بریدهای از کتاب آشوب روان 1 ؛ چاقوی سماجت اثر پاتریک نس
1403/10/25
صفحۀ 228
می گویم:« به نظرت باید همین جوری باشه؟یعنی داریم درست می ریم؟» ویولا متفکرانه نفسی بیرون می دهد و می گوید:« بابام همیشه می گفت فقط میشه به جلو رفت ، وی! فقط به جلو و بس.»
می گویم:« به نظرت باید همین جوری باشه؟یعنی داریم درست می ریم؟» ویولا متفکرانه نفسی بیرون می دهد و می گوید:« بابام همیشه می گفت فقط میشه به جلو رفت ، وی! فقط به جلو و بس.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.