خط تماس خط تماس محمدرضا بایرامی 3.8 18 نفر | 7 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 2 خواندهام 26 خواهم خواند 19 ناشر فاتحان شابک 9786007496077 تعداد صفحات 248 تاریخ انتشار 1396/6/19 توضیحات کتاب خط تماس، نویسنده محمدرضا بایرامی. بریدۀ کتابهای مرتبط به خط تماس فصل کتاب خط تماس محمدرضا بایرامی 3.8 7 صفحۀ 57 هلیکوپتر تا یال تپه بالا آمد و به زمین نزدیک شد و نزدیکتر شد و فردی و درستتر اینکه مردی و باز درستتر اینکه شیرمردی، از آن پایین پرید و همه در میان ناباوری، دیدند که او خود فرمانده لشکر است. مردی که آمده بود تا در وقت بد، در بدترین جای لشکرش باشد، در حلقهی محاصره. 0 0 فصل کتاب خط تماس محمدرضا بایرامی 3.8 7 صفحۀ 94 سردار بیرون رفت و فرمانده کاغذی از روی میزش برداشت. روی آن تند تند و تلگرافی، شروع کرد به نوشتن. زیر اسم سردار دو خط موازی کشید و پایینتر از آن نوشت: «بیست و یکی دو ساله. اعزامی از نجف آباد. انگیزه بسیار بالا. شجاعت و رکگویی زیاد. اتکا به نفس فوق العاده. تواضع بینظیر. یک رگه سرپیچی و خودرأیی دارد. با این حال، روی آیندهاش میتوان حساب باز کرد. به نظرم به درد کادر میخورد.» کاغذ را تا کرد و گذاشت تو کشوی میزش و به فکر فرو رفت.. 0 0 فصل کتاب خط تماس محمدرضا بایرامی 3.8 7 صفحۀ 44 محمود گفت: «من هم نگران حاجی هستم.» «تو چرا؟! به خاطر حرفهای من؟!» «نه! من کامل نشنیدم حرفهای شما را. اما نمیدانم چرا دلشوره دارم. حاجی یک طوریش شده امروز. خیلی اشتیاق سفر دارد. یک جملهای هم گفت، شاید بی منظور، اما من حس بدی پیدا کردم از شنیدنش.» «چی گفت؟!» «گفت به محض اینکه روزنهای باز بشود، پرواز میکنیم.» برزگر ماتش برد. 0 0 مصطفی رحیمی خط تماس محمدرضا بایرامی 3.8 7 صفحۀ 185 انگار به یکباره زمین و زمان از حرکت ایستادند تا نفربر از خیابان اصلی بگذرد و نزدیک مسجد جامع از حرکت بایستد و فردی و بلکه مردی از آن پیاده شود و متواضعانه، سر بر زمین بگذارد و سجده کند آن خاک مقدس را که یادآور مقاومت ۳۴ روزه ی جانانه ای بود پیش از این و در آستانه سقوط و بعد برگردد به سوی بیسیم تا مکالمه کوتاه اما ماندگاری شکل بگیرد و برای همیشه در تاریخ ثبت بشود:«من در خرمشهر هستم!» و بعد بیسیم را رها کند بی آن که توجهی کند به صدای ذوق زده ی مهدی که از شادی گویی نمی دانست چه بگوید. «احمد! احمد سکیز! چه داری می گویی؟! شوخی می کنی؟» انگار برای اولین بار، انسانی پا گذاشته بود به خاک کره ای دیگر که پیش از این، دسترسی به آن غیرممکن و محال به نظر می رسید و هر تلاشی در این باره بیهوده بود و بیهوده. کره ای که سال های نوری فراوانی دور بود، آنقدر که حتی در تخیل هم نمی گنجید رسیدن به مدارش، چه رسد به فرود در آن. اما حالا مردی قدم محکمش را در آن گذاشته بود و اعلام می کرد:« من در خرمشهر هستم!» 0 2 دورههای مطالعاتی مرتبط باشگاه من و کتاب 1402/9/8 خط تماس محمدرضا بایرامی 3.8 7 تعداد صفحه 20 صفحه در روز لیستهای مرتبط به خط تماس رضا درگاهی فر تاریخ ایران در قالب رمان و داستان 90 کتاب بازگویی هنرمندانه تاریخ ایران، به ویژه تاریخ معاصر، در قالب داستان و رمان 3 51 یادداشت ها محبوبترین جدید ترین مظفری 1401/5/12 بسم الله الرحمن الرحیم «یک بسیجی عادی بودم، علاقمند به ادبیات... در مرحله دوم بیت المقدس، پشت خاکریز بودیم و در حال استراحت. بیشتر بچه ها سعی می کردند بخوابند. کتابی از کوله ام در آورده و مشغول خواندن بود که سردار، به صورت سرزده با موتور آمد برای بازدید. کتاب را بستم و از جایم بلند شدم، سردار لبخندی زد و گفت : «راحت باش!»... این اولین برخورد نزدیک ما بود... چند ماه بعد و در حالی که اصلاً فکر نمی کردم او مرا یادش باشد، کسی را فرستاد دنبالم. توضیح داد در باره اهمیت کار راوی و در آخر گفت که راوی قبلی لشگر نجف شهید شده و من شاید بتوانم نقش او را بر عهده بگیرم و یا دنبال کنم. » همین اتفاق، محمدرضا بایرامی را راوی جنگ میکند... جنگ تمام میشود، اما روایت امتداد مییابد. در انتهای آخرین روایتش از لشگر نجف، مینویسد: ... سردار ادامه داد: «ساعت ده و... نه وسی و پنج دقیقه است. حدود یک ساعت و سی دقیقه است روی آسمانیم... موتور نداریم و با سلام وصلوات ان شاءالله می رویم و می نشینیم ارومیه وان شاءالله که بخیر بگذرد... اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله یا علی بن ابی طالب، یا علی بن ابی طالب، یا حسین!» در حال رسیدن به ابتدای زمین بودند، به خط تماس. بالاسر روستایی بودند به نام «آیدین لو» و آیدین یعنی روشن و روشنایی... 