آرچـــی

آرچـــی

@archi_iui
عضویت

تیر 1404

23 دنبال شده

14 دنبال کننده

        There’s no such thing as a perfect hero. We’re all just making it up as we go along."
      

یادداشت‌ها

نمایش همه
آرچـــی

آرچـــی

1404/6/27 - 10:31

        نغمه آشیل از اون داستان‌هایی‌یه که انگار نه روی کاغذ، بلکه روی قلبت نوشته شده.✨️
شخصیت‌هاش با همه‌ی ضعف‌ها و غرورهای گاه احمقانه‌شون، عجیب واقعی‌ان. نه در بند قهرمان‌های دست‌نیافتنی اسطوره‌ها می‌مونن، نه به سیاهی مطلق شرور تبدیل می‌شن. آدمایی‌ان با احساساتی زنده؛ با شکستن‌ها و دوست داشتن‌ها، با حسرت‌ها و امیدها.جزئیات کتاب مثل تکه‌های ظریف یک تابلو، کنار هم قرار می‌گیرن و تصویری حیرت‌انگیز می‌سازن. توصیف‌ها اونقدر زنده‌ان که صدای دریا رو می‌شنوی، لرزش دست‌ها رو حس می‌کنی، و نگاه‌های پر از معنا رو می‌بینی. همین دقت و ظرافت باعث می‌شه داستان به جای این‌که فقط خونده بشه، لمس بشه.
احساساتی که در متن جاریه، مثل رودخانه‌ای آرام و گاهی طوفانی‌ان: عشق، دلتنگی، ترس، امید و آن غرورهایی که هم زیبا و هم ویرانگرن. و وقتی به پایان می‌رسی، همه‌ی این رودها به دریا می‌ریزند؛ دریایی تلخ اما باشکوه، پر از غم و در عین حال آرامش. پایانی که زخمی می‌زنه و همزمان مرهمی عجیب روی جانت می‌گذاره...
      

32

آرچـــی

آرچـــی

1404/6/13 - 11:04

        خب این کتابم تموم شد✨
مثل بقیه ی کتاب های ریک ریوردان،جزئیات داستان خارق‌العاده بود،از بک‌استوری ها گرفته تا مکان ها و دلایل قانع کننده ای که واقع شوکه کننده است.در واقع وقتی این کتاب رو می‌خونی میبینی که نویسنده اینقدر ظریف کاری به خرج داده که باورش سخته اینها فقط ترکیبی از تخیلات نویسنده و تاریخ و اسطوره شناسی باشه و به این فکر می‌کنی که نکنه این یک زندگینامه واقعی باشه...
ریتم داستان عالی بود،نه اونقدر سریع بود که اذیت کنه و نه اونقدر کند که حوصله سربر بشه و طنز به جایی که توی کتاب به کار رفته،درواقع چاشنی اصلی کتاب بود و خواننده رو به ادامه دادن ترغیب میکرد.توی شخصیت های جدید،به شدت از شخصیت رینا خوشم اومد و با وجود اینکه قبلاً هم در مجموعه پرسی جکسون بود،حضور خیلی کمرنگی رو داشت بنابراین باید حسابی فکر میکردی و داستان های قبلی رو به خاطر میاوردی که به نظرم جالب بود.با این وجود که کلیت کتاب عالی بود،متاسفانه بنده از نشر بدی این مجموعه رو تهیه کردم که واقعا مایه تاسفه،نشر بهنام و به ترجمه جناب فرزان حبیبی باعث پایین کشیده شدن سطح داستان شد،این اشکالات از تایپی و ویراستاری گرفته تا تلفظ اسم ها،برای مثال Hazel که اسم یکی از کاراکتر هاست به شکل «هزل» نوشته شده در حالیکه شکل روون تر این اسم و حتی تلفظ درست ترش «هیزل»هستش ...و یا مثلاً کلمه Gryphon  توی جاهای مختلف کتاب به شکل«گریفن»،«گرایفون» و «گریفون» ترجمه شده که باعث اذیت خواننده میشد...
با این حال به نظرم اگر این اشکالات رو در نظر نگیریم،حتی پنج ستاره هم برای این شاهکار کم بود و چنان خوب تموم شد که بلافاصله به سراغ جلد بعدیش رفتم
      

5

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نشده است.

چالش‌ها

این کاربر هنوز به چالشی نپیوسته است.

