معرفی کتاب گرگ ها از برف نمی ترسند اثر محمدرضا بایرامی

گرگ ها از برف نمی ترسند

گرگ ها از برف نمی ترسند

4.1
20 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

42

خواهم خواند

10

شابک
9789645364210
تعداد صفحات
262
تاریخ انتشار
1399/10/1

لیست‌های مرتبط به گرگ ها از برف نمی ترسند

یادداشت‌ها

          گرگ ها از برف نمی‌ترسند...

این رمان اگرچه برای نوجوانان است، اما بهره های خوبی هم برای بزرگترها دارد. جریان زلزله ی سال ۱۳۷۵ در اردبیل و تلاش و تقلای دو نوجوان به نام های یوسف و فتاح برای مقابله ی با گرگ ها و نجات بقیه و محافظت از اجساد و جنگ با برف و سرما و دوام آوردن و ادامه دادن و زنده ماندن و...
آن زلزله را من یادم هست. در همان بلا بود که یکی از عمه هایم و یکی از زن عموها و کلی از مجیدیان ها به رحمت خدا رفتند. روزی که به خاطر مجلس ختم به مدرسه نرفتم و بازخواست شدم را یادم هست. اما وقتی اعلامیه ی ترحیم را جلوی معاون مدرسه گرفتم که ده بیست اسمِ مجیدیان را در اعلامیه دید؛ گردی چشم ها و حالت صورتش را هم یادم هست. حتی یادم هست که پدرم کارش را رها کرد و رفت اردبیل تا خبری از برادران و خواهرانش بگیرد. رفت و با خبر هولناکِ مرگِ عزیزانش برگشت.  صبح زود بود که از اردبیل برگشت. دم دمای طلوع آفتاب. تا از در آمد تو، مادرم صورتش را خراش داد که بمیرم برایت که خواهرت مُرد و....شیون کرد مادرم. اما پدرم آرام بود. ساکت بود. چشم هایش خسته بود. حرفی نزد.
بله گرگ ها از برف نمی‌ترسند مرا بُرد به آن روزها. بهرحال رمان خوب و جاندار و خواندنی و خاطره آمیزی بود.

#معرفی_کتاب 
#گرگها_از_برف_نمیترسند
#رمان_نوجوان
#زلزله_اردبیل
#پدر
#آخرین_کتابی_که_خواندم


        

0

          تا حالا شده به مفاهیمی مثل مرگ و زلزله فکر کنید؟ می‌دونید تو زلزله ترکیه و سوریه چه تعداد عظیمی از آدم‌ها کشته شدن؟
 
«گرگ‌ها از برف نمی‌ترسند» یه کتاب دیگه از نویسندهٔ محبوبم محمدرضا بایرامیه. کتاب‌های «هفت روز آخر»، «کوه مرا صدا زد»، «بر لبه پرتگاه» و «سه‌گانه‌ای برای یگانه» رو هم بایرامی نوشته. هرکدوم به مسائلی مثل جنگ و زندگی روستایی و مشکلات زندگی می‌پردازه.
 
این کتاب راجع به اتفاقیه که سال ۷۵ برای اردبیل و روستاهای اطرافش افتاد: زلزله‌ای به عمق پنج و هفت دهم ریشتر! خیلی‌ها زیر برف و آوار رفتن و اون تعداد اندکی هم که جون سالم به در بردن، با حجم عظیمی از مصیبت و تنهایی روبه‌رو شدن.
 
«گرگ‌ها از برف نمی‌ترسند» داستان دو پسره به اسم‌های یوسف و فتاح. دو رفیق واقعی. همون رفیق‌ها که در کنار دوستی دعواهای سفت و سختی با هم می کنند و همون هم نشونهٔ صمیمیتشونه.
  
فتاح پسریه که دلش از محل زندگیش گرفته. می‌خواد بعد از عقد خواهرش، برای ادامه تحصیل بره شهر و دیگه پشت سرش هم رو نگاه نکنه. رؤیای شیرینی که چندان دوام نمیاره و جاش رو به حس تلخ رنج‌دیدگی میده.
 
این رمان منو به وجد آورد!
        

13

S.HOPE

S.HOPE

1403/6/17

         

سال 1357 زلزله خیلی شدیدی توی استان اردبیل رخ میده اما زلزله بیشترین آسیب رو به روستا ها میزنه و این بین روستای ایران دره سی جایی وسط دره بودکه از شدت پرت بودن گویا تمامی مردم ایران فراموش کرده بودنش ، همه جمعیت خودش به جز دو پسر رو از دست میده 
همه کشته میشن چون حتی هلیکوپتر های امداد هم به موقع نمیتونن به اونجا برسن . 
داستان از سمت همون دو پسر تعریف میشه و خانواده ای که از دست دادن و غم جدایی این اتفاق .
بنظرم خیلی بیشتر از چیزی که نوشته شده داستان میتونست ادامه پیدا کنه چون بعضی از شخصیت ها ناتموم موندن . 
 افسانه ای که در ابتداش تعریف میشه از گرگها خیلی جالب بود و تقریباً آخر داستان میشه فهمید منظورش از اون افسانه چی بوده 
در کل بهش 45 از 100 میدم .

  
آخر کتاب نوشته این داستان پایانی ندارد ،  بی صبرانه منتظرم نویسنده برای شخصیت های ناتموم کاری انجام بده
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1