شاه بی شین

شاه بی شین

شاه بی شین

3.7
35 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

60

خواهم خواند

28

کتاب شاه بی شین، نویسنده محمد کاظم مزینانی.

یادداشت‌های مرتبط به شاه بی شین

          چندین نقد در مورد این کتاب خونده بودم با این مضمون کلی که نویسنده از جنایات محمدرضا پهلوی در کتابش چیزی ننوشته ولی من اصلا چنین چیزی از کتاب برداشت نکردم. اتفاقا برعکس به نظرم خیلی منصفانه به همه زوایای زندگی آخرین پادشاه ایران پرداخته.
برای من طلایی‌ترین قسمت کتاب چند جمله از صفحات پایانی بود. به نظرم لزومی نداره نویسنده حتما فهرست‌وار از جنایات شاه بنویسه، به جاش می‌تونه از طلوع و غروب‌های دیده نشده،بوسه‌های تلف شده و عشق‌های اتفاق نیفتاده بنویسه.


"واقعا به پایان رسیده‌ای اما چشم‌هایت هم‌چنان باز است؛ برخلاف  دوران پادشاهی‌ات. و این یعنی پایان همه چیز؛ از جمله، پایان یک عمر پادشاهی؛ سال‌ها خود را بر فراز ابر‌ها دیدن، سی و هفت سال پادشاهی کردن به بهای زندگی دیگران؛ بدون آن‌که کوچکترین شباهتی به مرگ داشته باشی. اما حالا آن‌قدر مرده‌ای که گویی هزاران سال از مرگت می‌گذرد. در حالی‌که جاودانه به نظر می‌رسیدی. چه عمرها که به خاطر دراز شدن طول عمر تو کوتاه شده ! هیچ می‌دانی که چند هزار سال عمر به دیگران بدهکاری؟ چند طلوع و غروب به خاطر تو نادیده مانده؟ چه مقدار بوسه تلف شده، چقدر خنده بر لب نیامده، چند عشق اتفاق نیفتاده؟ "
        

9

          یه نوع رمان تاریخی که شاید بیش از اندازه به تاریخ وفادار مونده. اما چون خیلی به شخصیت شاه نزدیک شده یه کم جنبه روانکاوانه هم پیدا کرده. مثلا ترس رو در شخصیت شاه نسبتا خوب نشون داده. و البته حدیث نفس و درددل هایی که شاه با پدرش میکنه کمتر از اون چیزی که باید روی مخاطب تاثیر میذاره . در مجموع میشه رد پای پاییز پدرسالار را توی این کار دید که یکی از ردپاها همین نجوای درونی شاه با پدرش هستش. اونجا شخصیت دیکتاتور با مادرش درددل میکنه

این ها را هم چند سال پیش نوشتم درباره این رمان:

