معرفی کتاب بانوی زیبای من اثر برنارد شاو مترجم هوشنگ نظامی

بانوی زیبای من

بانوی زیبای من

برنارد شاو و 1 نفر دیگر
4.4
10 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

16

خواهم خواند

12

ناشر
مصدق
شابک
9786007436011
تعداد صفحات
104
تاریخ انتشار
1398/11/16

توضیحات

        
آیا همه افراد جامعه یک لحن و واژگان را در گفت وگوهای روزمره خود به کار می برند؟ طرز بیان و لغاتی که در مکالمات استفاده می شود تا چه حد نشان دهنده طبقه اجتماعی و شان و جایگاه فرد در جامعه است؟
در کشور انگلیس و در عصری که ماجرا در آن اتفاق می افتد، طرز سخن گفتن مردم نشانه ای از اختلافات طبقاتی جامعه بوده است. به عبارت دیگر این نحوه گفت وگوها بوده که یک شخص را در ردیف طبقه فرهیخته یا طبقه فرودست جامعه قرار می داده است. در طی این حکایت، قهرمان اصلی این داستان که استاد متبحر زبان انگلیسی است به خوبی نشان می دهد که چگونه می توان یک نفر را، هرقدرهم که بینوا باشد، با تغییر لحن گفتار از سنگفرش خیابان به محافل اشرافی لندن رساند و طرز فکر، روحیه و کلیه خصوصیات اخلاقی او را با این تغییر کوچک دگرگون ساخت.
در این کتاب سعی شده است مطالب و معانی عمیق در عبارات کوتاه و مضحک گنجانده شود و در واقع تجزیه و تحلیلی از زندگانی سال ها پیش مردم انگلیس و شاید هم اجتماع امروزی آن باشد.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به بانوی زیبای من

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

10 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به بانوی زیبای من

عروسک خانهپدر عروسی خون

فصل اول باشگاه هامارتیا ( آشنایی با زبان درام )

