معرفی کتاب شاه دزد اثر کورنلیا فونکه مترجم مهرداد مهدویان

شاه دزد

شاه دزد

کورنلیا فونکه و 2 نفر دیگر
4.1
31 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

54

خواهم خواند

23

ناشر
افق
شابک
9789643698614
تعداد صفحات
342
تاریخ انتشار
1398/11/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        دو برادر 14 و 8 ساله ی  آلمانی ، پدر و مادرشان  را از دست  داده اند. آن ها از دست  داده اند. آن ها از دست  خاله  و شوهر خاله ی  خود که  می خواهند دو برادر را از هم  جدا کنند، به  شهر «ونیز» ایتالیا می گریزند. بستگان  آن ها کاراگاهی  را مأمور می کنند تا بچه ها را پیدا کند. اما پسرها عضو باندی  شده اند که  دزدی  کار اصلی  آن ها ست ... وقتی  رمان  «شاه  دزد» را می خوانی ، لذت  دو چندانی  به  من  دست  می دهد... من  عاشق  پایان  استثنایی  آن  هستم . دایان  وین  جونز
      

لیست‌های مرتبط به شاه دزد

نمایش همه
داستان دو شهرآبشار یختصویر دوریان گری

خدانگهدار، هزار و چهارصد و سه!

66 کتاب

خب... وقتشه ببینم چقدر خوندم امسال... پیتر پن و داستان دو شهر رو از انتشارات دیگری خوندم... (پیترپن قدیانی و داستان دو شهر‌ افق) و خب بهترین‌ها هم که ...🥲 نامِ باد و کوئوت عزیز😁، شاه‌دزد، سیپیو و رفقاش که دلم براشون تنگ می‌شه:)💔 آبشار یخ و سولویگ و همراهانش که تا ابد دوستشون خواهم داشت🥲، بازی تاج و تخت و دسیسه‌چینی‌ها، و استارک‌های دوست داشتنی، راب، جان ‌که در حقش ظلم شد، آریا و ادارد...😭💔 حتی دنریس... که البته باید بگم سریالش رو هم دیدم و تنها سریالی بود که کامل شد... و علیرغم اینکه خیلی‌ها با کتابش حال نکردن، جز بهترین‌ها بود برای من!🥲 ربکا و مندرلی که بخشی از قلبم میون اتاق‌های بسیار اون عمارت بزرگ مونده... سایه‌ی باد و گورستان کتاب های فراموش شده و خولین کاراکسی که سرگذشتش هنوز باعث می‌شه قلبم بگیره:) دنیل، بئاتریس، کتابفروشی سمپره و خیابان‌های بارسلون... نارنیا و دنیای جادویی‌ش و کمد ... و چهار خواهر و برادر و کایرپاراول! ... مهمان دراکولا و فضای گوتیک و زیبایی که داشت... بارتیمیوس؛ و شهر لندن و کیتی و ناتانیل که دلم همیشه براشون تنگ می‌شه و حس می‌کنم دوباره پیششون برمی‌گردم و داستان عجیبشون رو باز هم می‌خونم... قصه‌های همیشگی، دوقلوهای بیلی و قصه‌های پریانی که همیشه دوستشون خواهم داشت... و این دومین باری بود که می‌خوندمش و قطعا باز هم می‌خونمش... کانر و گلدی‌لاکس عزیزم🥲🥲 آخرین روز خانم بیکسبی و اون همه هیجان و استرس... و هابیت خوانی‌ش برای شاگردهاش... زیبا صدایم کن و زیبایی که دلش می‌خواست با پدرش خوشحال زندگی کنن... داستان دو شهر؛ و شخصیت‌های خاکستری‌ش... انتقام، سیدنی کارتن... نیکلاس نیکلبی و اون همه بدبختی‌ای که تحمل کرده و دلم براش کباب شد..🥲 و عقل و احساس، و جین آستینی که در پردازش شخصیت‌هاش کم نمی‌ذاره، الینور و ماریانی که هنوز پایان داستانشون برام عجیبه... مانولیتوی عزیزم و مامان عجیب غریب و دست به کتکش...😂 بچه‌های خانم پرگرین؛ و ماجراجویی‌هاشون، جیک، اما، میلارد، اینوک، و ... سیلماریلیون، و سرزمین میانه‌ای که تاریخچه‌ای شگفت‌آور داشت... ارباب‌حلقه‌ها، یاران حلقه و نوروز ۱۴۰۳ و زمستونش که باهاشون سفر کردم... سم و آراگورن عزیز... پیتر پن و رویاهای کودکی‌ ای که فراموش شدن... دوریان گری، مردی که زیبا بود؛ ولی نه از درون... و همه و همه‌ی این‌ها، سال ۱۴۰۳ من رو تشکیل دادن. از همه‌ی این شخصیت‌ها ممنونم که باعث شدن توی روزهای مزخرف هزار و چهارصد و سه دووم بیارم!... و آره خلاصه؛ کتاب‌های امسال عجیب و خاص بودن. و دلم برای این کتاب‌ها تنگ خواهد شد. و انشاءالله که سال ۱۴۰۴ به شدت بهتر خواهم خوند...🙂 راستی گفتم حدود پنجاه تا کتاب هم خریدم ؟😁😁

