یادداشت سعید بیگی

بانوی زیبای من
        نثر مترجم خوب نبود و کمی سخت‌خوان، اما قابل تحمل بود و کم‌کم  به آن عادت کردم.

این نمایشنامه، موضوع جالب و غافلگیر کننده‌ای داشت و داستان، هم جالب بود و هم خواندنی.

ماجرا از یک روز بارانی بیرون از اُپِرا آغاز می‌شود و در منزل یک خانم اشراف‌زاده و سپس یک کلیسا به اتمام می‌رسد.

دختر جوان و فقیرِ گل‌فروشی با تلاش یک پروفسور زبان‌شناس، موفق می‌شود زبان، رفتار و برخورد و در کل زندگیش را به سبک اشراف آن دوران انگلستان تغییر دهد و تبدیل به یک بانوی برجسته چون اشراف شود.

این مسئله، موضوعِ شرط‌بندی یک پروفسور زبان‌شناس و یک کلنل است. یعنی دو اشراف‌زاده تصمیم می‌گیرند، بر سر آیندۀ یک دخترِ فقیرِ دست‌فروش با هم قُمار (شرط‌بندی) کنند، هرچند مُجاز به چنین کاری نیستند.

نکتۀ جالب حمایت خانم مستخدمۀ پروفسور و مادر پروفسور از دختر و درخواستِ تضمینِ کافی از پروفسور و کلنل، برای تامین آیندۀ او است.

این کار، یعنی خارج‌کردن یک فرد از طبقۀ اجتماعی‌اش و بردن او به طبقه‌ای دیگر که به آن تعلق ندارد؛ ممکن است او را مجبور به تقلب، دروغگویی و نمایش کند.

اگر پس از این تغییرات، بتواند آن تحوّل و دگرگونی را در وجود خود حفظ کند، مشکلات کمتری خواهد داشت. اما اگر نتواند با آن شرایط و تغییرات کنار بیاید، گرفتار دردسر و مسائل دشوارتری خواهد شد. 

در واقع از خودِ واقعی و حقیقی‌اش فاصله می‌گیرد و هر چند در کوتاه مدت ممکن است جذب این طبقه شود؛ اما در درازمدت، از این نقش بازی کردن خسته شده و در پی دست‌یابی به زندگیِ بدونِ تشریفات و بی‌پیرایۀ خود خواهد بود.
      
78

16

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.