خب خب من اومدم
یه چیز خیلی جالب راجب این کتاب اینه که کل کتاب توی پنج روز روایت میشه
یعنی تو پنج سال و از هر سال یک روز معین و فقط و فقط اون روزها روایت شدن و هیچ چیز دیگه ای نبوده که بتونی به داستان بهتر پی ببری
با این حال،
همین پنج روز برای اینکه از این داستان یه کتاب نسبتا خوب بسازن  کافی بودن
مباحثی هم مثل خودشناسی و دونستن ارزش زیبایی های خود و قضاوت نکردن از روی ظاهر هم توی کتاب بودن و به نظرم خوب هم توی جریان داستان به کار برده شده بود
از همه بیشتر از اون نیمچه حس معمایی آخر کتاب خوشم اومد و به نظرم در کل کتاب بدی نبود:)
      

        خب خب من اومدم
این اولین کتاب مینیمالی بود که خوندم و خداوکیلی خیلی راحت الحلقوم بود!
تو کمتر از چهل دقیقه جمع میشه و در عین حال منظور نویسنده رو خوب میرسونه جوری که با وجود حجم ناچیزش به محتوی کتاب پی میبرید
احساسات به شیوه های جالبی بیان شدن و هر جمله کوتاه قشنگ بهت میفهمونه که منظورش چیه و تو چه چیزی باید ازش بفهمی
خلاصه کلام: کتاب با وجود جمله های ساده و حجم کم زده تو خال
      

        خب خب من اومدم
اوه این کتاب... احساسات عجیبی رو درونم بیدار می کنه که خودم هم نمی‌دونم چی هستن
فقط میدونم که از روز اولی که این کتابو خوندم تا الان حس خاصی بهش داشتم 
به نظرم هیچ چیز برای اینکه یه کتاب استاندارد و جذاب باشه کم نداشت ؛)
      

        خب خب من اومدم اینکه کل مدت یه دلهره عجیبی رو دنبال میکرد و قاتل هم کل مدت مسخره شون میکرد  یه حرص خاصی درونم به وجود میاورد که باعث میشد بخوام بخونمش و پایان خیلی جالبی هم داشت 
همه تصوراتت در اواخر کتاب به هم می ریخت و از طرفی هم نویسنده هیچ تلاشی برای تبرئه هیچ کدوم از شخصیت ها نکرده بود و این تو بودی و سردرگمی:)
و شخصیت ها...
عالی بودن!
به شدت پیشنهاد میکنم مخصوصا اگه از دردسر های شرلوک هولمز و جیمز موریارتی تو سریال شرلوک خوشتون اومده باشه؛)
      

        خب خب من اومدم
وای وای خدایا
این کتاب واقعا از بهترین هاست
کل کتابو تو یه روز تموم کردم و به شدت نفس گیر بود
این پایان چیزی بود که عمرا به ذهن کسی خطور کنه حتی در احمقانه ترین نظریه ها اما نویسنده دوباره و دوباره شخصیت ها رو به چالش می کشه تا زمانی که هوش از سرمون بپرونه
جوری که سه جلدشو با اشک و آه تموم کردم باعث شد این کتاب و دنیاش تبدیل به یکی از دنیا هایی بشه که شب ها توی خوابم می بینمش:)
      

        خب خب من اومدم
دوباره و دوباره
خانم مک فادن نمی‌خواد از سورپرایز کردن ما دست برداره
این کتاب از زبان چندین تا شخصیت بیان میشه و داستان اینجوریه که یه دختر به اسم ادلاین که تو مدرسه به چیز های بدی معروفه از یه معلم مرد به شدت جذاب خوشش میاد و خب همه چیز خوب به نظر میاد
اما اون معلم زن داره
که زنش هم معلم ریاضیات ادلاینه
تا اینجا به قدر کافی بد هست و بدتر هم میشه 
چون آقا معلم اونقدر کثیفه که فکرش رو هم نمی کنی
و...؟
اگه دیدی تو یه باغ کدو تنبل قدیمی یه دست از زیر خاک بیرون اومد تعجب نکن!
چون کسی زیر اون زمین دفن نمی شه
اون شب نه
      