13

شاه دزدایگرن شجاعاژدهاسوار

کورنلیا فونکه...🖋📚✨

11 کتاب

تمامی آثار کورنلیا فونکه در یک لیست ... *در قصر وحشت، در بهخوان موجود نبود* کورنلیا ماریا فونکه (به آلمانی: Cornelia Funke) نویسندهٔ آلمانی است. وی در ۱۰ دسامبر سال ۱۹۵۸ میلادی در شهر دورستن (Dorsten) آلمان زاده شد. از معروف‌ترین آثار وی سه‌گانه سیاه قلب او است که در سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸ (۱۳۹۱ در ایران) منتشر شد. بسیاری از کتاب‌های او در حال حاضر به فارسی و انگلیسی ترجمه شده‌اند. ژانر اصلی نوشته‌های او فانتزی و ماجراجویانه است. خانم فونکه در حال حاضر در بورلی هیلز، کالیفرنیا (Beverly Hills, California) زندگی می‌کند. بیش از ۲۰ میلیون نسخه از کتاب‌های وی تا کنون در سراسر جهان به فروش رسیده. منبع:سایت ایران کتاب. پ.ن: این کتاب‌ها همه کتاب‌های ترجمه‌ شده‌ی این نویسنده هستند. اگر کتابی را می‌شناسید که از این نویسنده است و ترجمه نشده زیر لیست بگویید تا اضافه کنم. این نویسنده کتاب های ترجمه نشده ی زیادی دارد که برخی در بهخوان موجود نبودند.

23

یادداشت‌ها

بسم‌الله‌ا
          بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 

واقعیتش نتونستم صبر کنم خون به مغزم برسه و یکم دیگه مرورم رو بنویسم، پس الان می‌نویسمش. چون هیجان‌زده‌م.
می‌دونید چیه؟ من حس می‌کنم کورنلیا فونکه یه نویسنده‌ی جادوییه مثل داستان هاشون. انگار ایده‌هاش رو از طریق جادو به دست میاره! انقدر دوست دارم قلم این نویسنده رو.
اصلا چند وقتیه زیاد از اینکه کتاب‌های نوجوان بخونم لذت خاصی نبردم. نه اینکه نخونم، اتفاقا خوندم و امتیازهای مثبتی هم ثبت کردم براشون. 
متاسفانه نویسنده‌های نوجوانی  که قلمشون اینطوری جادو بکنه کمن، یا ایده‌های تکراری دارن. یا زیاده از حد کودکانه می‌نویسن. یه جاهایی‌ش هم برمی‌گشت به احساسات درونی خودم و تمایلم به خوندن آثار کلاسیک و آثار دیگه‌ای که صرفا مختص گروه سنی نوجوان نباشه...
ولی خانم فونکه کاری کرد که کتاب نوجوانی با ژانر فانتزی رو بخونم و لذت عجیبی ببرم ازش! 
حالا داستان شاه دزد چیه؟ 
دوتا پسر به اسم پراسپر و بو گم شدن. مادرشون مرده و اون‌ها باید با خاله‌ی بدجنسی که تصمیم داره بو رو نگه داره و پراسپر رو به مدرسه‌ی شبانه‌روزی بفرسته، سر کنن. این دوتا هم فرار می‌کنن و به یه باند دزدی می‌پیوندن که شامل چهارتا بچه‌ی دیگه‌ست: سیپیو(سردسته، ملقب به شاه‌دزد)، ماسکا، هورنت(تنها دختر گروه) و ریسیو.
اما خاله قصد نداره بچه ها رو ول کنه و پیش کارآگاهی به اسم ویکتور می‌ره تا کمکش بکنه... 
این وسط مسط ها هم چندتا پیچش داستانی خفن و یه سری معماهای باحال بود که داستان رو خیلی بهتر می‌کرد.
شاید خیلی‌ها با شخصیت پردازی‌ها حال نکنن. اما من دوستشون داشتم. تک تکشون رو. به خصوص، به خصوص سیپیو رو. سیپیو خیلی شخصیت عجیبی بود. اولش که وارد داستان شد حالم ازش بهم می‌خورد. حس و حال این بچه قلدرهایی رو می‌داد که توی فیلم های تینیجری(نوجوانانه) آمریکایی هستن و میخوان بگن من از همه بهترم، ولی ... ولی نه... اینطوری ها هم نبود. هرچی جلوتر رفت شخصیت جالب تری پیدا کرد و می‌تونم بگم شخصیت موردعلاقه ‌م‌ شد. و تا مدتها هر ماسکی من رو یاد سیپیو می اندازه...
صحنه پردازی و تعلیق هم عالی بود. همه‌ش جایی که انتظار نداشتم شوکه‌م می‌کرد... 
توصیفاتش هم به حد کافی بود. نه انقدر کم بود که ندونی الان باید دقیقا چی رو تصور کنی، نه انقدر زیاد که دلتون رو بزنه...
پایان‌بندی‌ش رو نمی‌تونم بگم دوست داشتم یا نه. واقعا نمی‌تونم:(((( 
هم خوب بود، هم بد بود. یه حالتی بود دلم میخواست ادامه پیدا کنه... 
دوست داشتم برخی سوالات بی جواب نمونه... نه برای شخصیت ها و نه برای من...(منظورم اون‌هایی هست که شخصیت ها نتونستن کشفش کنن یا...)
اما در کل سیر تحول شخصیت‌ها و ‌... انقدر جذاب بود که پنج ستاره رو میدم🙂...
راستی یه اقتباس سینمایی هم داره، البته من ندیدمش و نمیدونم در چه حد وفاداره به کتاب...