«شاه بی‌شین»، رماني كه حول محور زندگي و سرنوشت محمدرضا پهلوي آخرين شاه ايران می‌گذرد، در نوع خود يك نمونۀ كم‌نظير از روايت مستندگونۀ سرگذشت يك پادشاه است. 
اولين ويژگي اين رمان را می‌توان نزديك شدن بسيار زياد آن به زندگي محمدرضا پهلوي دانست. دوربين تيزبين نويسنده پنهان‌ترين كنج‌هاي زندگي شاه را می‌كاود و گاه در كادري بسيار بسته پشت لب عرق كردۀ يك دختر قاجاري را در نوجواني شاه به ما نشان می‌دهد و گاه در كادري بسيار وسيع تانك‌ها و نفربرهاي آواره در خيابان‌هاي تهران را از فراز هلي كوپتر، در آخرين روزهاي قدرت شاه.
روايت مستند شاه بی‌شین باعث شده تا مخاطبي كه براي اولين بار فرصت پيدا كرده است، در يك رمان اين اندازه به زندگي محمدرضا پهلوي نزديك شود، همزمان علاوه بر لذت خواندن رمان، لذت مرور برگ‌هاي مهمي از تاريخ ايران را نيز درك كند. 
اين نزديكي به زندگي شاه به نتايجي مثبت در اثر منتج می‌شود كه می‌توان حداقل به سه نكتۀ زير اشاره كرد:
_ نشان دادن تضاد در شخصيت شاه:
يكي از مهم ترين نكاتي كه مخاطب رمان به كشف آن نائل می‌آيد، تضاد و دوگانگي در شخصيت شاه است كه رمان در نشان دادن آن موفق عمل كرده است. مخاطب در می‌يابد كه شاه اگرچه «شاه» است و مظهر قدرت، و زندگي او مملو از صحنه‌هاي نمايش قدرت در برابر مردم، اما وي در باطن خود از يك ضعف شخصيتي رنج می‌برد كه از او آدمي ترسو، دودل، بي تدبير و تسليم در برابر تقدير ساخته است. اين تضاد را می‌توان تضاد «قدرت _ ترس» ناميد كه حتي در سطرهايي از اثر مستقيما به آن اشاره شده است:
«جدا شدن از اين پيرمرد پريشان به مراتب برايت راحت تر است تا آن پادشاه لجوج و يك دندۀ قبلي. به آساني می‌تواني از زير سايه اش بيرون بيايي. با اين حال از آيندۀ بدون او می‌ترسي. از روزهايي كه در انتظار توست وحشت داري...»
يا 
«هيچ وقت آن گونه نبودي كه می‌نمودي. در برابر مردمت خدايگان بودي و در خلوت خودت يك آدم معمولي با بهره هوشي متوسط...»
رمان با تصوير كردن اولين فرار شاه از كشور به همراه همسر دومش ثريا، ترس و ناتواني شاه را در اداره كشور و در كشاكش قدرت با مصدق نشان می‌دهد. 
همچنين ترجيع بند «آه اي پدر تاجدار!» كه هر از چندي در ميانۀ روايت وارد می‌شود و هر بار يكي از درد دل‌هاي شاه با پدرش را مطرح می‌كند نيز نقش به سزايي در نزديك شدن مخاطب به شخصيت اصلي رمان داشته و تضاد در شخصيت شاه را هرچه بيشتر نمايان می‌كند. 
_ نشان دادن اوج فساد دربار پهلوي و شخص شاه:
وقتي قرار است دوربين نويسنده بسيار نزديك به شخص شاه حركت كند و همواره روي همۀ حركات او تمرکز کند، ما خود به خود به خلوت شاه راه می‌يابيم و آن چه در اين خلوت می‌يابيم چيزي جز روابط شنيع با فواحش رنگارنگ نيست. در اين خلوت ما پادشاهي فاسد را می‌يابيم كه با دلالي وزير دربار خود اسدا. . . علم كه چون غلامي خانه زاد در خدمت مطامع شاه است هر روز را با معشوقه اي می‌گذراند. 