40 کتاب

💫 بارها و بارها با این سوال رو به رو می شدم که نمایشنامه خوانی رو از کجا باید شروع کرد یا این که چطوری نمایشنامه بخونیم؟ یا حتی سوالی اساسی تر : ❓ چرا باید نمایشنامه خوند؟ 💥هر بار به دنبال این بودم که برای کسانی که خیلی با این سبک ادبی آشنا نیستند یک لیست درست کنم که وقتی کسی گفت میخوام نمایشنامه بخونم ، این لیست رو بهش بدم و بگم اینا رو بخون. اما این لیست باید یک سری ویژگی ها هم میداشت. ⚠️ اول اینکه لیست سختی نباید می بود . مثلا نباید ادیپ یا هملت رو بهش معرفی می کردم. چون وقتی کسی هنوز با نمایشنامه آشنا نیست ، ممکنه خوندن این آثار علیرغم شاهکار بودنشون باعث بشه که شخص درک درستی از این اثار نداشته باشه در نتیجه عطای نمایشنامه خوانی رو به لقاش ببخشه. 📍 دوم اینکه این لیست باید علیرغم ساده بودن یک نمای کلی از ژانرهای مختلف نمایشی رو هم در بر میگرفت که شخص علاوه بر خوندن نمایشنامه و علاقه مند شدن بهش ، بتونه یک دید کلی به ژانرهای نمایشی داشته باشه. 🙄 اما درست کردن این لیست هی عقب میفتاد و هربار که شخصی ازم میخواست که بهش نمایشنامه برای شروع معرفی کنم ، دوباره با خودم میگفتم که ای کاش درست کردن لیست رو پشت گوش نمینداختم. 🌸 پارسال بود که با افتتاح باشگاه 🎭 هامارتیا 🎭 ، این لیست هدفمند ساخته شد. در باشگاه نمایشنامه خوانی هامارتیا قرار بر این شد که کنار هم نمایشنامه بخونیم و درباره این آثار به گپ و گفت بشینیم. 🤔 اما همخوانی تنها کافی نبود و نیست. در هامارتیا ابتدا به این پرداختیم که چرا باید نمایشنامه خوند؟ فرق نمایشنامه با رمان و داستان کوتاه چیه. 💡 به این پاسخ رسیدیم که نمایشنامه یک گونه ادبی کاملا مستقله که سوای تئاتری که بعدا میشه از روش ساخت ، درباره ش قضاوت میشه. خیلی ها فکر می کنند که نمایشنامه رو باید فقط در اجرا دید و نباید خوند که این یک دیدگاه کاملا اشتباهه. نمایشنامه رو میشه مثل یک داستان خوند . تئاتری که از روی این نمایشنامه ساخته میشه یک اثر مستقل و جداست و سوای نمایشنامه باید درباره ش قضاوت کرد. 🎭 نمایشنامه یک اثر دراماتیک و عمل محوره. در نمایشنامه شما با گزارش اعمال کاراکترها طرفید. نمایشنامه نویس برعکس رمان و داستان نویس از توصیف بی بهره ست. در رمان شما به راحتی به افکار کاراکترها پی میبرید چون نویسنده میتونه راحت تمام درونیات و ذهنیات کاراکترها رو برای شما تشریح کنه اما در نمایشنامه این درونیات و ذهنیات باید از طریق گزارش اعمال کاراکترها به مخاطب رسونده بشه. در نتیجه نمایشنامه خواننده فعال تری نیاز داره. 🎧 ما در هامارتیا ابتدا در یک جلسه آنلاین به بررسی فرم و محتوا پرداختیم و نمای کلی ای درباره فرم در آثار هنری ارائه دادیم. سپس با خوندن هر نمایشنامه به گپ و گفت نشستیم. درباره درام و آنتاگونیست و پروتاگونیست و نقاط عطف و اوج و... صحبت کردیم. در باشگاه در کنار آثاری که خوندیم سعی کردیم با فیلم ها و نقاشی هایی که در تاریخ هنر ماندگار بودن به پرورش حس اعضای باشگاه بپردازیم. کسانی که در باشگاه هامارتیا عضو شدند امروز قطعا آشنایی ای حتی کوتاه درباره فرم ، اثر هنری ، حس ، ناخوداگاه هنری و... رو پیدا کردند و امروز در مواجهه با یک اثر هنری منفعل نخواهند بود. 💫 هدف ما در فصل اول این بود که اعضا نمایشنامه خوانی رو شروع کنند و با زبان درام و نمایشنامه آشنا بشند و از فصل دوم بریم سراغ تراژدی های یونان و مرحله به مرحله با تاریخ نمایش جلو بیایم و در کنار خوندن نمایشنامه ها و تحلیل سیر درام در تاریخ از فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ تئاتر هم حرف بزنیم. 💠💠 در باشگاه هامارتیا قراره بیش از 1500 اثر نمایشی در قالب 20 فصل همخوانی بشه. نمیدونم چقدر طول بکشه اما تا جایی که بتونیم پیش خواهیم رفت. تمام اثار نمایشی ایرانی و خارجی در باشگاه هامارتیا برنامه ریزی شده. 🧑‍🏫 در فصل اول برای آشنایی با زبان درام 40 اثر نمایشی رو خوندیم ( در هنگام نوشتن این لیست اثر 38 رو در حال همخوانی هستیم ) و یک دید کلی درباره نمایشنامه ها به دست آوردیم ، در این همخوانی آثار ۲ درام نویس رو به صورت کامل همخوانی کردیم . 🤩 مارتین مک دونا و آنتون چخوف ( سیر هامارتیا باعث شد که نظرها درباره چخوف عوض بشه ، کسانی که ابتدا با چخوف ارتباط نمی گرفتند ، وقتی با هامارتیا همراه شدند، چخوف تبدیل به یکی از نویسندگان مورد علاقه شون شد ) بلاخره ابتدا باید بدونیم نمایشنامه چیه و زبان درام چه زبانیه و بعد که شناختیمش بریم به دنبال این که چطوری به وجود اومد و چه سیری رو طی کرد. این لیست برای شروع نمایشنامه خوانی در باشگاه هامارتیا خونده شده. در انتهای هر فصل لیست همخوانی اون فصل منتشر خواهد شد. اگر شما هم به ادبیات دراماتیک علاقه دارید ، خانواده بزرگ 305 نفره 🎭 هامارتیا 🎭 ( در روز ایجاد لیست ) با آغوش باز پذیرای شماست تا با ما در این مسیر جذاب همراه باشید :

