داستان دختری به اسم کسیدی که میتونه ارواح رو ببینه و وارد پرده بشه.
اسم جلد اول شهر ارواح و اسم جلد دوم دخمه مردگان هست .به نظر من جذابیت جلد اول نسبت به جلد دوم خیلی خیلی بهتر بود و جلد دوم یکم کسل کننده شد.
داستانش  برای من اصلا ترسناک نیست  و یه داستان خیلی عادی بود.


        

          این کتاب هم جزو آنهاییست که وقتی بچه تر بودم خواندم .
این کتاب را در زمانی که خوانده بودم خیلی خیلی زیاد دوست داشتم و  درحالی که یک قرآن دستم می گرفتم به خواندن ادامه میدادم.در آن زمان فکر میکردم این کتاب ترسناک ترین کتاب دنیاست.
        

          داستانش خیلی متفاوت بود و همین برام خیلی جذاب بود و تونستم خیلی خوب باهاش ارتباط بر قرار کنم🫠🦆
        

          هیجان انگیز، راز آلود، کمی ترسناک، 
البته اینها نظر بنده است ممکن کس دیگه ای نظر دیگه‌ای‌ ام داشته باشه.
بعضی جاها در داستان یه نکاتی رو اشاره میکنه که در جلد های بعد بنظرم اتفاق خواهد افتاد.
        

          داستان جذاب و بی نظیر با اینکه اونقدر ها ترسناک نبود اما میشه ازش به عنوان یکی از دوست‌داشتنی ترین کتاب های ماجراجویانه یاد کرد و نمی تونین از خوندن این کتاب دست بردارین .
قلم ویکتوریا اشواب بی نظیره انگار توی صحنه هستی و داستان رو مثل یک فیلم تماشا میکنی با جزئیات و بسیار لذت بخش
دخمه مردگان جلد ۲ هم خیلی قشنگ تره از این جلد و حتما بخونید
        

          کتاب آنقدر نسبت به عنوان و جلد ترسناک نیست اما داستان هیجان انگیزی داره و نوع روایت طوری هست که شما انگار درحال تماشای فیلم هستید! 
داستان درباره خانواده ای هست که از این شهر به آن شهر سفر می‌کنند برای ضبط مستند های ترسناک و دختر این خانواده با دوستی خیالی پیوند میخورد و...
این کتاب ۳ جلدی رو از دست ندید!
        

          توانایی دیدن ارواح توسط شخصیت اول کتاب بسیار واقعی جلوه داده می‌شد و داشتن یه رفیق روح توی کتاب خیلی جالب بود و باعث می‌شد این اتفاقات توی کتاب بیشتر واقعی بنظر برسن .
بنظرم که نویسنده قلم جادویی و خاصی داره .
ولی در کل بنظرم ارزش یکبار خوندن رو داره 
        

          یه مجموعه‌ی تقریبا ترسناک که برای رده‌ی سنی نوجوانانه. من خیلی به داستان‌های ترسناک علاقه ندارم اما ولی با این حال از خوندنش خیلی لذت بردم. 
داستان در مورد دختری به نام کاسیدیه که به صورت اتفاقی و طی یه حادثه، از مرگ نجات پیدا می‌کنه و دوباره به زندگی برمی‌گرده. کسی که نجاتش داده، یه روحه!! روح پسری به نام جیکوب.
کاسیدی تنها کسیه که می‌تونه جیکوب رو ببینه. اما علاوه بر این، تغییرات دیگه‌ای هم توی زندگیش به وجود اومده. کاسیدی می‌تونه به دنیای میانه پا بذاره. دنیایی که توی اون ارواح ناآروم و بعضاً ترسناک وجود دارن و گاهی می‌تونن واقعا خطرناک باشن.
کاسیدی نمیدونه چطوری همچین چیزی ممکنه و گاهی همراه با جیکوب به دنیای میانه پا میذاره و سریع برمی‌گرده. تا اینکه با دختر دیگه‌ای مثل خودش آشنا و متوجه میشه وظیفه‌ای داره.
کاسیدی باید به ارواح ناآروم دنیای میانه کمک کنه تا به آرامش برسن. البته اگه موفق بشه خودش رو از دردسر نجات بده. زن سرخ‌پوشی که طبق افسانه‌ها بچه‌ها رو می‌دزده، حالا به دنبال کاسیدیه.
آیا کاسیدی موفق میشه از دست زن سرخ‌پوش فرار کنه؟ جیکوب تا کِی قراره توی دنیای زنده‌ها بمونه؟
        

          عااام ... من روند داستانو دوست داشتم ، یعنی نه اونقدر کند و خسته کننده بود و نه اونقدر سریع و تند . شخصیت پردازی مناسب بود و چیزی که باعث شد کتابو ادامه بدم قلم نویسنده بود ، از ادبیات قشنگی استفاده کرده بود که قابلیت اینو دارم که تک تک کلماتو نفس بکشم ، ولی چیزی که زد ت ذوقم این بود که شخصیتا یکم مبهم بودن ، درست توضیح نداده بود ولی ممکنه توی تفاوت انتشارات باشه :) در کل دوسش داشتم 
        