_ نگاه كردن به انقلاب اسلامي از ديدگاه شاه:
امروز اگرچه نام محمدرضا شاه پهلوي ما را به ياد دوران قبل از «انقلاب اسلامي» می‌اندازد اما نبايد فراموش كرد كه مخاطب ايراني هيچ گاه فرصت اين را نداشته است كه از دريچه ديد  شاه مخلوع به انقلاب نگاه كند. 
شاه بی‌شین اين فرصت را به مخاطب خود می‌دهد و آن چه مخاطب كشف می‌كند يك ديدگاه خاص است كه شايد در سال‌هاي پس از انقلاب و از زبان رسانه‌ها كمتر با آن برخورد داشته. مخاطب پادشاهي خلع شده و غافل از شرايط را می‌يابد كه هيچ گاه موفق نمی‌شود درك درستي از انقلاب داشته باشد و «نه پاي مردم، كه دست روباه پير و بنگاه سخن پراكني او بي بي سي را پشت شلوغي‌ها می‌بيند و باور دارد كه اين دولت فخيمۀ بريتانياي كبير است كه در حال انتقام گرفتن» از اوست. 
او نه مردم كشورش را می‌شناسد و نه به آن‌ها فكر می‌كند. او درك صحيحي از چرايي حركت انقلابي مردم ايران ندارد و همچنين انگيزه‌هاي رهبر انقلاب را نمی‌شناسد. 
رمان موفق می‌شود به مخاطب نشان دهد كه شاه حتي پس از فرار از كشور و در فرصتي كه بيماري براي وي فراهم كرده بود تا به گذشتۀ خود فكر كند موفق نمی‌شود پي به اشتباهاتش ببرد و حقايق انقلاب را كشف كند. 
به هر روي شاه بی‌شین از آن جا كه رماني بر اساس زندگي يك شخصيت حقيقي تاريخي و البته بسيار ديده شده است، روي طناب نازكي بر فراز يك پرتگاه راه می‌رود. نويسنده ناچار است تعادل اثر خود را به گونه اي حفظ كند كه از هيچ طرف پرتاب نشود. او از يك سو در خطر سقوط به ورطۀ «زندگي نامه نويسي» است. و از سوي ديگر در خطر سقوط به ورطۀ «خيال پردازي كاذب» دربارۀ شخصيتي كه تاريخ او را به خوبي می‌شناسد. 
به نظر می‌رسد نويسنده موفق شده است به سلامت از روي اين طناب بگذرد و رمانش را به سر انجام به رساند و حتي در اين راه به گونۀ جديدي از انواع ادبي نزديك شود كه می‌توان آن را «رمان – زندگينامه» ناميد. 
تنها نكتۀ باقي مانده اين است كه نوع پيشرفت روايت و پيش آمد حوادث جديد در اثر با تعليق بسيار كمي همراه است. مخاطب در حين مطالعه اثر با سوال‌هاي بي‌پاسخ درمورد چگونگي وقايع كه او را به دنبال كردن رمان ترغيب كند برخورد نمی‌كند. اين مسئله باعث شده است تا اثر به سمت زندگينامه برود. علت كمرنگ بودن تعليق در سير روايت را می‌توان در كم بودن حجم اثر در برابر حوادث و رخدادهاي زندگي شخصيت اول دانست. چرا كه اگر نويسنده به همه حوادث داستان با ديدگاه ايجاد تعليق می‌پرداخت، مطمئنا حجم اثر بيش از اين‌ها مي‌شد. اين گونه است كه مخاطب در حين مطالعه اثر كمتر اين سوال را از خود می‌پرسد كه «بعد چه می‌شود؟». 
و در پايان بايد به نثر وزين و دلنشين رمان اشاره كنيم كه يكي از نقاط قوت اثر محسوب می‌شود. نثري كه از واژه‌هاي اصيل و بومي بهره گرفته و گاه حتي از لحاظ موسيقايي به نثر مسجع تنه می‌زند:
تصوير پادشاهي لاغر و بيمار، گروگان‌هاي نگران و بي‌آزار و گروگان‌گيرهايي جوان و تب‌دار!
        

