معرفی کتاب گرگ ها از برف نمی ترسند اثر محمدرضا بایرامی

گرگ ها از برف نمی ترسند

گرگ ها از برف نمی ترسند

4.1
22 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

46

خواهم خواند

12

شابک
9789645364210
تعداد صفحات
262
تاریخ انتشار
1399/10/1

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به گرگ ها از برف نمی ترسند

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به گرگ ها از برف نمی ترسند

یادداشت‌ها

          اسم کتاب "گرگ‌ها از برف نمی‌ترسند" با الهام از افسانه‌ای جذاب است؛ مردم روستای دامنهٔ سبلان اعتقاد دارند زوزه کشیدنِ گرگ‌ها درواقع یک‌جور حرف زدن یا شکایت بردن به خداوند است. زمانی‌که برف همه‌جا را پوشانده، گرگی نزد خدا شکایت می‌برد که دیگر توان نداریم، آیا روزی به ما نمی‌دهی؟ و از آسمان دنبه می‌بارد! از آن به بعد گرگ‌ها از برف نمی‌ترسند و می‌دانند خدا روزی‌شان را می‌دهد.

رمان "گرگ‌ها از برف نمی‌ترسند" زبان روان و قلم شیرینی دارد که مناسب نوجوانان و حتی بزرگسالان می‌باشد. اینکه دیالوگ‌ها عموماً به زبان معیار هستند، سؤال‌‌برانگیز است.
داستان، شروع هیجان‌انگیز و پرکششی دارد و از همان ابتدا خواننده را با خود همراه می‌کند. در ادامه، داستان با فلش‌بک پیش می‌رود یا فصل‌ها یکی‌درمیان بین دو موقعیت در زمان حال جابه‌جا می‌شوند؛ پیش رفتن داستان به صورت موازی، هیجان، تنش و ریتم حوادث را بالا برده است.
نویسنده، توصیفات داستانی و دقیقی از آن منطقه می‌دهد که به نظر می‌رسد از تجربه‌زیسته‌اش می‌آید. همچنین داستان برگرفته از واقعه‌ای طبیعی در دههٔ ۷۰ شمسی است. 
با اینکه پایان داستان تلخیِ شیرینی دارد، اما رمان از آن دست کتاب‌هایی است که می‌توان چندبار خواند و از خواندنش لذت برد.
ازطرفی این رمان می‌تواند نمونهٔ تاثیرگذار و مناسبی از تصمیم‌گیری و مبارزهٔ شخصیتی نوجوان با چالش‌ها و ناملایمات طبیعی باشد. 

بایرامی دراین‌باره می‌گوید:" واقعيت اين است كه با تمام وجود اين اثر را نوشتم، چراكه شخصيت‌های داستان برايم ملموس بودند. اگرچه داستان "گرگ‌ها از برف نمی‌ترسند" واقعی نيست، اما در نگارش آن از خاطرات كسانی كه از نزديک در زلزله‌ حضور داشتند، استفاده كرده‌ام. ... احساسم اين است كه نمی‌توانستم طور ديگری داستان را تمام كنم و اصولاً می‌توان گفت اين داستان پايانی نداشت و با پايان داستان، داستانی ديگر آغاز می‌شد. ...‌ هميشه از زبان ساده برای نگارش داستان استفاده می‌كنم و اصرار به استفاده از زبان روان دارم؛ اين اصرار تنها برای نگارش كتاب نوجوانان نيست و حتی زمانی‌كه داستان بزرگسال می‌نويسم هم به استفاده از اين زبان اعتقاد خاصی دارم.‌ ... در اين رمان تأكيد خاصی بر سرنوشت و تقدير الهی دارم. در داستان، نوعی افسانه‌سازی داشتم؛ افسانه‌ای كه در ميان مردم كوهستان‌های آذربايجان‌شرقی وجود دارد؛ بر اين اساس هم عنوان نخست رمان "و زمين آرام می‌گيرد" بود كه با نظر ناشر و برخی از نويسندگان، عنوان اثر تغيير كرد."
کتاب جوایز متعددی برده است؛ ازجمله:
_ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ۱۳۸۷.
_ کتاب برتر چهارمین جشنوارهٔ کتاب‌های برتر کودک و نوجوان از سوی انجمن فرهنگی ناشران کتاب کودک و نوجوان سال ۸۸.
_ کتاب برگزیدهٔ هفتمین دورهٔ جایزهٔ کتاب فصل زمستان از سوی معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سال ۸۷.

* در ابتدای کتاب نوشته شده هرگونه استفادهٔ نمایشی، رادیویی، تلویزیونی و سینمایی از این اثر ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد! (پ.ن: کاش آقای بایرامی یه فیلم ازش بسازن؛ درام قشنگی می‌شه)

 
        

11

          گرگ ها از برف نمی‌ترسند...

