مغازه ی خودکشی
در حال خواندن
44
خواندهام
2,245
خواهم خواند
307
«لوکریس! تو انباری چیزی از سم هامون مونده؟»«برای چی می خوای؟»«برای دولت، ظاهرا متوج? بی کفایتی خودش شده و فهمیده که مستحقِ مجازاته. تصمیم گرفتند امشب دسته جمعی خودکشی کنند. تو تلویزیون به طور زنده پخش می شه!»سخنگوی ریاست جمهوری که از خنده اشکش درآمده بود، گفت:"یه بار یه عمویی من رو توی گونی سیب زمینی انداخت. منو کشید پشت گاریش و به اسبش شلاق زد تا تحریکش کنه بتازه. توی گاری اون قدر بالا و پایین شدم تا پرت شدم پایین و دیدم افتادم کنار جاده، آی! کاشکی به جای این که این جوری، این جا باشم هنوز توی گونی سیب زمینی زندانی بودم...
بریدۀ کتابهای مرتبط به مغازه ی خودکشی
نمایش همهپستهای مرتبط به مغازه ی خودکشی
یادداشتهای مرتبط به مغازه ی خودکشی