سیزده دلیل برای اینکه

سیزده دلیل برای اینکه

سیزده دلیل برای اینکه

جی آشر و 2 نفر دیگر
3.1
62 نفر |
23 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

174

خواهم خواند

51

شابک
9786005461718
تعداد صفحات
252
تاریخ انتشار
1398/4/10

توضیحات

        «جی اشر» متولد 30 سپتامبر 1976، نویسنده ای آمریکایی است که بیشتر نویسنده حوزه کودکان و نوجوانان شناخته میشود. از پس از اتمام دبیرستان به خاطر  علاقه اش به شغل معلمی، در دانشگاه به ادامه تحصیل پرداخت، اما مدتی بعد در سال آخر تحصیل اش در دانشگاه، ترک تحصیل کرده و به طور جدی پیگیر کار نویسندگی شد. او د سال 2002 با «جوآن ماری» ازدواج کرد. اشر طی این سال ها، به شغل های مختلفی از جمله فروشندگی در کفش فروشی، کتاب فروشی و کار درکتابخانه ها پرداخته و به همین دلیل هم، نوشته هایش تحت تاثیر تجربه های کاری اش هستند.
      

یادداشت ها

          هانا بیکر دست به خودکشی زده‌است، اما پیش از این کار ۱۳ نوار کاست از خود به جا گذاشته و علت این کار را برای مسببین حادثه به تفصیل توضیح داده. ما از جایی وارد ماجرا می‌شویم که کاست‌ها به دست کِلی می‌رسید. کِلی هم‌کلاسی هانا است که در ابتدای کتاب تصور می‌کنیم هیچ برخوردی با او نداشته‌است چون ادعا می‌کند هیچ کاری نکرده‌است که موجب خودکشی هانا باشد. هانا در اولین کاست شروع به توضیح زندگی خود از روزی که وارد این شهر شده است می‌کند، ما چیز زیادی از خانواده‌ی او دستگیرمان نمی‌شود، تا انتهای کتاب هم بنا نیست اطلاعاتی از پدر یا مادر او داشته‌باشیم. فقط متوجه می‌شویم او تازه به این شهر آمده‌است و دلش می‌خواهد دوست پسری داشته‌باشد! خب چه کاری بهتر از اینکه با اولین و نزدیک‌ترین پسر موجود دوست شود؟ ما باز هم دقیقا متوجه نمی‌شویم هانا چرا این پسر را انتخاب کرد، اما قبل از اینکه بخواهیم با مقتضیات داستان آشنا شویم این پسر به عنوان اولین مسبب خودکشی توسط هانا به مسلخ تقدیر کشیده‌شده، احتمالا با این توضیحات تا اینجا متوجه شده‌اید که نویسنده زحمت چندانی به خودش بابت پرداخت شخصیت‌ها نداده، ما از درونیات آن‌ها خبر نداریم چون فقط روایت را از هانا می‌شنویم و از آن بدتر از درونیات هانا هم خبر نداریم، چون او به دلیل نامعلومی نمی‌خواهد توضیح بدهد چه حسی نسبت به اتفاقات داشته‌.در حالی که ما برای درک عمق این مساله که چرا این حوادث به خودکشی او رسیده باید عمق ناراحتی و تاسف او را درک کنیم اما تنها چیزی می‌بینیم دختری‌ست نازپرورده که دنبال توجیهی برای کارش می‌گشته و حتی غصه‌ی عمیقی هم نداشته‌است، همان طور که یکی از ۱۳ نفر در طی داستان به کِلی می‌گوید:"هانا دنبال بهانه می‌گشت که خودکشی‌ش رو توجیه کنه تقصیر ما نبود" بعد از گذر از اولین کاست و رسیدن به دومین کاست بیشتر به درستی این جمله پی می‌بریم این قدر که در اواسط کتاب با نگاهی به اطرافم از خودم می‌پرسم:"با این وجود که من باید خیلی بیشتر از ۱۳ دلیل برای خودکشی داشته‌باشم." صادقانه بگویم، آدم‌های دورور، آدم‌های دو‌به‌هم‌زن، آدم‌های دروغگو، در زندگی همه‌ی‌ ما وجود دارند