معرفی کتاب بنگ! بنگ! بنگ! اثر فرهاد حسن زاده

بنگ! بنگ! بنگ!

بنگ! بنگ! بنگ!

فرهاد حسن زاده و 1 نفر دیگر
2.1
22 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

22

خواهم خواند

2

شابک
9786227776263
تعداد صفحات
44
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

کتاب بنگ! بنگ! بنگ!، تصویرگر پروین حیدری زاده.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به بنگ! بنگ! بنگ!

داستان دو شهرآبشار یختصویر دوریان گری

خدانگهدار، هزار و چهارصد و سه!

66 کتاب

خب... وقتشه ببینم چقدر خوندم امسال... پیتر پن و داستان دو شهر رو از انتشارات دیگری خوندم... (پیترپن قدیانی و داستان دو شهر‌ افق) و خب بهترین‌ها هم که ...🥲 نامِ باد و کوئوت عزیز😁، شاه‌دزد، سیپیو و رفقاش که دلم براشون تنگ می‌شه:)💔 آبشار یخ و سولویگ و همراهانش که تا ابد دوستشون خواهم داشت🥲، بازی تاج و تخت و دسیسه‌چینی‌ها، و استارک‌های دوست داشتنی، راب، جان ‌که در حقش ظلم شد، آریا و ادارد...😭💔 حتی دنریس... که البته باید بگم سریالش رو هم دیدم و تنها سریالی بود که کامل شد... و علیرغم اینکه خیلی‌ها با کتابش حال نکردن، جز بهترین‌ها بود برای من!🥲 ربکا و مندرلی که بخشی از قلبم میون اتاق‌های بسیار اون عمارت بزرگ مونده... سایه‌ی باد و گورستان کتاب های فراموش شده و خولین کاراکسی که سرگذشتش هنوز باعث می‌شه قلبم بگیره:) دنیل، بئاتریس، کتابفروشی سمپره و خیابان‌های بارسلون... نارنیا و دنیای جادویی‌ش و کمد ... و چهار خواهر و برادر و کایرپاراول! ... مهمان دراکولا و فضای گوتیک و زیبایی که داشت... بارتیمیوس؛ و شهر لندن و کیتی و ناتانیل که دلم همیشه براشون تنگ می‌شه و حس می‌کنم دوباره پیششون برمی‌گردم و داستان عجیبشون رو باز هم می‌خونم... قصه‌های همیشگی، دوقلوهای بیلی و قصه‌های پریانی که همیشه دوستشون خواهم داشت... و این دومین باری بود که می‌خوندمش و قطعا باز هم می‌خونمش... کانر و گلدی‌لاکس عزیزم🥲🥲 آخرین روز خانم بیکسبی و اون همه هیجان و استرس... و هابیت خوانی‌ش برای شاگردهاش... زیبا صدایم کن و زیبایی که دلش می‌خواست با پدرش خوشحال زندگی کنن... داستان دو شهر؛ و شخصیت‌های خاکستری‌ش... انتقام، سیدنی کارتن... نیکلاس نیکلبی و اون همه بدبختی‌ای که تحمل کرده و دلم براش کباب شد..🥲 و عقل و احساس، و جین آستینی که در پردازش شخصیت‌هاش کم نمی‌ذاره، الینور و ماریانی که هنوز پایان داستانشون برام عجیبه... مانولیتوی عزیزم و مامان عجیب غریب و دست به کتکش...😂 بچه‌های خانم پرگرین؛ و ماجراجویی‌هاشون، جیک، اما، میلارد، اینوک، و ... سیلماریلیون، و سرزمین میانه‌ای که تاریخچه‌ای شگفت‌آور داشت... ارباب‌حلقه‌ها، یاران حلقه و نوروز ۱۴۰۳ و زمستونش که باهاشون سفر کردم... سم و آراگورن عزیز... پیتر پن و رویاهای کودکی‌ ای که فراموش شدن... دوریان گری، مردی که زیبا بود؛ ولی نه از درون... و همه و همه‌ی این‌ها، سال ۱۴۰۳ من رو تشکیل دادن. از همه‌ی این شخصیت‌ها ممنونم که باعث شدن توی روزهای مزخرف هزار و چهارصد و سه دووم بیارم!... و آره خلاصه؛ کتاب‌های امسال عجیب و خاص بودن. و دلم برای این کتاب‌ها تنگ خواهد شد. و انشاءالله که سال ۱۴۰۴ به شدت بهتر خواهم خوند...🙂 راستی گفتم حدود پنجاه تا کتاب هم خریدم ؟😁😁

14

یادداشت‌ها

ترسناک بود
        ترسناک بود! یه هدیه تولدِ تفنگ منجر شد به قاتل نشون دادن مامان بابای آرش 🫣 غافلگیر شدم از رفتار مامان باباش. احتمالا هدف، جمله‌ی "جنگ بد است" بود ولی با بد نشون دادن پدر و مادر.. مناسب بزرگترهاست تا کوچکترها.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8