35

یادداشت‌ها

          ⚪نمایشنامه my fair lady(بانوی زیبای من)اثر برنارد شاو نمایشنامه نویس ایرلندی نمایشنامه ای جذاب ویک دست،با نثری شیرین وخلاقانه است که خواننده با حالِ خوبی آنرا به پایان می رساند.روایت اصلی نمایشنامه حول محور زبان و تأثیر آن بر هویت فردی است. شاو با قلم زیبایش نشان می‌دهد که چگونه زبان می‌تواند تعیین‌کننده موقعیت اجتماعی باشد و حتی هویت یک فرد را تحت تأثیر قرار دهد.(بانوی زیبای من درواقع نمایش موزیکالِ پیگمالیون است مخصوص اپرا )
 داستان به الیزا دولیتل، دختر گل‌فروش مربوط می شود که از پروفسور هنری هیگینز،آموزش میبیند وانسان دیگری میشود .هیگینز یک استاد  آواشناسی ، با دوست زبان شناسش  پیکرینگ  شرط میبندد  که میتواند  دخترگل فروش و عامی لندنی  را تبدیل به بانویی متشخص کند.الیزا  شروع به اموزش درس های گفتار می گیرد تا بتواند به عنوان یک خانم عمل کند.
🔻الیزا دختری ساده و بی‌سواد از طبقه مستضعف مدام درحالِ تکرار جملهٔ« من دختر نجیبی هستم» است که به شکلی ناآگاهانه از لهجه‌ای عامیانه و غیرقابل‌فهم استفاده می‌کند. هیگینز او را به خانه‌اش می‌برد و با آموزش روش‌های صحبت درست، نحوه رفتار و بیان کلمات، تلاش می‌کند او را به بانویی باوقار تبدیل کند. پس از ماه‌ها آموزش سخت، الیزا می‌تواند به‌گونه‌ای صحبت کند که همه باور کنند او یک زن از طبقه اشراف است.
اما در این فرآیند، تغییرات درونی نیز در الیزا رخ می‌دهد. او نه‌تنها زبان و رفتار خود را تغییر می‌دهد، بلکه هویت و عزت‌نفس جدیدی پیدا می‌کند. این تغییرات باعث می‌شود که او دیگر نتواند به زندگی سابقش بازگردد، اما همچنین متوجه می‌شود که صرف تغییر ظاهری نمی‌تواند او را به‌کلی از طبقه اجتماعی‌اش جدا کند.در میان تکامل خود، الیزا خود را بین زندگی قدیمی خود و هویت جدیدی که در حال پرورش است، سرگردان می‌یابد. او هدف از دگرگونی خود و میزانی که هویت او را شکل داده است، زیر سوال می‌برد