فکر نمی‌کردم بخونمش. ولی خوندمش و الان راضی ام از خوانشش. واقعا عالی بود.
و حس‌ می‌کنم توی سن مناسبی خوندمش و این خوشحالم می‌کنه. شاید اگر چند سال دیگه می‌خوندمش همچین لذتی نمی‌بردم.
خلاصه خیلی دوستش داشتم. یه تیکه از قلبم واسه همیشه توی سینمای استلا، خیابون‌های ونیز، و این داستان می‌مونه، پیش شاه دزد و دوستانش...
        

53

          داستان از دو برادر یتیم به نام‌های پراسپر و بو شروع میشه که در حال فرار کردن از خاله‌شون هستن و می‌خوان به شهر ونیز برن شهر قصه‌ها و جادو اما اون‌ها در این راه با شاه دزد و گروهشون دوست میشن و در یک سینمای متروکه پناه می‌گیرن. خاله پراسپر و بو یک کارآگاه خصوصی رو استخدام می‌کنه تا دو برادر رو پیدا کنه اما این اتفاق یه تهدید بزرگ برای همه محسوب‌ میشه این گروه پیشنهاد کنت رو برای پیدا کردن یک گنجینه جادویی می‌پذیر تا بتونه برای همیشه از گذشته خودشون فرار کنه.

این دو برادر در راهشان با چیزهای متفاوتی روبه‌رو می‌شوند. یک کارآگاه با سبیل تقلبی و لاک پشت‌های زیبا_ عتیقه فروشی متقلب_ خانم جوان تنهایی که به دنبال چند دوست می‌گردد_ دو پسر یتیم که به دنبال هیجان هستند_ یک دختر کتابخوان_ یک پسر که در تلاش است تا از پدر و خانواده اشرافیش برای همیشه فاصله بگیرد_

ایده داستان و اینکه از زبون چندتا بچه کم سن و سال تعریف شده بود و زندگی کردنشون توی سینما برای من جالب بود. اما از واقعیت سیپیو و خانواده‌اش خوشم نیومد و دوستش نداشتم.
اما شخصیت‌هاشون به نظرم جالب و قشنگ بود به خصوص ویکتور و آیدا. اینکه داستان توی شهر ونیز اتفاق افتاد خیلی داستان رو زیباتر کرده بود.
اما من همش دنبال هیجان بود و نتونستم هیجانی که توی کتاب سیاه قلب بود رو توی این اثر فونکه پیدا کنم و پایانش زیاد اون طور که باید نبود و خب از دلایل دوست داشتنم برای این کتاب فقط میتونم به شخصیت پردازی و فضاسازی خوب اشاره کنم.
        

19

ریحانه

ریحانه

1403/9/27

        در ستایش دنیای کودکی و عجله نکردن برای رسیدن به بزرگ‌سالی
حتی ماجرای چرخ و فلک زمان لوس نبود و نویسنده آگاهانه از آن استفاده کرده و پیامی برای بزرگسالان داشته است که بچه باید بچگی کند و زلالی دنیای او به همین بچگی کردن است. 
این مساله در به سرپرستی گرفتن فرزند توسط خاله استر مشخص است, او بو را نپذیرفت چون بچگی می‌کرد اما بارباروزا را پذیرفت در حالی که او بزرگسالی در قالب کودک بود و بچه نبود!
علت دزدی بچه‌ها هم در این کتاب جالب بود, برخی از سر فقر و دیگری برای آن‌که پدر پولدارش ارتباط خوبی با او نداشت. 
کتاب آموزنده‌ای برای بزرگسالان است و خواندنی برای نوجوانان.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1