بی نظیر بود :)))
من بار‌ها و بارها به این فکر فرو رفتم که چرا اینقدر کم شعر حفظ هستم ..
عمیقا از حافظه‌ام که اشعار را از یاد می‌برد رنج می‌برم و نمی‌دانم چگونه بهترش کنم. به هر حال دوست داشتم تمام ابیات را از بر کنم!
وجود را با تمام وجود و از وجودم خواندم ..
اما نکته ای که به آن فکر میکنم این است که اسراف کاغذ برای زیبا و منظم سازی کتاب:/
آیا نوشتن یک شعر فارغ از بلد و کوتاه بودنش در یک صفحه  و در صفحه دیگر صرفا نوشتن نام شعر اسراف کاغذ و ظلم بر درختان‌ِسبز نیست ؟!
این چیزی‌ست که در برخی کتاب‌ها بسیار آشکار است و مرا می‌رنجاند ..
دریغ کردن دو امتیاز از وجود عزیزم هم به همین منظور است ..!
      

        برای تقویت زبان بد نیست؛
اما قصه یا روایت خیلی خاصی ندارد .(نظر شخصی)*

      

        عشق شعله ور روز های اول چه زود عاشق و معشوق را سوزاند ..

هیچ متوجه نشدم که پایان این قصه تلخ بود یا شیرین؟! 
شکست بود یا پیروزی؟!
هر چه بود پر از حسرت بود ..
می‌خواست وابستگی زن در جامعه را توصیف کند که البته دردهای دیگر زندگی نیز در کنار این معضل دم تکان می‌دادند ..
زن داستان رهایی اش را نه در "کشف خویش" بلکه 
در "یافتن مردی دیگر" جست‌وجو می‌کند ..
این درد یا سایر گفته های قصه دروغ نیست ؛ 
اما طبق سبک نوشته های هدایت و 
سال های روایت داستان پیاز داغ ماجرا زیاد شده بود ..
بنظرم قصه به پر و بال بیشتری در برخی قسمت‌ها نیاز داشت ..
      

        هیچ‌ملاقاتی‌تصادفی‌نیست!
از دیدگاه من حتی اسمش آموزنده‌ست ؛
چرا که در طول زندگی بار‌ها شده آرزو کنم کاش فلان شخص را از همان رو اول نمی‌دیدم چه رسد به هم‌صحبتی!
گاهی راهکاری نیست جز پذیرش ؛ یعنی حتی اگر ریسمان پاره شد دو سر آن را به دست بگیر و گره بزن!
گاهی باید زاویه دیدمان را نسبت به وقایع تغییر دهیم ، شاید با این کار روحمان پرورش یابد .
کتاب هیچ‌ملاقاتی‌تصادفی‌نیست! با حالت داستان گونه و بیان خاطرات و روایتی از سفر سعی داشت خواننده را به خودشناسی ، رهایی از سرنوشت و پذیرش حقیقت دعوت کند ..

هاکان منگوچ نوازنده و نویسنده صوفی این کتاب را بر اساس خاطرات اش نوشته است.
از خواندنش خرسندم چرا که لذت بردم و هم آموختم!
      

        کاش زودتر از این‌ها خوانده بودمش و آویزه گوش می‌کردم..
ولی "ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه‌ست "مگر نه ؟!

توصیه میکنم بخونید ..
قسمت های مفیدی‌داشت که کاش قبل از ورود به دانش‌گاه می‌دونستم!
      

        عشق | مقاومت | وداع 

سووشون 
داستان عشقی که در آتش روزگار میسوزد ؛ اما خاکستر نمی‌شود . یوسف، مردی که برای حق ایستاد و زری ، زنی که ترس را در آغوش کشید، اما عشق را رها نکرد !

سیمین دانشور با نثری ساده و جاندار، درد یک ملت را در دل یک خانواده جای داده است . این کتاب نه یک روایت تاریخی ،بلکه اشکها، فریادها و سکوت‌های یک مردم است . وقتی آخرین صفحه را خواندم و کتاب را بستم ، گویی بخشی از زری در وجودم جا ماند ؛ هم ترسهایش ، هم عشق بی‌پایانش ، هم صبر و شجاعتش..!

"سووشون یوسف پایان که نه ، آغاز راه است !
برای یوسف‌هایی که رفتند ،
برای زری‌هایی که ماندند ،
برای وطنی که مانند مادری زخمی فرزندانش را به آغوش کشیده 
و
برای عشقهایی که هرگز نمی‌میرند :)

پ.ن: در آستانه آغاز سریال سووشون.
#کتاب #سووشون #معرفی_کتاب #ادبیات_ایران
      

        از نکات پر رنگ این کتاب می‌تونم به ناامید شدن از روابط انسانی و 
این که عشق ، موندن آدما رو تضمین نمی‌کنه بگم ..
درباره مسیحیت به ویژه کاتولیک ها زیاد گفته شده 
و این که چه جوری اعتقادات آدما  ، 
میتونه اون ها رو از هم جدا کنه و پا رو عشق عمیق شون بگذاره :))
در کل غم انگیز و پر تضاد بود
 و البته این نکته رو اضافه میکنم که احتمال داره بعد از خوندن این کتاب اورثینک هاتون بیشتر بشه 
و بیشتر از قبل صدای مغزتون رو بشنوید ...
      

        هزاران دلیل برای اتمام زندگی وجود داره ..
و آلن این رو خوب درک کرده بود حتی بهتر از خانواده اش 
ولی قلب مهربونش ماموریت هایی رو جلوی پاش میذاشت که باید اون هارو انجام می‌داد و بعد به پرواز فکر می‌کرد:)

کتاب عمیق و تکان دهنده ای بود .
 فانتزی سیاه ، پایان تلخ و ضربه عمیق  ..!
      

        مثل شیشه پاک کنی قوی ، به قلب جلا می‌بخشد :))
اگه به دنبال کتابی هستید که یک سری ویژگی های بد مثل ریا و حسادت و ...
بشناسید و اصلاح کنید و قلب تون رو از لکه ها پاک کنید  کتاب مناسبیه!
روح آیت الله دستغیب قرین رحمت 
      

        سخن های زیادی را در اعماق وجود مان حبس کرده ایم 
نه از ترس این که دل کسی آزره کنیم 
به دلیل این که بیانشان سخت بود  و درک شدنی در کار نبود ...
این کتاب بخشی از همان سخن هاست 
ک از دل نویسنده بیرون آمده است  ..

با شنیدن سخن دل میتوانی روح آدمی را لمس کنی :))
      

        از دیدگاه اسب حضرت علی اکبر (ع) وقایع را خواندیم
و اشک ریختیم ..
عشق ، محبت و معرفت 
در تک تک صفحات و جملات دیده می‌شد 
ممنون از آقای شجاعی بابت قلم پر حس و عمیق شون
حتما بخونید :)) 
      

        در طی ۵ روز خوانده شد 
و احساس اتلاف وقت عمیقی بهم دست داد 
به عنوان رمان آنلاین میتونم بپذیرم 
ولی به عنوان یک کتاب خیر ((:
      

        متفاوت بودن ،
بلند پرواز بودن ،
آرزو های بزرگ داشتن ،
فراتر از افکار اطرافیان قدم گذاشتن ،
و  ...
گناه نیست!
اما این خودمونیم که باید آجر های شجاعتِ درونمون رو روی هم بزاریم
تا به قله‌ی آرزوهامون برسیم
مثل جاناتان🍀:)))