و حالا اینکه چندتایشان هم میان زندگی هانا هستند ما را قانع نمی‌کند که او خودکشی کند، از آن بدتر ما را به هدف نویسنده که توجه بیشتر به افراد در شرف خودکشی‌ست هم نزدیک نمی‌کند. داستان که کمی جلوتر می‌رود متوجه می‌شویم که کِلی، هانا را دوست داشته‌است، تا حدی که در یک مهمانی به او نزدیک هم شده‌است. اما باز هم به دلیل نامشخصی کِلی در ابتدای داستان تمایلی به اشاره به این مساله ندارد و حتی خلاف آن را هم بیان می‌کند، چرا؟ چون نویسنده‌هایی که آلفرد هیچکاک نیستند برای ایجاد تعلیق احتیاج دارند به خواننده دروغ بگویند، نویسنده به ما دروغ می‌گوید که تا رسیدن به کاست نهم داستانش تعلیق داشته باشد و ما تصور کنیم کِلی هم از مسببین حادثه است و داستان را دنبال کنیم. اما بعد از رسیدن به کاست نهم با چه رو‌به‌رو می‌شویم؟ دلزدگی، احساس گول‌خوردگی؛ سوالِ چندین باره‌ی "من چرا دارم این کتاب رو ادامه می‌دم؟" بعد از تمام شدن کاست نهم داستان افت بیشتری پیدا می‌کند، چون هیچ‌کدام از مسببین دیگر حادثه برای ما جذابیت ندارند، چون حتی اسم ‌های آن‌ها هم درست به خاطرمان نمی‌ماند و هیچ نزدیکی‌ای به آن‌ها احساس نمی‌کنیم، چرا باید اسم ۴_۵ پسر و دختر که هیچ ویژگی خاصی جز شکاندن دل هانا نداشته‌اند را یادمان بماند در حالی که آن‌ها ویژگی منحصر به فردی برای ترسیم شخصیت خود ندارند؟ از طرفی خواننده نمی‌داند باید دقیقا کدام خط داستان را دنبال کند، نویسنده شواهد ضعیفی ارائه می‌دهد که شاید هانا زنده باشد، اما آن قدر به آن نمی‌پردازد که پررنگ شدن چنین احتمالی در ذهن خواننده او را به خواندن ادامه‌ی کتاب تشویق کند. از طرفی کِلی چیزی برای ارائه به ما ندارد، نویسنده فقط می‌گوید او خیلی خوب است! خب این آدم خیلی خوب چه کار می‌تواند بکند؟
از کلیت این مباحث می‌توانیم بفهمیم که کتاب علی‌رغم ایده‌ی خوب و دغدغه‌ی خوبی که برای رساندن پیامی داشته به بدترین نحو پرداخته شده. این قدر که اگر شما در یک کلاس داستان‌نویسی از چند نوجوان بخواهید داستانی با چنین ایده‌ای بنویسند داستانی جذاب‌تر و باورپذیر‌‌تر تحویلتان می‌دهند، باورپذیر به این معنی که این‌قدر دردهای شخصیت‌اصلی به روحتان چنگ می‌اندازد که در اندوه او شریک می‌شوید و برای رسیدن او به این مرحله به او حق می‌دهید و خب اینجا دقیقا نقطه‌ای است که باید ضربه‌نهایی را بزنید، همان "حواسمان به آدم‌های اطرافمان که علائم خودکشی را دارند" باشد. نویسنده در پایان داستان خیلی کمرنگ سعی در رساندن چنین پیغامی می‌کند اما مثل بقیه قسمت‌های داستان این باور برای خواننده درونی نمی‌شود.
و در نهایت شما اگر موفق شوید کتاب را تمام کنید چه دارید؟ چندین ساعت که برای همیشه از دستتان رفته، شخصیت‌هایی که هیچ‌کدام آن قدر پررنگ نیستند که برایتان ماندگار شوند و یک حال عمیقا بد از درگیر شدن با مسائلی که شاید خواننده عادی نیازی به درگیر شدن با آن‌ها را نداشته‌باشد.
بعد از خواندن این کتاب در شبکه‌های اجتماعی چند پست گذاشتم و از همه خواهش کردم تا وقتی همه‌ی کتاب‌های خوب دنیا را نخوانده‌اند سراغ این یکی نروند 😊
        

