شهر اشباح
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
1
خواندهام
73
خواهم خواند
12
نسخههای دیگر
توضیحات
تقریبا به پایین قبر رسیده بودم که کفشم از پایم درآمد. خاک مانند باران از دیواره های قبر پایین ریخت.نفسم را در سینه حبس کردم، و به راهم به پایین ادامه دادم. روی تابوت فرود آمدم. در تابوت را باز کردم و بعد خلاف تمام اعتقاداتم خزیدم داخل تابوت.استخوان های زاغ قرمزپوش کنارم بودند. باید برایتان اعترافی کنم: بیشترین هراس من در زندگی غرق شدن نبود، علیرغم اتفاق رودخانه. بلکه بیشترین هراس من زنده به گور شدن بود. و زمانی که در تابوت را آرام روی خودم بستم و در تاریکی و هوای نمناک فرو رفتم، متوجه شدم که همچنان از زنده به گور شدن می ترسم. بدنم در کنار یک اسکلت با لباس قرمز رنگ و رو رفته قرار داشت.....
بریدۀ کتابهای مرتبط به شهر اشباح
لیستهای مرتبط به شهر اشباح
یادداشتها