پیاده
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
1
خواندهام
45
خواهم خواند
13
توضیحات
روزنامه ای می اندازد جلو در اتاق و مشغول پاک کردن سبزی می شود. تهران هر خوبی ای که داشته باشد، این بدی را دارد که خانه هایش تنگ و ترش اند و باغ و باغچه ندارند. یک وجب حیاط، دارند و یک قاب آسمان. هفته ی اول به کرامت گفت"جونُم نذرت، درسته ما خونه ی آن چنانی نداشتیم ولی حیاط جلو خونه مون به اندازه ی نصف این تهرون بود! ناشکری نمی کنم ها، ولی دل آدم تو این خونه می پوسه به شاهزاده ابوالقاسم." کرامت خندیده بود، دست زده بود به پک و پهلوی چربی گرفته ی انیس و گفته بود "عادت می کنی انیس خانم. یک سال که آب تهران بخوری، شیش دانگ می شی تهرونی."
یادداشتها
1403/1/11
0
1401/9/14
15
1402/5/20
5
1402/1/18
4
1401/11/9
پیادهای که مخاطب را هم پیاده میکند کتاب را به صورت صوتی گوش گرفتم. تلخ بود. زهرش به تمام گوشه کنار ذهن و روحم ماسیده است. چه طور یک زن میتواند بدبختی زن دیگری را خواه واقعی و خواه خیالی به تصویر بکشد؟ خیلی دوست داشتم تصویر دوربین مدار بسته ای از نویسنده در هنگام نگارش فصل آخر تصویر ضبط میکرد. فصل آخر را هنگام رانندگی گوش میدادم. پایم روی ترمز سنگین شد. کنار خیابان توقف کردم. دوست نداشتم ناظر خواهرکشی باشم، اما چه باید میکردم تصویرسازی قوی بود و من تسلیم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
11
1403/7/22
0
1401/9/15
7