13

معرفی مختص
          معرفی مختصر
تاحالا راجب اثر پروانه‌ای شنیدی؟ اگر بخوام کتاب را با یک جمله از خودش معرفی کنم این قسمت از کتاب را انتخاب میکنم:
    آدم نمی‌فهمه تو زندگی دیگران چی میگذره، فقط زندگی خودش رو میدونه. و وقتی با زندگی آدم ها بازی می‌کنین، فقط یه قسمت کوچیکش که نیست. متاسفانه، آدم نمیتونه دست به انتخاب بزنه و دقیقا یه نقطه رو نشونه بگیره. وقتی با زندگی آدم‌ها بازی می‌کنین، با کل زندگیش بازی کردین.
همچی... رو همچی تاثیر می‌ذاره.
    13 دلیل برای اینکه داستان 13 اتفاق یا 13 فردی هست که باعث شد هانا بیکر به زندگیش خاتمه بده و ما الان همراه کلی جنسن داریم به این 13 دلیل گوش میدیم؛ یعنی کلی جنسن هم یکی از این 13 دلیل هست!؟

جی اشر Jay Asher
جی اشر (متولد 30 سپتامبر 1975) نویسنده و رمان‌نویس آمریکایی است که بیشتر به خاطر نوشتن کتاب پرفروش «سیزده دلیل برای اینکه» در سال 2007 شناخته می‌شود.
    اشر در آرکادیا، کالیفرنیا به دنیا آمد. تحصیلات خود را در کالج اجتماعی کوئستا و سپس دانشگاه ایالتی پلی‌تکنیک کالیفرنیا در سن لوئیس اوبیسپو گذراند، اما در سال سوم دانشگاه تحصیل را رها کرد تا به حرفه نویسندگی بپردازد.
    اشر چهار کتاب منتشر کرده است: «سیزده دلیل برای اینکه»، «آینده ما»، «چه نوری» و «پیپر». کتاب «سیزده دلیل برای اینکه» جایزه‌های متعددی را کسب کرده و نقدهای مثبتی از نویسندگان معروفی مانند الن هاپکینز و شرمن الکسی دریافت کرده است. این کتاب همچنین به عنوان سریالی توسط نتفلیکس اقتباس شد که سلنا گومز به عنوان تهیه‌کننده اجرایی در آن فعالیت داشت.

کتاب 13 دلیل برای اینکه
«سیزده دلیل برای اینکه...» یک رمان جوانان نوشته جی اشر در سال ۲۰۰۷ است که داستان هانا بیکر، یک دانش‌آموز دبیرستانی سال اول، و سیزده دلیلی که باعث خودکشی او شده را دنبال می‌کند. پس از مرگش، هانا مجموعه‌ای از هفت نوار کاست دو طرفه باقی می‌گذارد که در آن‌ها به سیزده فرد و رویداد خاص اشاره می‌کند که او آن‌ها را مسئول مرگش می‌داند. دو هفته پس از مرگش، این نوارهای کاست با دستورالعمل‌هایی برای ارسال به نفر بعدی در نوارها ارسال می‌شوند. داستان زندگی هانا از طریق این نوارها که توسط خود هانا روایت می‌شود و از دیدگاه کلی، همکلاسی او و نهمین نفری که نوارها را دریافت می‌کند، بازگو می‌شود.
از زمان انتشار رمان در سال ۲۰۰۷، «سیزده دلیل برای اینکه» بسیار مورد توجه قرار گرفته است. تا سال ۲۰۱۴، این کتاب به مدت بیش از سه سال در فهرست پرفروش‌های نیویورک تایمز قرار داشته و در چندین کشور منتشر شده است. موفقیت این رمان همچنین با بازخورد منفی همراه بوده و بین سال‌های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۹ به سومین کتاب ممنوعه در ایالات متحده تبدیل شده است. علاوه بر این، در مارس ۲۰۱۷، یک سریال اصلی نتفلیکس بر اساس این کتاب منتشر شد.