          
از این نویسنده قبلا مجموعه سایه جادو رو خوانده بودن و خوشم امده بود، پس برای چالش خرداد طاقچه، این کتاب رو انتخاب کردم ( اگه میدونستم این کتاب ترجمه دیگری از کتاب کلاغ سرخ نشر پرتقال هست که تو بی نهایته، نمی خریدمش😒)

کتاب شهر ارواح، جلد اول از مجموعه سه جلدی کاسیدی بلیک است. انتشارات پرتقال این جلد را با عنوان دیگری یعنی کلاغ سرخ و جلد دوم و سوم را با عناوین دخمه مردگان و گذرگاه اشباح چاپ کرده است. نشر ویدا هم ترجمه دیگری از این مجموعه دارد. 

شخصیت اصلی این کتاب، دختر نوجوانی به نام کاسیدی است، یک دختر معمولی که با پدر و مادر نویسنده اش زندگی می کند. موضوع کتاب هایی که والدینش به واسطه نوشتن انها معروف شده‌اند، ارواح و داستان های آنها در طول تاریخ است.
اما یک تصادف، کاسیدی را همچون پدر و مادرش و چه بسا خیلی واقعی تر و عملی تر از آنان، وارد دنیای ارواح می کند. به عبارت دیگرد تصادفی که نزدیک بود باعث غرق شدن و مردن کاسیدی در دریاچه‌ای از یخ بشود، همچون کلید ورود او به برزخ مردگان، یعنی جایی که ارواح سرگردان در ان به سر می برند می شود و باب یک دوستی جدید با روحی به نام جیکوب را برای او باز می کند، دوستی که از ان به بعد همه به عنوان دوست خیالی کاسیدی می شناسندش، چرا که فقط کاسیدی است که او را می بیند و صدایش را می شنود.
هرجا که دروازه ای برای ورود به دنیای مردگان باشد کاسیدی با صدایی تپ تپ مانند به وجود ان پی می برد و جذبش می شود، واردش می شود و داستان ارواحی را که در ان گیر افتاده اند، میبیند، اما او نمی داند که این توانایی برای چه به او داده شده و باید با ان چه کند! 

پدر و مادر او می خواهند از روی یکی از کتاب هایشان، مستند تلویزیونی بسازند، پس عازم شهر ادینبورگ می شوند که به شهر ارواح معروف است. کاسیدی هم به ناچار با ان ها همراه می شود.
اما اگر واقعا ادینبورگ شهر ارواح است، چه چیزهایی در انتطار این دختر نوجوان تنها خواهد بود...
راستی کاسیدی یک دوربین مخصوص عکاسی هم دارد که همه جا همراه اوست و حتی از سرزمین مرده ها عکس هایی گرفته و می گیرد، دوربینی که در روز حادثه هم با او بود و به نوعی ان هم از سرزمین مرده ها برگشته است و شاید حتی هم توانایی های ویژه ای هم پیدا کرده باشد! 

من انتظار اتفاقات ترسناک تر و معماگونه تری رو داشتم، ولی در مجموع از خواندن کتاب لذت بردم و دوست دارم بدانم در جلدهای بعدی، چه اتفاقاتی برای کاسیدی و جاکوب خواهد افتاد.
از انجا که در تصویر جلد همواره گربه خانوادگی شان گریم، هم حاضر است به نظرم نقش این حیوان هم در داستان پر رنگ تر خواهد شد😁.
        

          خیلی کتاب قشنگی بود انگار خودم هم درحال ماجراجویی هستم .
        

          خواندنش زمان زیادی از من نگرفت.
داستانی روان و جذاب داشت و ریتم  و آهنگی نسبتا مناسب.
نمی‌توانم بگویم که خیلی دوستش داشتم یا خیلی به وجد آمدم از خواندنش اما مجموعا در نظر بگیریم سرگرمی شیرینی بود.
فکر نکنم پیگیر جلدهای بعدش باشم، شاید اگر سیزده چهارده سالگی می‌خواندم خیلی برایم دوست داشتنی می‌شد. 
        

          کتاب جالبی بود و حجمش خوب بود
داستان هم کند پیش نمی رفت و در کل خوب بود
اولاش یکم وایب کتاب «کتابخانه ی ارواح » رو بهم میداد و به شخصیتای کتاب با توجه به اتفاق ها و شخصیت های «کتابخانه ی ارواح » شک میکردم🫡🤣
اما اونجوری نبود و فقط یه شباهت بود

پیشنهاد میکنم خوندنشو
        

          ..خوبه
        

          تجربه یک ماجراجویی عالی

زیاد اهل ژانر ترسناک نیستم و این کتاب هم خداروشکر به اندازه تصویر جلدش ترسناک نبود. 
ماجراجویی روان و جذابی داشت، طوری که سعی می‌کردم زیاد زمین نذارمش و زود هم تمومش کردم. 
همه چی درست و سر جای خودشون بود و داستان هیجان خوبی داشت.
تنها افسوسم اینه که کاش چند سال زودتر می‌خوندمش!