0

mahsa bgbn

1402/2/2

          تموم شد و باورم نمیشه که همچنان دارم گریه می‌کنم!!

. 
. 
داستانشو با خوندن ریویوهای دیگه متوجه می‌شید من فقط به چندتا نکته اشاره می‌کنم؛ 
۱. بخش عمده‌ای از کتاب، با زبان دوم شخص و خطاب به شاه روایت میشه، بخش اندکی مربوط به فرح و بخشی هم از زبان راوی داستان. بخش فرح و راوی خیلی کوتاه بودن و لزومی نداشت اصلا باشن و پیوستگی داستان رو بهم می‌زدن. بهتر بود حداقل یک فصل از زبان شاه بود، یه فصل از زبان راوی‌های دیگه تا تعادل برقرار شه.(همین باعث شد ۵ ستاره ندم بهش) 
۳.  کتاب بین حال (محمدرضا در بستر بیماری) و گذشته‌ (ادوار مختلف زندگی شاه از زمان به قدرت رسیدن پدرش تا انقلاب و آوارگی و بیماری‌ش و.. ) در رفت‌وآمده و این خیلی جذابه. قلم مزینانی محشره. هر چی بگم کم گفتم. 
۴. منتهی کتاب چندان تاریخی نیس و بیشتر تخیلی-داستانیه. بخش تاریخی‌اش چندان پیوسته و منسجم نیس و خیلی از وقایع مهم تاریخ که بارها به گوشمون خورده بازگو نشدن و در عوض اطلاعاتی از زندگی شاه بهمون میده که تابحال نشنیدیم و بیشتر رو احساسات و دیدگاه شاه راجع به مسائل مختلف تمرکز داره.
۴. میتونه در کنار دیگر کتاب‌های تاریخی، کامل‌کننده پازل "شاه" باشه و به هیچ عنوان نباید برای قضاوتِ شاه فقط به این کتاب تکیه کرد.
        

3

          شاه بی‌شین!
آه؟ کدام آه؟

تو در این کشور به دنیا آمدی، قد کشیدی، بختت باز شد و احتمالاً در آغوش پذیرندهٔ همین خاک، آرام خواهی‌گرفت. تویی که «وقتی به سوئیس می‌رسی و در پانسیون مستقر می‌شوی، به بزرگ‌ترین کشف زندگی‌ات نائل می‌آیی: دلمان خوش است که ما هم مملکت داریم. درحالی‌که یک شهروند معمولی در این‌جا، به‌مراتب از ولیعهد آن کشور باستانی خوشبخت‌تر است.»
جملات بالا را در کتاب «شاه بی‌شین» می‌توانید پیدا کنید؛ کتابی که توسط انتشارات سورهٔ مهر در سال ۱۳۹۰ روانهٔ بازار شد.

چشم‌هایت را ببند. خیال کن تو ولیعهد هستی، ولیعهدی در آستانهٔ پادشاهی، در آستانهٔ حکم‌رانی. دستور که می‌دهی، انگار وحی نازل شده. همه چیز بر مدار تو باید تنظیم شود. چه حس‌وحالی داری؟
یکی از امتیازات کتاب نزدیک‌کردن شاهنشاه و شهبانو به خواننده است. محمدکاظم مزینانی به‌گونه‌ای این دو شخصیت را ساخته و پرداخته که خواننده امکان همراهی و هم‌ذات‌پنداری می‌یابد. مشتاق می‌شود که از جزئیات زندگی این دو نفر سر دربیاورد. احساساتش به کار می‌افتد؛ گاهی حس ترحم و دل‌سوزی نسبت‌به اعلاحضرت پیدا می‌کند و گاهی همین حس را نسبت‌به علیاحضرت دارد.
شاید شما هنگام خوانش، احساسات دیگری را هم تجربه کنید اما حس‌وحال غالب من ترحم بود. ترحم برای شاه جنت‌مکانی که تا آخرین لحظه تلاش می‌کند وقار و هیبت شاهانه‌اش را حفظ کند اما روزگار با این غرور سازگار نیست:
«عمداً نادیده‌ات می‌گیرند، نباید ذره‌ای وجود خارجی داشته‌باشی،حتی به‌عنوان پادشاهی مخلوع، انسانی بخت‌برگشته، رانده‌شده از بهشت برین... «پس من کی هستم؟» مضحک‌ترین موجود روی زمین. مردی که حق ندارد وجود داشته‌باشد.»
«پس من کی هستم؟» شما را به یاد چیزی نمی‌اندازد؟ کتاب‌های فلسفی یا دوستان فلسفه‌باف؟ 
واقعیت این است که شاه بی‌شین رنگ‌وبوی فلسفی هم دارد. چرا فلسفی؟ نباید همچین کتابی حال‌وهوای سیاسی داشته‌باشد؟
ماجرا به این‌جا ختم نمی‌شود. رمانتیسم نویسنده چنان مسحورکننده‌ست که کنار یکی از بندها نوشتم: «چه‌قدر قشنگ می‌توانی رمانتیک بنویسی مرد! با این قلم رمانتیک‌نویس آمده‌ای سراغ محمدرضا پهلوی که چه؟»
شما هم بند مدنظرم را بخوانید، شاید با من هم‌نظر بودید:
«کف دستم هنوز داغ است. یواشکی می‌بویمش؛ بوی بال پروانه می‌دهد. من دیگر آن پسرکی نیستم که ساعتی پیش به این خانه پا گذاشته‌بود. نه این‌که بزرگ شده‌باشم، بلکه به شکلی جادویی عوض شده‌ام؛ کرمی حقیر که تبدیل شده به پروانه‌ای اسیر.»
جملهٔ آخر در ذهن‌تان نقش نبست؟ برخی جملات کتاب، راستی‌‌راستی در ذهن آدم جاگیر می‌شوند و بیرون نمی‌روند! علتش چیست؟ نثری قوی که از هم‌پایانی‌های متناسب به زیبایی بهره برده‌است.

