن صدای ذهن همدیگه رو بشنون، تاد چطور میتونه خودش رو پنهان کنه و از دست بقیه در بره؟ این رازهای وحشتناک چی هستن؟
امتیاز در گودریدز: 3.98
        

4