🔻قهرمان اصلی این داستان که استاد ماهر زبان انگلیسی است به خوبی نشان می‌دهد که چگونه می‌توان یک نفر را هر قدر هم که بینوا باشد با تغییر لحن گفتار از سنگفرش خیابان به محافل اشرافی لندن رساند و طرز فکر، روحیه و کلیه‌ی خصوصیات اخلاقی او را با این تغییر کوچک درگرگون ساخت.
 هیگینز با وجود طبیعت بدبین و دشواری در درک زنان، به او وابسته می شود وبه او دلبسته می‌شود.
در همان زمان، پروفسور هیگینز شروع به درک تأثیر عمیقی که او بر زندگی الیزا داشته است شروع می کند و شروع به زیر سوال بردن احساسات خود نسبت به او می‌کند.همانطور که داستان ادامه پیدا میکند، اعتماد به نفس تازه یافته الیزا رفته رفته افزایش می یابد و او قاطع تر می‌شود. در طی رویارویی با پروفسور هیگینز، او ناامیدی خود را از اینکه به عنوان یک آزمایش تلقی می‌شود ابراز می کند و خواستار به رسمیت شناختن تلاش‌هایش است. اما در پایان الیزا تصمیم می گیرد که هیگینز را ترک کند.چرا که ازنظرشدید او عوض نشده وبااو مثل همانند دختر گل فروش رفتار میشود

💥جذابترین قسمت نمایشنامه  بده‌بستانهای سه نفره‌ی الیزا، پروفسور هیگینز و کلنل پیکرینگ بودو همچنین دوموقعیتی که برای الیزا پیش می آید تا خود را محک بزند یکی مجلس مادر پروفسور دومی مهمانی سفیر

💥 زبان و لهجه در این اثر به عنوان ابزاری برای پیشرفت یا عقب‌ماندگی اجتماعی به کار می‌رود و نقش مهمی در تعریف هویت افراد دارد.
اما آیا دراین عصر هم لهجه وگویش به این مقدار اثرگذار است؟!
حکیم فردوسی:
سخن ماند از تو همی یادگار 
 سخن را چنین خوارمایه مدار
سخن ماند اندر جهان یادگار 
سخن بهتر از گوهر شاهوار
        

44

          سلام و نور 
یک عالمه یادداشت نوشته بودم یهو دستم خورد صفحه رفت، یادداشتم چی شد🥲الان مجبورم دوباره بنویسمش،چرا یکی یک فکری به حال این معضل نمیکنه آخه🥲
صبح هنوز خسته از سفر بیدار شدم، صبحانمو خوردم و کارهامو گذاشتم یک گوشه برای بعد چون به یک امر حال خوب کن احتیاج داشتم .اول یکم فیلم دیدم ،بعد دیدم نه راضیم نمیکنه نشستم پای بانوی زیبای من و کاملا از این انتخابم راضیم چون واقعا حال روحیمو خوب کرد، تنها پشیمونیم اینه که کارهامو گذاشتم برا بعد و الآن برق رفته و معلوم نیست کی بیاد 🥲🥲🥲و من نمیدونم چه خاکی باید تو سرم بریزم🥲🥲🥲بگذریم🥲

با شروع خوندن کتاب پرت شدم به فیلمهای قدیمی و سیاه و سفید هالیوود، مطمئن نیستم ولی فکر کنم قبلا فیلمش رو دیده بودم چون با خوندن شخصیت خانم کتاب سریع فکرم رفت سمت ادری هپبورن  اصلا انگار نقش برای خودش نوشته شده بود و نمیتونستم به کس دیگه ای فکر کنم البته با خوندن نقش مرد ذهنم رفت سمت همفری بوگارد که اشتباه کرد ولی به نظرم خیلی بهش میومد.

