معرفی کتاب تخت خوابت را مرتب کن! اثر ویلیام هری مک ریون مترجم زهره مرصوص

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
22
خواندهام
563
خواهم خواند
87
توضیحات
آنچه در این کتاب آمده یک راهنمای تامل بر انگیز است که نشان میدهد چگونه انجام کارهای کوچک زندگی روزمره ما،و به دنبال آن دنیا ،را در مسیر بهتر قرار می دهد.درس های کلیدی مک ریون بر گرفته از داستان ها و ماجراهای دوران خدمتش در نیروی دریایی است که در آنها با افراد،تجارب و مکان هایی آشنا می شویم که تاثیر عمیق و بسزایی بر زندگی مک ریون بر جا گذاشته اند.شاید این درس ها کوچک به نظر برسند اما به جد قدرتمند هستند ؛از پذیرفتن شکست ها گرفته تا قبول این واقعیت که زندگی منصفانه نیست،از ایستادن جلوی قلدرها گرفته تا درک این مطلب که جسارت و شجاعت افراد از همه چیز مهم تر است. در هر مرحله ای از زندگی باشیددر این کتاب توصیه ای درخشان برای شما وجود دارد و امکان ندارد که بعد از خواندن این کتاب برای تغییر زندگی تان و اطرافیانتان در مسیر بهبود پیشرفت مصمم نشوید.
بریدۀ کتابهای مرتبط به تخت خوابت را مرتب کن!
نمایش همه1404/5/2
1404/5/3
یادداشتها
1403/8/10
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
با توجه به اینکه این کتاب کتاب ۸۸ صفحه ای بود واقعا احساس شرم میکنم که چرا انقد دیر تمومش کردم😭 کتاب نسبت به چیزی که فکرشو داشتم خیلی تعداد صفحاتش کمتر بود.( طوری که فروشنده بهم گفت نگران نباش ازش چیزی حذف نشده |•• ) کتاب بدلیل فاصله ی بسیار طولانی در خوندنش واقعا چیز زیادی ازش یادم نمیاد ولی خیلی خوشحالم که تهش جمع بندی شده بود. راستش اینکه بیشتر خاطراتش در ارتش بود کمی حوصلهی منو سر میبرد. نتیجه گیری هایی میکرد که هممون بارها شنیدیم و بنظرمون چیزهای بیمعنی و تکراری هستن. ولی شاید واقعا این کتاب با مثال هایی که میزد میتونست کمی نظرمون رو در این رابطه تغییر بده. اینکه همش درمورد فداکاری های سربازان و شجاعتشون میگفت واقعا به غرور من لطمه میزد. ( منظورم اینه که فقط خودشونو آدم حساب کنه ) اینکه این رو بهت میفهموند که تغییر میتونه از کوچکترین کارهای روزمره یا بی اهمیت (برای ما چون یه چیز عادیه مثل همین عنوانی که برای کتاب به کار برده) شروع بشه خیلی جالب و نکته ی مهمی بود.( منظورم این نیست که خودم نمیدونم😓) نویسنده ی کتاب برخلاف چیزی که فکر میکردم کتابهای بیشتری نوشته .( چون فکر میکردم مثل نویسنده های دیگه ای که زندگی واقعی خودشون رو نوشتن و تنها کتابشون همون مونده ، این نویسنده هم همین کار رو کرده) داخل هر فصل داستان عنوانی رو که انتخاب کرده بود تعریف میکرد و نتیجه گیری برای اون بخش میگفت و بعد داستانی در رابطه با همون نتیجه گیری بخش اول میکرد و در آخر بخش دوم هم دوباره یه نتیجه گیری. چون بین خوندنش فاصله ی زیادی ایجاد شد واقعا فکر نمیکردم چیزی ازش یادم بمونه ولی خوشبختانه یادم موند و از این بابت خوشحالم. با توجه به شرایطی که اون مرد توش گیر کرده بود ( خوب واقعا ممکنه ما توش گیر نکنیم) فکر میکردم این اتفاقات هیچوقت برام نمیوفته ولی خب بعدا که دقت میکردی میدیدی اونا دارن بیشتر لحظات زندگی رو به چیزی تشبیه میکنن. به چیزی که ممکنه توی هر لحظه ی زندگی باهاش درگیر باشی . مدرسه ، خونه ، محل کار یا حتی توی ناخوداگاهت. شاید واقعا هنوز تا تجربه نکنم چیزی ازشون نفهمم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.