موجها

موجها

موجها

ویرجینیا وولف و 1 نفر دیگر
3.8
10 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

13

خواهم خواند

19

ناشر
افق
شابک
9789643692131
تعداد صفحات
400
تاریخ انتشار
1399/9/4

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        موج ها از زبان 6 راوی از خردسالی تا بزرگ سالی بیان می شود. در فصل آخر راوی داستان علاوه بر خودش در قالب 5 راوی دیگر فرو می رود و رمان را با یک تک گویی 50 صفحه ای به پایان می رساند. او در این اثر تمام بیهودگی و شکوهی را که در زندگی تجربه کرده، یک جا گرد آورده و در قالب کلمات ریخته است.
      

لیست‌های مرتبط به موجها

یادداشت‌ها

          خانم ویرجینیا عزیزم، یک شکاف بزرگ توی قلبم هست که هم‌زمان که دردم می‌آورد، برایم لذت‌بخش است و شما مسئول به وجود آمدن این شکاف بزرگ توی قلبم هستید. می‌دانم این کتابی عادی نیست که بشود دستت بگیری و هر روز چند صفحه‌ای بخوانی، کاراکترها را کم‌کم بشناسی و ببینی قسمتی از زندگی‌شان چطور سپری می‌شود و در نهایت تصویری کلی از داستان و شخصیت‌هایش در ذهنت باقی بمانند. این کتاب بیش از هر چیز احساسات را منتقل می‌کند، بنابراین نباید انتظار داشت مثل یک داستان سراست پیش برود. به‌نظرم کتاب باید دست‌کم در بعضی قسمت‌ها بلند بلند خوانده شود تا لحن متفاوت کاراکترها دستِ آدم بیاید. اگر کتاب را برای خودم بلند بلند نمی‌خواندم و سعی نمی‌کردم ویژگی‌های شخصیتی، لحن، صدا، چشم‌ها و حتی لباس‌های کاراکترهای مختلف را تصور کنم شاید نمی‌توانستم حتی رودا را از برنارد تمیز دهم، چه برسد به رودا را از جینی و سوزان. گرچه تلاش برای متمایز ساختن شخصیت‌هایی که فقط حرف می‌زنند و حرف‌هایشان بیشتر رنگ و بوی زبانی دارد تا روایی کار ساده‌ای نیست، قطعاً می‌ارزد که این کار را بکنیم. پیشنهاد می‌کنم اگر خواستید سراغ این کتاب بروید دست‌کم در ۵۰-۶۰ صفحه‌ی اول بلندخوانی کنید و سعی کنید تک‌تک شخصیت‌ها را در ذهن‌تان تصور کنید تا کم‌کم برایتان از هم متمایز شوند و بعد در ادامه به‌صورت خودکار صدای برنارد را از صدای نویل تشخیص خواهید داد. جینی و رودا و برنارد شخصیت‌های موردعلاقه‌ی من بودند و بخشی از خودم را در آن‌ها می‌دیدم اما راستش را بخواهم بگویم به‌نظرم این شش نفر به‌علاوه‌ی پرسیوال آدم‌های مختلفی بودند که در سر یک نفر زیست می‌کردند (شاید خانم وولف؟) مثل خود ما که انگار هر کدام در سر و قلب‌مان چند نفریم. بیشتر آدم‌ها می‌گویند این کتاب شبیه شعر است، اما به‌نظر من بیشتر به موسیقی می‌ماند انگار. موج‌ها مثل نت‌ها می‌آیند و می‌روند و ناپایداری ماهیت‌شان است. موج‌ها خیلی عجیب‌اند، گرچه ظاهراً همه شبیه‌ هم‌اند، با هم فرق می‌کنند و اصلاً به‌خاطر همین تفاوت زمانی و مکانی است که از هم متمایز می‌شوند و هر یک باید ناگزیر بمیرد تا دیگری امکان هستی یافتن را پیدا کند، درست مثل نت‌های موسیقی که باید در زمان بمیرند تا نت بعدی پدیدار شوند. واژه‌ها در این کتاب شبیه موج‌ها و نت‌های موسیقی بودند. واژه‌ها عطر و طعم داشتند. من عطردست‌های خاکی سوزان را موقع شنیدن و خواندن حرف‌هایش می‌شنفتم و هیچ‌کس جز خانم وولف نمی‌تواند با زبانْ احساسی را که غیرزبانی است، ان‌قدر شگفت‌انگیز منتقل کند.
        

0

          موج‌ها! داستانی که بیشتر شبیه یک شعر درخشان بود
پر از توصیفات و تصویر سازیهای زیبا از اشیا، آدم‌‌ها، روابط و....
گذری از کودکی تا میانسالی و سپس مرگ!

در ابتدای هر فصل بخشی با توصیف طلوع خورشید آغاز می‌شد. همچنان که پر نور و پر قدرت بر اشیا می‌تابید دوران کودکی و شور نشاط کودکان نیز سپری میشد. رفته رفته همان‌طور که از قدرت تابش خورشید کم شد زندگی این افراد نیز رو به زوال و کم فروغی رفت.

شش نگاه و برداشت متفاوت به وقایع، آدم‌ها و حتی اشیا. 
گاهی بین خیال و واقعیت سرگردان بودم. راوی داستان را نیز گاهی گم می‌کردم


سرتاسر کتاب پر بود از مفاهیم و کنایه‌هایی درباره زندگی .نگاهش به طبیعت و عناصر آن بسیار زیبا بود
قطار برای من در این داستان نماد گذر عمر بود، اینکه هر کسی در مسیر خود ، فارغ از توجه ای عمیق به انچه میبیند ، تنها در مسیر خود طی طریق میکند، تا به ایستگاهی که" باید" برسد



خصوصیات فردی متمایز این افراد از ابتدا تا انتهای داستان مرور میشود و ما شاهد تاثیر این خصوصیات در سرتاسر زندگی یک فرد هستیم که چطور ترسها و جسارتهای ما از کودکی تا میانسالی همراهمان خواهند بود!

برنارد شخصیت اصلی داستان مشتاق نویسندگی ست در خلال داستان نوشته های بسیاری را درباره دوستانش از زبان او میخوانیم، اما در بخش پایانی با غروب خورشید، هنگاهی که این شش تن رو به زوال و مرگ هستند با تک گویی برنارد و نگاهش به عمری که زیستن ، چه کردند و چه بدست آوردند، و اینکه آیا ارزشش را داشت؟! به پایان می‌رسد

** کل حرف وولف در این داستان از نظر من :
امواج حوادث زندگی خواه خوب یا بد هر لحظه بر ما وارد میشود و ما نا گزیر به حس این دقایق هستیم.هر موجِ حادثه، در لحظه‌ی خاصِ خود، برداشت و درک خاص خود را دارد و هرگز در سرتاسر زندگی تکرار نخواهد شد و برایمان یکسان نخواهد بود

زندگی خوش‌آیند است، زندگی خوب است، پس از دوشنبه سه شنبه می‌آید و چهارشنبه دنبالش میکند.بله! و با گذشت زمان تفاوتهایی هم هست.
        

13