داستان
کلی جنسن بسته‌ای مرموز در پست دریافت می‌کند که شامل هفت نوار کاست ضبط شده توسط هانا بیکر، همکلاسی‌اش که اخیراً خودکشی کرده است، می‌شود. نوارها همچنین به چند همکلاسی دیگر ارسال شده‌اند و به هر کدام از آن‌ها دستور داده شده است تا هر نفر ذکر شده را ملاقات کرده و نوارها را به نفر بعدی در نوارها ارسال کنند. همانطور که او به نوارها گوش می‌دهد، کلی متوجه می‌شود که برای هر شخصی که هانا به عنوان دلایل خودکشی‌اش ذکر کرده است، یک طرف نوار وجود دارد. و حالا باید صبر کند تا نوبت به نوار خودش برسد اما موضوع فقط گوش دادن ساده به این نوارها نیست، اتفاقاتی هم در حال رخ دادن است...

خارج از کتاب
از زمان انتشار، رمان هم تحسین و هم انتقاد دریافت کرده است. علیرغم نظرات مختلف منتقدان، رمان پس از انتشار به یک پرفروش تبدیل شد و پس از انتشار اقتباس نتفلیکس در اوایل همان سال، در سال ۲۰۱۷ در رتبه ۱۶ فهرست ۱۰۰ کتاب برتر USA Today قرار گرفت. در حالی که محبوبیت سریال علاقه به رمان را افزایش داد، شهرت آن در میان گروه‌های پیشگیری از خودکشی انتقادهایی را به همراه داشت که به دلیل عدم پرداختن به مسائل سلامت روانی و ایجاد این تصور که مرگ هانا نتیجه "تنش‌ها یا چالش‌های مقابله‌ای" است، مورد انتقاد قرار گرفت.

جوایز
۲۰۱۳ - برنده جایزه آبراهام لینکلن 
۲۰۱۰ - برنده جایزه کتاب جوانان کارولینای جنوبی 
۲۰۰۹ - فهرست انتخاب جوانان انجمن بین‌المللی خواندن 
۲۰۰۹ - جشنواره ادبی کنفرانس نویسندگی 
۲۰۰۸ - بهترین کتاب‌های جوانان YALSA
 ۲۰۰۸ - انتخاب سریع برای خوانندگان جوان و بی‌میل YALSA
 ۲۰۰۸ - کتاب‌های صوتی منتخب برای جوانان YALSA
 ۲۰۰۸ - مدال نقره جایزه کتاب کالیفرنیا - جوانان

تفاوت‌ها با سریال تلویزیونی
در کتاب، کلی در یک شب به همه نوارهای هانا گوش می‌دهد؛ در سریال تلویزیونی، او در طول چند روز به آن‌ها گوش می‌دهد. 
در کتاب، مشخص می‌شود که هانا با بلعیدن یک مشت قرص خودکشی می‌کند. اما در سریال تلویزیونی، در صحنه‌ای، هانا مچ‌های خود را می‌برد.
ترتیب افراد در نوار نیز تغییر می‌کند: 
در کتاب: جاستین فولی، الکس استندال، جسیکا دیویس، تایلر داون، کورتنی کریمسن، مارکوس کولی، زک دمپسی، رایان شاور، کلی جنسن، جاستین فولی، جنی کورتز، برایس واکر، آقای پورتر.
در سریال تلویزیونی: جاستین فولی، جسیکا دیویس، الکس استندال، تایلر داون، کورتنی کریمسن، مارکوس کولی، زک دمپسی، رایان شاور، جاستین فولی، شری هالند، کلی جنسن، برایس واکر، آقای پورتر.