0 6 سارا مستغاثی 1400/11/4 کل کتاب فقط داستان دو روز است. روز اول، انتظار و روز دوم، پرواز. و در این دو روز راوی خیلی وقایع را روایت می کند. از آزادی خرمشهر تا زلزله ی بم...همراه سردار! الان اصلا نمی دانم چه بگویم. فقط این که تمام عنصر های یک رمان خوب را داشت. از لحاظ محتوا که حرفی نمی توان زد. از لحاظ قالب هم، نوع روایت را خیلی دوست داشتم. همه ی عناصر را داشت دیگر. پر کشش بود. توصیفات زنده بودند. شخصیت ها جذاب بودند....کلا عالی بود. چرا بخوانیم؟ چون یک داستان جذاب است و از خواندنش لذت خواهید برد و راجع به مردی بزرگ است...خیلی بزرگ. و تازه کلی هم با تاریخ جنگ آشنا می شوید. مخاطب؟ تمام کسانی که از ادبیات دفاع مقدس خوششان می آید و تمام کسانی که فقط از ادبیات خوششان می آید و تمام کسانی که می خواهند داستان سردار را بشنوند. خواندنش چقدر طول می کشد؟ برای حرفه ای های این جا یکی دو روز. برای بقیه پنج الی هفت روز. نتیجه ی تمام این حرف ها: بخوانیدش. با هر طرز تفکر و عقیده ای بخوانیدش! 0 4 مصطفی رحیمی 1402/10/18 کتاب زیبایی در رابطه با داستان شهید احمد کاظمی و دلدادگی اش به مهدی باکری به عنوان یکی از دوستان صمیمی او بود. ویژگی جالبی که این کتاب داشت، این بود که جریان شهادت حاج احمد کاظمی را در خلال عملیات های مختلف در دوران دفاع مقدس بیان می کند. متن کتاب خیلی ساده و روان هست ولی به نظرم نویسنده می توانست کمی ادبی تر بنویسد. در کل از جمله کتاب هایی است که در آینده حتما به حداقل یک نفر پیشنهاد خواهم داد. 0 3 فصل کتاب 1403/4/9 کتاب خط تماس، داستانی با محوریت دفاع مقدس، دربارهی زندگی و شهادت شهید کاظمی است.. کل کتاب دو روز پایانی عمر شهید کاظمی را بازگو می کند نویسنده با استفاده از روش رفت و برگشت زمانی ما را به روزهای آزادی خرمشهر، زلزله بم و رفاقت های دور و دیرین می برد. و اما نظر شخصی بنده شروع کتاب خوب بود اما رفته رفته نتونستم با رفت و برگشت ها ارتباط برقرار کنم خیلی پراکنده گویی شده بود و در کنارش اشکالات ویرایشی کتاب توی ذوق میزد. اما اواسط کتاب جذابیت کتاب برگشت تا انتها هم به صورت یکنواخت ادامه داشت بیشترین چیزی که از کتاب خط تماس دوست داشتم رفاقت ها بود.. رفاقت هایی که نتیجهاش وصل به خدا شدنه 🥺 رفاقت هایی این چنینام آرزوست.. پایان کتاب رو هم دوست داشتم یک حس رهایی داشت.. چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد به عنوان پیشنهاد ای کاش در ابتدا یا پایان کتاب یک نقشهای وجود داشت تا هنگامی که نویسنده از عملیات ها و تشریحشون صحبت می کند یک تصویر ذهنی به مخاطب داده می شد و همین طور ای کاش تاریخ وقایع بیان می شد تا به درک بیشتر و بهتر مخاطب خیلی کمک می شد. 0 3 محمدرضا خراسانی زاده 1400/11/16 روایتی داستانی از شهید حاج احمد کاظمی یک کتاب بسیار زیبا و اثرگذار که حین روایت ماجرای پروازی که منجر به شهادت حاج احمد شد، به صورت درهم ریخته و رفت و برگشت، به بخش های مختلف زندگی شهید به خصوص قسمت های مبارزاتی چه در دوران دفاع مقدس که بعد از آن می پردازد از نکات خوب کتاب، حس خوب آن است که به طور زیبایی ما را با حاج احمد و دیگر همزمان و دوستانش همراه می کند از برادران باکری تا حاج قاسم و ... 0 3 محمد مهدی 1402/3/25 به نام او روایتی دوست داشتنی از زندگی شهید احمد کاظمی سیر داستانی هیچ آسیبی به حقیقت نزده و این قابل تقدیره.. 0 2 محدثه گرافر 1401/12/26 یک روایت داستانی مختصر و مفید و البته قشنگ و بلکهم کمی پیچیده از زندگی سردار شهید احمد کاظمی. جرأت و مردانگی و خلوص و فروتنی شهیدِ عزیز را به زیبایی (و البته مختصر) تصویر کرده بود. لحن و نوع بیان راوی جوری است که انگار نفس به نفس با سردار زندگی کرده. دوست نداشتم کتاب تمام شود چه دنیای قشنگی داشتند. چه رفاقت های قشنگتری... 0 2