در این نمایشنامه ( انگار موزیکال)  نویسنده به محترم نشمردن زبان مادری و تلفظ غلط کلمات در جامعه اش نقد کرده بود . اشاره ای  هم به این موضوع داشت که هر کسی سر جای خودش با شرایط خودش خوشبخته و لزومی نداره سعی کنیم شرایط آدمها رو عوض کنیم، اما من باهاش مخالفم ، چرا باید فقیر همیشه فقیر باشه و ثروتمند همیشه ثروتمند؟ چرا باید کارگر همیشه کارگر باشه و کار فرما همیشه کارفرما؟ این چه خودخواهییه که بعضی آدمها دارن؟؟  چرا آدمها نباید از موقعیتی که براشون پیش میاد برای رشد و پیشرف، استفاده کنن؟؟ و واقعا چرا باید پیشرفت یک نفر در هر زمینه ای مانع خوشبختیش باشه ؟؟ یعنی انقدر ترک عادت موجب مرضه؟ انقدر ما آدمها خوشبختیمون و شادیمون وابسته به شرایطیه که توشیم ؟؟
یا اینکه نویسنده میخواست از معایب ناشکری بگه و بگه قدر شرایطی که داریمو بدونیم و هیچوقت سعی نکنیم تغییرشون بدیم چون بدبخت و بیچاره میشیم🤔🤪😄😄
خیلی دوستش داشتما ولی خب یک جاهائی با نویسنده مخالف بودم دیگه🫠
 
فکر کنم چهارمین نمایشنامه ای بود که با باشگاه هامارتیا  و به انتخاب مدیر باشگاه آقای خطیب خوندم و امروز به خودم میگفتم من از انتخابهای آقای خطیب راضیما، نمایشنامه هائی که قرار میدن برا همخوانی بیشتر شبیه داستان کوتاهه تا نمایشنامه و دیالوگ محور نیست و هم شخصیت پردازی خوبی دارن هم شروع و وسط و پایان خوبی ، هم توصیفات نویسنده ها خوبه یجوری که انگار تو کتابی 🤔🤔🤔راضیم ازتون🤭
        

14

        نثر مترجم خوب نبود و کمی سخت‌خوان، اما قابل تحمل بود و کم‌کم  به آن عادت کردم.

این نمایشنامه، موضوع جالب و غافلگیر کننده‌ای داشت و داستان، هم جالب بود و هم خواندنی.

ماجرا از یک روز بارانی بیرون از اُپِرا آغاز می‌شود و در منزل یک خانم اشراف‌زاده و سپس یک کلیسا به اتمام می‌رسد.

دختر جوان و فقیرِ گل‌فروشی با تلاش یک پروفسور زبان‌شناس، موفق می‌شود زبان، رفتار و برخورد و در کل زندگیش را به سبک اشراف آن دوران انگلستان تغییر دهد و تبدیل به یک بانوی برجسته چون اشراف شود.

این مسئله، موضوعِ شرط‌بندی یک پروفسور زبان‌شناس و یک کلنل است. یعنی دو اشراف‌زاده تصمیم می‌گیرند، بر سر آیندۀ یک دخترِ فقیرِ دست‌فروش با هم قُمار (شرط‌بندی) کنند، هرچند مُجاز به چنین کاری نیستند.

نکتۀ جالب حمایت خانم مستخدمۀ پروفسور و مادر پروفسور از دختر و درخواستِ تضمینِ کافی از پروفسور و کلنل، برای تامین آیندۀ او است.

این کار، یعنی خارج‌کردن یک فرد از طبقۀ اجتماعی‌اش و بردن او به طبقه‌ای دیگر که به آن تعلق ندارد؛ ممکن است او را مجبور به تقلب، دروغگویی و نمایش کند.

اگر پس از این تغییرات، بتواند آن تحوّل و دگرگونی را در وجود خود حفظ کند، مشکلات کمتری خواهد داشت. اما اگر نتواند با آن شرایط و تغییرات کنار بیاید، گرفتار دردسر و مسائل دشوارتری خواهد شد. 

در واقع از خودِ واقعی و حقیقی‌اش فاصله می‌گیرد و هر چند در کوتاه مدت ممکن است جذب این طبقه شود؛ اما در درازمدت، از این نقش بازی کردن خسته شده و در پی دست‌یابی به زندگیِ بدونِ تشریفات و بی‌پیرایۀ خود خواهد بود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

16