معرفی کتاب هیاهوی زمان اثر جولیان بارنز مترجم پیمان خاکسار

هیاهوی زمان

هیاهوی زمان

جولیان بارنز و 1 نفر دیگر
3.6
27 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

41

خواهم خواند

32

شابک
9786002296900
تعداد صفحات
184
تاریخ انتشار
1399/8/10

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
هیاهوی زمان جدیدترین رمان جولین بارنز نویسنده ی مشهور انگلیسی است.این رمان به زندگی دمیتری شوستاکوویچ آهنگساز بزرگ روس میپردازد و زندگی پر فراز و نشیبش همین طور رابطه اش با استالین و سختی هایش که طی دوران استالینیسم متحمل شد.
مهندسان روح انسان دو مشکل بنیادین وجود داشت اول این که خیلی از مردم دوست نداشتند روح شان مهندس شود،دست شما درد نکند.دوست داشتند روح شان همان طور که به دنیا آمده بود دست نخورده باقی بماند و وقتی سعی میکردی هدایت شان کنی مقاومت نشان می دادند.بیا به این کنسرت مجانی که در فضای باز برگزار میشود رفیق،واقعا فکر میکنیم که باید شرکت کنید.بله،البته که اختیاری است،ولی شاید اشتباهی بزرگ باشد اگر حضور به هم نرسانید..
مشکل دوم مهندسی روح انسان اساسی تر بود.چه کسی مهندسان را مهندسی میکند؟

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به هیاهوی زمان

نمایش همه

پست‌های مرتبط به هیاهوی زمان

یادداشت‌ها

          هیاهوی زمان در نشر ماهی با ترجمه‌ی سپاس ریوندی منتشر شده است. شخصیت اصلی این رمانِ زندگی‌نامه‌ای دمیتری شاستاکویچ، آهنگساز بزرگ قرن بیستم، است و ماجرای کتاب مصائبی است که او در دوره‌ی استالین و بعد خروشچوف در برخورد با نظام شوروی تحمل کرد. از این کتاب دو ترجمه‌ی دیگر هم در دست انتشار است:‌ ترجمه‌ی پیمان خاکسار در نشرچشمه و ترجمه‌ی مرجان محمدی در نشر نفیر. 

ماهنامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی یازدهم، سال ۱۳۹۵. 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


در «نیویورک‌ریویو»،  شماره‌ی 26 می، در مطلبی اورلاندو فیجِز رمان جدید جولین بارنز را مرور کرده. بارنز در هیاهوی زمان سراغ شگردی رفته که در آن تبحر دارد: آمیختن قصه با زندگی‌نامه، حافه با افسانه. قهرمان رمان بارنز شوستاکوویچ است، آهنگساز شهیر قرن بیستم روسیه. «هیاهوی زمان» جدیدترین کار بارنز است بعد از رمان بوکربرده‌اش، «درک یک پایان».


ماهنامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی دهم، سال ۱۳۹۵.
        

2

          هیاهوی زمان - جولین بارنز - مترجم: پیمان خاکسار - نشر چشمه

داستان زندگی دمیتری دمیتریویچ #شوستاکویچ آهنگساز سرشناس است و کشمکش‌ها و سازش‌هایش با حکومت استبدادی سوسیالیستی شوروی

زاویه دید:
 سوم شخص با دسترسی به ذهن راوی (خود شوستاکوویچ)

نحوه روایت: داستان در سه فصل روایت شده است: یکی در قطار، یکی دم آسانسور و یکی در اتومبیل. در هر سه بخش با روایتی #حجمی خاطرات و نکات و مسائل برهه‌های زندگی دمیتری دمیتریویچ #شوستاکویچ  نقل می‌شوند.


خصلت‌های متن:
خیلی زحمتی برای صحنه‌پردازی  و ... کشیده نشده است. بیشتر تکیه بر نکات جذاب و جملات عمیق دارد. روایتش برخلاف جمله‌ی معروفِ «نشان بده، نگو»، «نشان بده» نیست. «بگو» نیست. یعنی روایت #نقلی دارد.

فضا:
فضای داستان فضای زندگی شوستاکویچ از آغاز فاجعه کمونیسم در شوروی است تا اواخرش یعنی عمدتا دوران #استالین و بعد خروشچف 
محتویا داستان به نوعی بن‌فکنی واقعیت جامعه ایدآل #چپ یا همان جامعه #توتالیتر  است

شخصیت:
- کشمکش‌های درونی بر سر انتخاب دات هنر یا پذیرش اوامر قدرت 
- شخصیت منفعل و نجنگنده(!)
- ماننده در میهن!

کلیدواژه‌های بیشتر:

#بیوگرافی #مستند
        

3

          همین الان برید «والس شماره دو» ساخته‌ی دیمیتری شاستاکویچ رو گوش کنید و بعد بیاید بقیه‌ی این ریویو رو بخونید


بسیار زیبا و مشهور بود نه؟ خب کتاب هیاهوی زمان درباره‌ی زندگی دیمیتری شاستاکویچ خالق این اثر زیبا و چندین اثر عالی دیگه‌ست. آهنگسازی که در دوره‌ی استالین با اثر «اپرای لیدی مکبث ناحیه‌ی متسنسک» به شهرت فراوانی رسید و همین باعث دردسرش شد تا جایی که خود استالین نقدی بر اثرش نوشت

«بنابراین این تحلیل بی‌نام و نشان به قلم کسی که همان قدر با موسیقی آشنا بود که یک خوک با پرتقال، آکنده بود از برچسب های آشنا و تند و تیز… در متن سه عبارت وجود داشت که نیش پیکان را به سوی گمراهی تئوریکش نگرفته بود، مستقیم به شخص خودش اشاره داشت. (عیان است که آهنگساز هرگز به خود زحمت نداده که بفهمد مخاطبان موسیقی در شوروی از موسیقی چه خواسته‌ها و انتظاراتی دارند.) همین کافی بود تا عضویتش در اتحادیه آهنگسازان باطل شود. (خطر این جور گرایش‌ها در موسیقی شوروی روشن است.) همین بس بود تا دیگر نگذارند موسیقی بسازد و اجرا کند. و بلاخره (این بازی خطرناکِ مثلا نوآورانه ممکن است پایان بدی داشته باشد.) همین کافی بود تا جانش را بگیرند.»

