یادداشت رها

رها

1400/12/02

                لوکریس و میشیما زن و شوهری هستن که مغازه ای رو که ابزار و وسایل خودکشی می فروشه، اداره می کنن.اونا صاحب دختر و پسری به نام های مرلین و ونسان هستن که مثل اکثر آدم های اطرافشون همیشه محزون و افسرده هستن. اما داستان از جایی شروع میشه که آلن کوچولو، فرزند سوم این خانواده به دنیا میاد. پسر همیشه شاد و دلخوشی که معجزه ای می شه برای این جامعه ی فرو رفته در اندوه ابدی...!
----
حقیقت اینه که جامعه ی آخرالزمانی ای که نویسنده در داستانش توصیف میکنه، اونقدرها هم با جامعه ی حال حاضرخودمون تفاوت چندانی نداره، فقط شاید فرقش این باشه که اینجا هنوز هم برچسب چیزی مثل "گناه" به اعمالی امثال "خودکشی" جوری چسبیدن که جدا کردنشون از هم، دشوارتر از غلبه کردن به ترسمون برای انجام دادن چنین عملی هست!!
---
اوایل کتاب رو دوست داشتم. اما جلوتر که می رفت تکراری تر و خسته کننده تر می شد. آخر کتاب رو هم خیلی راحت می شد حدس زد و چندان غافلگیر کننده نبود.

تاریخ خوانش : 2018/12/17
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.