به پرسش پیشین بازگردیم. نباید همچین کتابی حال‌وهوای سیاسی داشته‌باشد؟
«شاه بی‌شین» عاری از حرف سیاسی نیست، حتی نویسنده موضع‌گیری سیاسی هم دارد. ببینید:
«جنبشی که نه تنها تو، که بسیاری از تحلیل‌گرهای غربی را هم به تعجب واداشته. حق هم دارند. آخر چگونه ممکن است یک نظام پادشاهی دیرپا، با ارتش مجهز، اقتصادی پررونق و نرخ رشد بالا، با برپایی چند تظاهرات و پخش مقداری اعلامیه و نوار و شعار، در خطر سقوط و فروپاشی قرار بگیرد؟»
فقط باید به دو نکته توجه کرد: یکی این‌که دوربین نویسنده روی شاه و فرح متمرکز است. چیزی دیده نمی‌شود مگر به این دو شخصیت، نزدیک باشد. همین است که حضور مردم را به‌طور پررنگ در کتاب احساس نمی‌کنیم. شاه را چه به مردم؟ ملکه را چه به مردم؟
و نکتهٔ دوم؛ «شاه بی‌شین» بی‌طرف نیست (شما فکر می‌کنید کتاب بی‌طرفی وجود دارد؟) اما سعی دارد نگاهی جامع داشته و ارزش‌گذاری را به کم‌ترین میزان برساند. در این کتاب بندی را پیدا نمی‌کنید که مرد پیژامه‌پوش را تایید یا رد کند. جمله‌ای را نمی‌یابید که به تعریف از پیرمرد روحانی بپردازد. واژه‌ای نیست که مخالفت یا موافقت با مدرنیته را فریاد بزند.

بند نخست را به خاطر می‌آورید؟ حالا که اواخر متن‌ایم، دوباره نگاهی به بند اول بیندازیم. کدام ویژگی بریدهٔ کتاب، توجه‌تان را جلب می‌کند؟ زاویهٔ دید نویسنده، برای‌تان ناآشنا نیست؟ یکی از برگ برنده‌های محمدکاظم مزینانی، انتخاب این زاویهٔ دید است؛ زاویهٔ دید دوم شخص، زوایهٔ دیدی که با لحن تحکم‌آمیز و محکم نویسنده کاملاً مطابقت دارد. از همه جالب‌تر، استفادهٔ چنین زاویهٔ دید و لحنی برای روایت مرد و زنی‌ست که احساس ترحم را در خواننده برمی‌انگیزانند!
        

6