تا قبل از شروع بادبادک باز، رتبه اول تاریکترین و غمآلود ترین کتابی که خونده بودمو میدادم به جای خالی سلوچ؛ ولی بعد خوندن این کتاب نظرم عوض شد.
سیاهی جای خالی سلوچ آروم آروم وارد وجود آدمی میشه اما ضربه بادبادک باز خیلی محکم تره.
وقتی رسیدم به فصل ده، کتابو بستم و این پیامو برای دوستم فرستادم:
" این بادبادک باز امان امان
اونقدر رنجش یهوییه انگار دونه دونه سلولات میترکن از شدت غم و همشونم پشت هم کامل حس میکنی خدای من
حس میکنم یه چاقو فرو کردن تو قلبم نفسم بالا نمیاد"
و این دقیقا چیزی بود که اون لحظه احساس میکردم.
به طور کلی به نظرم تا اینجا خالد حسینی، چاووشیِ دنیای نویسنده هاست! نسخه ایرانیشم همون محمود دولت آبادیه.
نمیدونم، مگه اینکه برای خالد حسینی یه چاووشیِ خارجی پیدا کنم برای تشبیه!