معرفی کتاب چشم در برابر چشم اثر غلامحسین ساعدی

در حال خواندن
0
خواندهام
67
خواهم خواند
12
لیستهای مرتبط به چشم در برابر چشم
1404/2/27 - 18:50
یادداشتها
1403/12/23 - 09:56
1404/2/21 - 16:34
زبان روایت و نثر کتاب خوب و طنزآمیز است. مانایاد «غلامحسین ساعدی» در این نمایشنامۀ کوتاه، داستان حاکمی را نقل میکند که از بیکاری و پرخوری خسته شده و برای گذران وقت، به جلادش دستور میدهد؛ مُجرمی را پیدا کند و چشمش را دربیاورد تا حوصلهشان سر نرود و حالشان بهتر شود. در همین هنگام، دزد جوانی برای دادخواهی مراجعه میکند و میگوید که یک چشمش موقع دزدی از خانۀ یک پیرزن، به میلۀ دوکِنخریسیِ پیرزن خورده و در آمده است. حاکم قصد درآوردن چشم دیگرِ دزد را دارد که او پیرزن را مقصر معرفی میکند و پیرزن پس از حضور، آهنگر را مقصر میشمارد. آهنگر پس از حضور میگوید که برای خدمت به حاکم، به دو چشمش نیاز دارد و بهتر است، یک چشم میرشکار را درآورند؛ چون هنگام شکار و تیراندازی، یک چشمش را میبندد و بدان نیاز ندارد. میرشکار پس از حضور در برابر حاکم، میگوید که نوازندۀ نِیِ دربار، موقع نِیزدن دو چشمش را میبندد و بدانها نیاز ندارد و اگر یک چشمش را از دست بدهد، هنرش بیشتر رشد میکند، چون نوازندههای نابینا، مهارت بیشتری در نِیزدن دارند. پس به دستور حاکم؛ دو چشم نِیزنِ بیچاره و بیگناه را در میآورند و خوشحال میشوند که عدالت به درستی اجرا شده است! این نمایشنامه، مرا به یاد این بیت و ضربالمثل معروف انداخت: «گُنَه کرد، در بَلخ آهنگری به شوشتر زدند، گردن مِسگری!»
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/2/21 - 21:24
1403/12/3 - 21:12
1403/11/28 - 15:29
1404/6/19 - 22:18
🎭 نمایشنامهای کوتاه، ولی عمیق و تأثیرگذار «چشم در برابر چشم» از اون نمایشنامههاییه که با یه داستان ساده، یه دنیا حرف برای گفتن داره. داستان اینطوری شروع میشه: میلهی نخریسیِ یه پیرزن، چشم یه دزد رو کور میکنه... بعد همه میافتند دنبال مقصر، دنبال عدالت... اما در آخر، خودِ عدالت هم گم میشه. ساعدی در این نمایشنامه، با یه لحن تلخ و طنزآلود نشون میده که وقتی آدمها فقط دنبال انتقام هستند، نه فهم، نه همدلی، نه انصاف... چیزی که از بین میره، خودِ انسانیت، هستش.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/6/30 - 18:22