        خب خب من اومدم
این کتاب واقعا کتاب عالی ای بود جوری که موقع خوندنش ناراحت شدم که تموم شده:)
شیوه بیان احساسات شخصیت اصلی (سیگنا) عالی بود
داستان چیه؟
یه دختر هست به اسم سیگنا فارو. ننه باباش وقتی دو ماهش بوده می میرن و همش از این سرپرست به اون سرپرست پاسش میدن و همشون هم اونو بخاطر پول بسیار زیادی که بهش به ارث می رسه می خوان
اما بعضی ها هم میگن که اون نفرین شده اس! چرا؟ چون یه چشم عسلی داره و و یه چشم آبی و میتونم ارواح و حتی مرگ رو ببینه که موقع مردن افراد روحشون رو می بره و از همه مهم تر... اون عملا نمیمیره. حتی اگه گردنش هم بشکنه بعد از چند ثانیه درست می شه!
اوه....مرگ زندگیشو نابود کرده و اون ازش نفرت داره
پس یه چاقو بر می داره و خودشو مسموم می کنه تا مرگ بیاد سراغش و مرگ رو بکشه
چه دختر شجاعی
اما خودشو چجوری مسموم می کنه؟
با توت های بلادونا...
      

        خب خب من اومدم
عام
این کتاب ترکیب دنیای موازی و دیدن ارواح و در هم قاطی شدن زمان و کلی چیز عجیب دیگه اس
مثل بقیه کتابهای خانم داونینگ هان همون حس و حالی رو داره که باید داشته باشه:)
پیشنهاد خوندن؟ البته
      

        خب خب من اومدم
این مجموعه تو بچگیم جزو مورد علاقه هام بود و کاری کرد کمتر شکایت کنم 
و صد البته سعی نکنم پدر یا مادر یا خواهر یا دوست صمیمی ام رو بفروشم😂(فعلا)
      

        خب خب من اومدم
این کتاب انگار یه روایت دیگه از کتاب حاج جلاله و ترکیب کردن چند تا داستان و روایت و بیانشون تو یه خط داستانی واقعا نظرمو جلب کرد
      

        خب خب من اومدم
موقع خوندن این کتاب واقعا حرص خوردم 
اما نه بخاطر شخصیت ها
بلکه بخاطر اینکه خودم اونجا نبودم!!!
واقعا دلم همچین زندگی ای رو میخواست البته بدون دردسر هاشون🤭
خیلی باهاش خاطره های خوبی دارم و هر وقت میخونمش به شدتتتت یاد دوست صمیمیم میوفتم
      

        خب خب من اومدم
اوه خدای من نه
این کتاب خیلی غمگینم کرد...خیلی...
برای شخصیت ها خیلی اتفاقات ناعادلانه ای افتاده بود اما اینکه با وجود سختی ها با پایانی باز و امیدوارانه تموم شد باعث شد کتاب خوبی به نظرم بیاد🤗
      

        خب خب من اومدم
این کتابو دوست داشتم و به طور تصادفی وقتی خوندمش که داداش کوچیکم تازه به دنیا اومده بود و با ترس هاشون قشنگ زندگی کردم🥲
شخصیت پردازی ها رو میدوستم و امیدوارم بتونم یه روز با اون نرم افزاری که امیرعلی طراحی کرده بود کار کنم
      

        خب خب من اومدم
یه کتاب طنز برای اینکه یه مدت بخندید
چیز از این بهتر؟
      

        خب خب من اومدم
این کتاب رو خیلی وقت پیش خوندم و واقعا ازش لذت بردم
برای کسایی که فانتزی دوست دارن پیشنهاد میکنم
و به شدت به کسایی که از «دختری که در اعماق دریا افتاد» خوششون اومد پیشنهاد میکنم