پ.ن.
چند ماهی از زمانی که کتاب «سیزده دلیل برای اینکه...» را تموم کردم میگذره و بالاخره تصمیم گرفتم یک معرفی از این کتاب هم داشه باشم اما امروز فرق میکنه چون الان سریال «سیزده دلیل برای اینکه...» را هم دیدم.
کتاب تنها فصل اول این سریال چهار فصلی را روایت میکنه و البته با تفاوت‌هایی که قابل توجه هستند و طی معرفی کتاب چند مورد از آن‌ها رو گفتم.
    نکته قابل توجهی که درمورد کتاب بود این بود که نویسنده سعی کرده بود اتفاقات رو با جزئیات بیان کنه؛ و این باعث شده بود قوه تخیلم به کار بیوافته و با هر اتفاق یک تصویری از اون هم داخل ذهنم نقش ببنده و این یک مورد مفید راجب این کتاب بود؛ هرچند من این بیان کردن جزئیات را دوست داشتم ولی ممکنه برای بعضی افراد زیاده گویی باشه و مورد پسندشون نباشه. و البته که سیر داستانی کتاب رو بیشتر از سریال دوست داشتم ولی یک مورد باعث شد برم سمت سریال؛ چیزی که خیلی کتاب‌ها فیلم‌ها و سریال‌ها درگیرش هستند اینکه نمیتونن اون طوری که باید پایانبندی خوبی را برای داستانشون انتخاب کنن. بله کتاب اصلا پایان بندی خوبی نداره هرچند دارای روال داستانی بهتری هست اما پس از خواندن کتاب مچنان سوالات مبهمی داخل ذهنتون نقش میبنده. و سریال تونست با یک پایان بندی بهتر طی چهار فصل داستان را خاتمه بده.
   خواندن رمان و سپس دیدن سریالی که از همین رمان برگرفته شده بود هرچند که درمورد سریال نظر خوبی ندارم ولی خب تجربه جالبی برام بود و دوست داشتم.
و آخرین جمله راجب سریال: این سریال با هدف کاهش آمار خودکشی میان جوانان استارت خورد و با پخش اولین فصل از سریال اثر منفی این هدف نمایان شد و آمار خودکشی در جامعه هدف این سریال بالا رفت و برای همین مشکلاتی برای سریال پیش امد تا جایی که برخی صحنه‌ها سانسور شدند و حتی پس از مدتی صحنه خودکشی هانا بیکر هم از سریال حذف شد.
و آخرین جمله راجب کتاب: بدترین چیز راجب یه کتاب چی میتونه باشه؟ بنظر من اینکه ساده‌ترین چیزها رو رعایت نکنه البته گلایه ام از نسخه اصلی کتاب نیست بلکه راجب نسخه فارسی کتاب هست. من این کتاب رو از نشر میکان گرفتم و مشکلات نگارشی زیادی رو داخلش دیدم و برام زیاد جالب نبود.
        

20

          خوب احتمالا خیلی احتیاجی به توضیح نداره این کتاب، اولا که یه سریال هم ازش ساخته شده که اون رو هم می تونید ببینید از نت فلیکس به همین نام 
دوم که ایده ی پشت داستان خیلی درخشان هست ولی خود داستان نه راستش ولی سرگرم کننده رو هست واقعا هست 
من توی چنین فضاهایی طرفدار روانکاوی خیلی بیشتر و عمیق تر توسط نویسنده هستم که مشخصا آقای نویسنده از ابتدا چنین قصدی رو هم نداشته چون رمان ، یه رمان مدرسه ای هست و مخاطب مهم براش هم بچه های  اواخر سن نوجوانی هستند .
خلاصه که بدانید و آگاه باشید که وقتی به یه قسمت از زندگی یه نفر گند می زنید در واقع به همه ی زندگی اون شخص گند می زنید نه یه قسمت خاص چون که همه چیز به همه چیز ربط دارند 
یک کم پس و پیش شد ولی این چند تا جمله واقعا درخشان بود از نویسنده  و کاراکتر محبوب و مظلومی که ساخته بود یعنی هانا بیکر 
نهایتا امیدوارم حرفام سبب نشه که نخونیدش 
این یه رمان خوش خوانه که عکس روی جلدش نباید شما رو به اشتباه بندازه ، این عاشقانه نیست 
جگرسوزه
        

2