زنی كه مردش را گم كرد عمومیداستانایران زنی كه مردش را گم كرد صادق هدایت 3.3 13 نفر | 3 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 26 خواهم خواند 5 ناشر هدایت شابک 9789644000123 تعداد صفحات 48 تاریخ انتشار _ نسخههای دیگر نشر صادق هدایت نشر روزگار توضیحات متن کامل ادبیات اگزیستانسیالیسم داستان کوتاه ادبیات ایران یادداشتها محبوبترین جدید ترین محمدرضا ایمانی 1401/3/14 داستان هم به شدت ضد زنه و هم ضد چیزی به نام عشق. ولی خب هنرمندانه نوشته شده. 0 0 سهیل خرسند 1401/10/1 خونه بابا نون و انجیل، خونه شوور چوغ و زنجیل، ایشالا مبارک بادا... تاریخ به ما میگوید ۹۹.۹۹٪ مسائل با ایشالا ماشالا گفتن درست نمیشود. "زرین کلاه شنیده بود بچه میخ میان قیچی است!" حرف مفت شنیده بود، در قدیم با جهالت و اکنون با حماقت و خودخواهی برخی فکر میکنند با پس انداختن بچه میتوانند به زندگی مزخرف خود استحکام بخشند و آن را حفظ کنند. "در رختخواب غلت زد و با خودش نیت کرد که اگر به مقصودش برسد و زن گل ببو بشود، همانطوریکه خودش را از زندان خانهی پدری آزاد میشود، یک کبوتر بخرد و آزاد بکند، و یک شمع هم شب جمعه در امامزاده آغابیبی سکینه روشن بکند. چون ستاره دختر نایب عبدالله میرآب هم همین نذر را کرده و شوهر کرده بود." جهالت محض... اما آیا صادق خان هدایت مقصره؟! خب بر کسی پوشیده نیست که من به قلم صادق خان تعلق خاطر دارم، اما تعلق خاطرم دلیل بر دفاع از او نیست. رمان و داستاننویس چیزی را مینویسند که دیده، خوانده و یا حس کردهاند. ما با داستانی طرف هستیم که با توجه به هرج و مرجش کاملا مشخص است که مربوط به دورهی نخست پهلوی و پیش از اقدام بزرگ رضاشاه پهلوی در جهت شناسنامهدار کردن مردم است، اما داستان مگر کهنه است؟ مگر همین الان پس از بیش از یک قرن همین داستانها را در ایران ندیده و نشنیدهایم؟ مگر روزی هست که در شهرهای مختلف... در دستشوییهای عمومی، در سطلهای زباله، در جویهای آب و ... نوزاد پیدا نشود؟ این نوزادها نکند از آسمان میبارند؟ اصلا نوزاد و کودکی که با خودخواهی و جهل دو نفر دیده به جهان گشوده هیچ، مگر همین الان کم هستند دخترانی که از جهنم پدری به طبقهی زیرین جهنم زناشویی سقوط میکنند؟ میدانید طلاق در حال بلعیدن ازدواج است؟ داستان هدایت تلنگر است، اما نه فقط برای دوران خودش... برای الان ما نیز هست، جامعهی ما بیمار است. اصلا بیماری عادی هم ندارد، جامعهی کنونی ما مبتلا به سرطان بدخیم است و نیاز به مداخلهی جدی دارد، پیش از آنکه دیگران روی سنگ قبر کشورمان بنشینند. اما متاسفانه گوشی برای شنیدن داد نیست. "زرین کلاه برای همین میرفت، همین شلاق را آرزو میکرد و شاید اصلا میرفت که از دست گل ببو شلاق بخورد." میگویند از داستان مردسالاری میچکد... نکند این داستان هدایت را جنایت علیه بشریت میدانید؟! جامعهی ایران کی مرد سالار که هیچ، زن ستیز نبوده؟! تا بوده همین بوده، هست و خواهد...! این را نمیدانم در آینده چه خواهد شد، ربطی به سرنگونی و انقلابها هم ندارد، صدبار هم در ایران حکومت سرنگون شود و به موجب انقلابی حکومتی جدید سر کار بیاید تا تودهی مردم به افکار درست و صحیح نرسند وضعیت ایران بر همین منوال خواهد بود که هیچ... بدتر هم خواهد شد. داستان کم و کسری نداشت، ساده بود و دوستش داشتم. من نمیتوانم از هدایتی که به شدت تحت تاثیر کافکاست انتظار داشته باشم صحنهها را بیشتر توصیف کند اما اگر داستانش شاخ و برگ بیشتری داشت پنج ستاره برایش منظور میکردم. یکم دیماه یکهزار و چهارصد و یک 0 11 aysan 1403/7/25 بسم الله الرحمن الرحیم 🩵 خیلی داستان غم انگیز ی بود . راجب ستم هایی که به زنان در قدیم میشد . در کل کتاب معمولی بود 0 9