لیست‌ها

نمایش همه
آرچـــی

آرچـــی

1404/6/29 - 17:41

It starts with us It Ends with UsAll Your Perfects

چرا کتاب های "کالین هوور" نه؟

6 کتاب

می‌خوام یه تحلیل جدی راجع به کتاب‌های کالین هوور ارائه بدم و قبل از هر چیزی تأکید کنم که این فقط نظر شخصی منه. قصدم توهین یا تخریب نیست، بلکه می‌خوام از زاویه ادبی و محتوایی بررسی کنم چرا بعضی از آثارش به نظر من محدودیت‌هایی دارن.یکی از اولین نکات، سبک نوشتاری هووره. سبک او ساده و احساسیه و تمرکز اصلی روی ایجاد واکنش احساسی در خواننده‌ست. این باعث می‌شه داستان‌ها سریع و روان بخونن، ولی اغلب از نظر ساختار روایی و عمق ادبی محدود هستن. جملات و صحنه‌ها اغلب برای ایجاد تراژدی یا درام طراحی شدن، نه برای ارائه تحلیل روانشناختی واقعی یا پیچیدگی اجتماعی. برای مثال، در «It Ends with Us»، تمرکز داستان عمدتاً روی رابطه لیلی و رایله که پر از خشونت و بحرانه. لیلی شخصیت اصلیه، اما خیلی وقت‌ها نقش واکنشی و قربانی داره و تصمیماتش بیشتر تحت تأثیر مرد داستان نمایش داده می‌شن تا اینکه فردی مستقل و فعال نشون داده بشه. این انتخاب روایت باعث می‌شه تصویر زن در داستان محدود و تک‌بعدی باشه.در «November 9»، فالون او’نیل دختریه با مشکلات جسمی و روحی ناشی از حادثه سوختگی. این فرصت خوبی بود برای نمایش تاب‌آوری، استقلال و رشد شخصیتی زنانه. اما بیشتر تمرکز داستان روی رابطه عاشقانه فالون با بن است تا روی خود فالون. به همین خاطر، حتی وقتی زن داستان تجربه‌ها و مشکلات واقعی داره، باز هم شخصیتش تحت‌الشعاع روایت عشقی قرار می‌گیره و استقلالش کمتر به تصویر کشیده می‌شه.یکی دیگه از مشکلات ساختاری، تکرار کلیشه‌هاست. زن‌ها اغلب نقش قربانی، عاشق وابسته یا حمایت‌کننده رو دارن و جهان داستان تقریباً همیشه حول عشق و درام عاطفی می‌چرخه. مشکلات اجتماعی، اقتصادی یا چالش‌های شخصیتی پیچیده کمتر دیده می‌شن. این باعث می‌شه داستان‌ها جذاب باشن و احساسات شدیدی ایجاد کنن، ولی از نظر ادبی و محتوایی سطحی به نظر برسن و خواننده کمتر با واقعیت‌های پیچیده انسانی روبه‌رو بشه.از نظر روانشناختی، نمایش روابط سمی به عنوان عشق واقعی هم نکته قابل توجهیه. در هر دو مثال بالا، شخصیت‌های زن در روابطی حضور دارن که آزاردهنده یا پرتنشه، و داستان‌ها بیشتر روی پذیرش یا عشق ناشی از این روابط تمرکز دارن تا تحلیل رفتارهای ناسالم یا تاب‌آوری فردی. این نوع روایت می‌تونه تصویر غیرواقعی از روابط عاشقانه و قدرت زنان ارائه بده، حتی اگر هدف نویسنده ایجاد همدلی و درام بوده باشه.یک نکته مهم دیگه اینه که این نقد صرفاً راجع به آثار و سبک داستانیه و هیچ ربطی به زندگی شخصی کالین هوور نداره. تمرکز نقد من روی ساختار داستان، شخصیت‌پردازی و تصویر زن‌هاست، نه رفتار یا واکنش‌های شخصی نویسنده.در نهایت، می‌خوام روشن کنم که این نظر شخصیه و اصلاً قصد توهین یا تخریب علاقه‌مندان به آثار کالین هوور رو ندارم. آثار او برای بسیاری جذاب و احساسی هستن و می‌تونن تجربه لذت‌بخشی ارائه بدن. ولی از نگاه من، ضعف‌های ادبی، تکرار کلیشه‌ها، محوریت شدید عشق و تصویر محدود زن‌ها باعث می‌شن این کتاب‌ها از نظر ادبی و روانشناختی خیلی عمیق یا الهام‌بخش نباشن.

5

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.