در قسمت اول کتاب می‌بینیم که دیمیتری در پاگرد جلوی آسانسور می‌خوابه تا در صورت دستگیری جلوی عزیزان‌ش دستگیر نشه. اما این رابطه بین دیمیتری و حکومت بالا و پایین فراوان داره و این کتاب به خوبی ترس و وحشت عیان موجود در دوران استالین و همچنین دورویی و وحشت پنهان در دوران پسا استالین رو نشون میده. 

«در آن دوران دو عبارت وجود داشت، یکی سوالی و یکی خبری، که می‌توانست عرق جاری کند و باعث شود قوی‌ترین مردان توی شلوارشان برینند. جمله‌ی سوالی این بود (استالین می‌داند؟) و جمله‌ی خبری (استالین می‌داند.)»

نکته‌ی جالب اینکه این کتاب از نظر محتوا بسیار شبیه به کتاب امید علیه امید هست و من بدون هیچ شناختی از این کتاب، بلافاصله بعد اون کتاب این رو خوندم! برای خودم عجیب بود.

از متن کتاب:

«استبداد سالیان سال را صرف کشتن کشیشان و بستن کلیساها کرده بود. با این حال، اگر تبرک کشیش‌ها باعث می‌شد سربازها سرسختانه‌تر بجنگند، حاضر بود آن‌ها را به خاطر سودمندی موقتشان به صحنه بازگرداند. به همین ترتیب، اگر در زمان جنگ، مردم برای حفظ روحیه به موسیقی نیاز داشتند، آهنگسازها هم به کار گرفته می‌شدند»

«بله، موسیقی نامیراست، ولی افسوس که آهنگسازها نامیرا نیستند. می‌شود به‌راحتی ساکتشان کرد، و حتی راحت‌تر از آن، می‌شود آن‌ها را کشت.»


خب حالا برید سرچ کنید و بقیه‌ی آثارش رو گوش کنید.
        

6

هیاهوی زما
          هیاهوی زمان درباره‌ی شاستاکویچ،آهنگساز پرافتخار روس، در زمان اتحاد جماهیر شوروی است. بارنز با دنبال‌کردن طرح داستانی منسجم حقایق پراکنده‌ی زندگی او را به‌هم دوخته است. اور در سه فصل مجزا، سه دوره‌ی زندگی او را مرور می‌کند و با راوی سوم‌شخص به‌سان ناظری حاضر، به زوایای مختلف زندگی او نور می‌تاباند.
کتاب پر از تشبیهات و استعارات متنوع است که به ظرافت در پیوند با اجزای داستان درهم تنیده‌اند. همان‌طور که راوی داستان هم به اهمیت کنایه در زندگی شاستاکویچ و به‌طور عام، در شوروی، بارها اشاره می‌کند. ترجمه‌ی کتاب شسته‌رفته و خواناست و به مخاطب در درک داستان کمک می‌کند. 
در سراسر داستان، نام سمفونی‌ها و قطعه‌های مختلف موسیقی و اصطلاحات تخصصی این رشته به میان می‌آید که از درک من خارج بود اما حتماً لذت مطالعه‌ را برای اهل فن دوچندان می‌کند. 
همراهی و هم‌ذات‌پنداری با شخصیت شاستاکویچ، برایم غافلگیرکننده‌ بود. او که به عنوان یک هنرمند، با سانسور، تخطئه، حذف، ارعاب، اجبار و زندگی نومیدانه و خفت‌بار تحت سایه‌ی قدرتی که تنها خود را محق می‌داند، دست‌وپنجه نرم می‌کرد. 
جایی از متن، پس از تقابل دو تیم فوتبال شوروی و یوگسلاوی، دشمن آن زمان شوروی، شاستاکویچ و رفیقش از باخت تیم شوروی خوشحال می‌شوند و نیمچه‌جشنی می‌گیرند. مقایسه کنید با آن وضعیت عجیب جام‌جهانی سال گذشته و درماندگی تحت فشار حس وطن‌پرستی یا لزوم آزادی‌خواهی. 
آن نامه‌های اعلام برائت و عذرخواهی از افواه عمومی که در صفحات هنرمندان منتشر می‌شد، به‌خاطر دارید؟ شاستاکویچ هم یک‌‌سری سخنرانی فرمایشی ازپیش‌تنظیم‌شده داشته‌است. یا وضعیت نابه‌سامان تولید خودروی داخلی. تلاش برای حفظ ظاهر و اثبات برتری‌های ملی در هر زمینه‌ای. اصلاً انگار داریم روی یک رونوشت بدخط از شوروی زندگی می‌کنیم. 
خواندنش غم‌انگیز و لذت‌بخش بود و این حاصل آمیختن زندگی شاستاکویچ با ادبیات بارنز بود. 
        

21