معرفی کتاب دونده هزارتو؛ دستور کشتار اثر امیرمهدی میرحسینی مترجم آیدا کشوری

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
7
خواندهام
106
خواهم خواند
61
توضیحات
یش از شکل گیری اهرامن، پیش از ساخته شدن بیشه و پیش از ورود توماس به هزار تو، شراره های خورشیدی به زمین اصابت کردند و آدم های زیادی کشته شدند. زمان رخداد این بلا، مارک و ترینا آنجا بودند و زنده ماندند. اما جان سالم به در بردن از شراره های خورشیدی در قیاس با بلایی که پس از آن رخ داد، هیچ نبود. اکنون بیماری خشم و جنون در ایالات متحده ی شرقی به تاخت پیش می رود و سرچشمه ی این بیماری در هاله ای از ابهام است. حتی مشکلی بدتر از آن هم وجود دارد، بیماری تغییر پیدا می کند و تمام شواهد حاکی از آن است که بشر را به زانو در خواهد آورد. مارک و ترینا معتقدند که راهی برای نجات دادن باقی مانده ها از سقوط به درون دره ی جنون وجود دارد و مصمم هستند که راهش را بیابند، اگر بتوانند زنده بمانند. چون در این دنیای جدید ویران، هر زندگی بهایی دارد و برای برخی، ارزش مرده بودن تان بیشتر از زنده بودن تان است. پایان، شروع ماجراست.
بریدۀ کتابهای مرتبط به دونده هزارتو؛ دستور کشتار
نمایش همهلیستهای مرتبط به دونده هزارتو؛ دستور کشتار
پستهای مرتبط به دونده هزارتو؛ دستور کشتار
یادداشتها
1403/10/30
1404/4/20
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
هفتمین کتابِ تابستون... که متاسفانه نصفه خونده شد:) اوکی ولی من دلم واسه توماس، نیوت و همه بچه های بیشه تنگ شده؛) قشنگ بود اما خب من ترجیح میدادم ادامه داستان جلد سوم رو بخونم.میدونم همه مردن ولی خب😭 خلاصه که با صخصیت اصلی اینجلد زیاد نتونستم ارتباط بگیرم. ۱۵۰ صفحه بیشتر نخوندم و دوست دارم جلد پنجم و حتما حتما بخونم تا با بچه های بیشه باشن:)
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/5/11
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
حقیقتا این جلد شروع قوی ای نداشت و به نظرم مرگ افراد در ابتدای داستان خیلی عجله ای و بی احساس بود که خب برای چنین اکیپ متحدی یکم ناخوشایند بود... داستان از اواسط گیج کننده و از یک جایی به بعد بالاخره قوی بود ولی خب...کی فکر میکرد این سرگذشت اینقدر فلسفی باشه؟
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/5/17
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
رسما میتونم گریه کنم. داستانِ سه جلد قبلی دربارهی توماس و دوستاش بود، درحالی که داستانِ این کتاب یعنی کتابِ چهارم درباره مارک، اَلِک، لانا، تیرینا و دیدی بود و این که چطور ویروس فلر وارد جهان شد و به چه دلیلی... داستانش توی یک جلد واقعا به خوبی جمع شده بود، نسبت به جلدهای قبلی هم کمی پیشرفت تو قلم نویسنده دیده میشد. خیلی لذت بخش بود... مطمئنم دلم برای شخصیت ها خیلی خیلی تنگ میشه. و آرزو می کنم ای کاش حداقل یک جلد دیگه با این کارکتر ها یعنی مارک، الک، تیرینا، لانا و دیدی وجود داشت تا میتونستم بفهمم آخر عاقبت شون چی شد و تیرینا بعد از به یاد آوردن مارک در آخرِ کتاب، چه لحظاتی رو با مارک گذروند و چه بلایی سر الک اومد... فکر نمیکردم انقدر با شخصیتهاش خو بگیرم و دوستشون بدارم. اما حالا که کتابو تموم کردم و با شخصیت ها خداحافظی کردم، انگار دارم از خانوادهی خودم جدا میشم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.