این رمان اگرچه برای نوجوانان است، اما بهره های خوبی هم برای بزرگترها دارد. جریان زلزله ی سال ۱۳۷۵ در اردبیل و تلاش و تقلای دو نوجوان به نام های یوسف و فتاح برای مقابله ی با گرگ ها و نجات بقیه و محافظت از اجساد و جنگ با برف و سرما و دوام آوردن و ادامه دادن و زنده ماندن و...
آن زلزله را من یادم هست. در همان بلا بود که یکی از عمه هایم و یکی از زن عموها و کلی از مجیدیان ها به رحمت خدا رفتند. روزی که به خاطر مجلس ختم به مدرسه نرفتم و بازخواست شدم را یادم هست. اما وقتی اعلامیه ی ترحیم را جلوی معاون مدرسه گرفتم که ده بیست اسمِ مجیدیان را در اعلامیه دید؛ گردی چشم ها و حالت صورتش را هم یادم هست. حتی یادم هست که پدرم کارش را رها کرد و رفت اردبیل تا خبری از برادران و خواهرانش بگیرد. رفت و با خبر هولناکِ مرگِ عزیزانش برگشت.  صبح زود بود که از اردبیل برگشت. دم دمای طلوع آفتاب. تا از در آمد تو، مادرم صورتش را خراش داد که بمیرم برایت که خواهرت مُرد و....شیون کرد مادرم. اما پدرم آرام بود. ساکت بود. چشم هایش خسته بود. حرفی نزد.
بله گرگ ها از برف نمی‌ترسند مرا بُرد به آن روزها. بهرحال رمان خوب و جاندار و خواندنی و خاطره آمیزی بود.

#معرفی_کتاب 
#گرگها_از_برف_نمیترسند
#رمان_نوجوان
#زلزله_اردبیل
#پدر
#آخرین_کتابی_که_خواندم


        

1

          تا حالا شده به مفاهیمی مثل مرگ و زلزله فکر کنید؟ می‌دونید تو زلزله ترکیه و سوریه چه تعداد عظیمی از آدم‌ها کشته شدن؟
 
«گرگ‌ها از برف نمی‌ترسند» یه کتاب دیگه از نویسندهٔ محبوبم محمدرضا بایرامیه. کتاب‌های «هفت روز آخر»، «کوه مرا صدا زد»، «بر لبه پرتگاه» و «سه‌گانه‌ای برای یگانه» رو هم بایرامی نوشته. هرکدوم به مسائلی مثل جنگ و زندگی روستایی و مشکلات زندگی می‌پردازه.
 
این کتاب راجع به اتفاقیه که سال ۷۵ برای اردبیل و روستاهای اطرافش افتاد: زلزله‌ای به عمق پنج و هفت دهم ریشتر! خیلی‌ها زیر برف و آوار رفتن و اون تعداد اندکی هم که جون سالم به در بردن، با حجم عظیمی از مصیبت و تنهایی روبه‌رو شدن.
 
«گرگ‌ها از برف نمی‌ترسند» داستان دو پسره به اسم‌های یوسف و فتاح. دو رفیق واقعی. همون رفیق‌ها که در کنار دوستی دعواهای سفت و سختی با هم می کنند و همون هم نشونهٔ صمیمیتشونه.
  
فتاح پسریه که دلش از محل زندگیش گرفته. می‌خواد بعد از عقد خواهرش، برای ادامه تحصیل بره شهر و دیگه پشت سرش هم رو نگاه نکنه. رؤیای شیرینی که چندان دوام نمیاره و جاش رو به حس تلخ رنج‌دیدگی میده.
 
این رمان منو به وجد آورد!
        

13

S.HOPE

S.HOPE

1403/6/17

         

سال 1357 زلزله خیلی شدیدی توی استان اردبیل رخ میده اما زلزله بیشترین آسیب رو به روستا ها میزنه و این بین روستای ایران دره سی جایی وسط دره بودکه از شدت پرت بودن گویا تمامی مردم ایران فراموش کرده بودنش ، همه جمعیت خودش به جز دو پسر رو از دست میده 
همه کشته میشن چون حتی هلیکوپتر های امداد هم به موقع نمیتونن به اونجا برسن . 
داستان از سمت همون دو پسر تعریف میشه و خانواده ای که از دست دادن و غم جدایی این اتفاق .
بنظرم خیلی بیشتر از چیزی که نوشته شده داستان میتونست ادامه پیدا کنه چون بعضی از شخصیت ها ناتموم موندن . 
 افسانه ای که در ابتداش تعریف میشه از گرگها خیلی جالب بود و تقریباً آخر داستان میشه فهمید منظورش از اون افسانه چی بوده 
در کل بهش 45 از 100 میدم .

  
آخر کتاب نوشته این داستان پایانی ندارد ،  بی صبرانه منتظرم نویسنده برای شخصیت های ناتموم کاری انجام بده
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1