         پدر و مادری برای تولد پسرشان تفنگ اسباب‌بازی می‌خرند و هر چه پسرک می‌گوید تفنگ دوست ندارد، برای نشان دادن لذت تیراندازی پشت سر هم به عروسک های پسرک شلیک می‌کنند. در پایان هم راضی از کار خود یکی به حمام می‌رود و شعر شکار آهو می‌خواند و دیگری به تماشای اخبار جنگ می‌نشیند در حالی که پسرک مشغول رسیدگی به حیوانات زخمی است. 
کتابی که ظاهر کودکانه دارد ولی اصلا مناسب کودک نیست.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6

          استاد حسن زاده، عزیزِ همه‌ی ما هستند. اساسا هر کسی که در این کشور برای کتاب و خواندن سال‌ها تلاش کرده باشد احترامش بر همه واجب است اما این دلیل نمی‌شود که من در باب این کتاب مستقل از مولف ش چند کلمه ای ننویسم. 
استاد در این کتاب یک جمله دارند از قول پدر آرش. من وقتی بچه بودم آرزو داشتم یک تفنگ داشته باشم. 
فکر می‌کنم این جمله یک انعکاس درونی است از نسبت مولف و کتاب. به این معنی که استاد حسن زاده یا تصویرگر کتاب وقتی بچه بوده دوست داشته که چنین کتابی داشته باشد. 
تیپ و قیافه پدر با پشت مو،  روسری فوکولی مادر و طرح کاغذ دیواری‌های منزل و سالار خطاب کردن همدیگر  همه نشان می‌دهد که کتابی که امروز نوشته شده برای کودکان دهه شصت است یا حداقل قصد بازنمایی کودکی آن دوران را دارد. و نسبتش با کودک امروز تقریبا صفر است. 
کتاب عملا برای بچه‌های دهه شصت نوشته شده  است که حالا پدر و مادر هستند. 
کتاب دغدغه محیط زیستی و صلح دوستی دارد اما برای نجات یوزپلنگ ایرانی خانواده ایرانی را به قهقرا می‌برد.
پدر و مادر کودک در این قصه عصاره بی خردی، حماقت و نادانی هستند. چرا؟ به چه دلیل کتابی که برای کودک زیر 7 سال نوشته شده باید چنین بازنمایی از پدر و مادر داشته باشد. کتاب از این منظر ضد خانواده است و از این منظر که کودک امروز را نادیده می‌گیرد ضد کودک. 
علاوه بر این، متوجه نمی شوم چرا وسط این همه بی خردی والدین و خاطره بازی با دهه شصت باید پیام بازرگانی ضد جنگ صادر کرد؟ 
من زیبا صدایم کن را دوست داشتم.
همانطور که از این کار منزجر شدم.
تمام

البته در میانه صفحات این کتاب و برداشت من، مردی است قابل احترام که سال‌ها عمر خود را صرف نگارش و تالیف برای کودک و نوجوان کرده است.
        

11

          سعی کردم بدون پیش داوری بخوانمش. و سعی کردم از خودم ذهن‌خوانی نکنم و چیزی را که به صراحت گفته نشده به کتاب نچسبانم.
چرا؟ 
چون از قبل یک چیزهایی شنیده بودم و می‌خواستم خودم تصمیم بگیرم.

متن کتاب درباره‌ی محیط زیست است. اگر دقیق‌تر بگویم درباره‌ی تقبیح شکار حیوانات است.
و تا اینجا خیلی هم خوب است.

اما دو چیز در کتاب بود که مرا اذیت کرد و باعث شد فکر کنم مناسب کودک نیست:
یکی اینکه والدین کودک اتفاقا طرفدار شکار هستند و هرچه کودک آنها را منع می‌کند و می‌گوید تفنگ دوست ندارد و شکار حیوانات را دوست ندارد؛ 
آن دو به کارشان ادامه می‌دهند و در آخر هم هرکدام راضی از رفتارشان می‌روند سر کار بعدی‌شان.
پدر اخبار جنگ می‌بیند و مادر در حین حمام کردن شعر " می‌خوام برم کوه/شکار آهو" می‌خواند!
اینجا هم احساس اعتماد کودک به والدین خدشه‌دار می‌شود، هم احساس امنیتش.

مشکل دیگرم با داستان در عدم شنوا بودن والدین است. یعنی هرچه کودک می‌گوید که این هدیه و رفتار آنها را دوست ندارد، آن‌دو اصلا اهمیتی نمی‌دهند. 
حتی نشان نمی‌دهند که حرفش را شنیده‌اند و با آن به دلیلی موافق نیستند.
هیچ! در بازی کودکانه‌شان غرق شده‌اند.
و چطور می‌شود به چنین والدینی تکیه کرد؟ 



        

5