قهرمانان کوه المپ: پسر نپتون
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
3
خواندهام
48
خواهم خواند
7
نسخههای دیگر
توضیحات
پرسى کاملاً گیج شده. از خواب که بیدار شد، به جز اسمش چیزى را به خاطر نمى آورد. هرچه هم که در خاطر داشت. مبهم و آشفته بود. حتى وقتى لوپاى گرگ به او گفت که یک نیمه ایزد است. لوپا به او جنگیدن را آموخت و به طریقى او را راهى اردوگاه نیمه ایزدان کرد، گر چه در تمام طول مسیر، دو اژدهاى نامیرا دنبالش بودند و پرسى هر کارى که مى کرد، نمى توانست از شر آنها خلاص شود. در اردوگاه هم استقبال چندان خوبى از او نشد... هزل قرار بود بمیرد. هیچ کار خوبى از او سرنزده بود. وقتى صداى گائه آ، از گلوى مادر هزل بیرون آمد، به او گفت که نعمتى در اختیارش قرار داده که به خاطر آن مى تواند در اختیار گائه آ باشد. هزل توان نه گفتن نداشت و به خاطر اشتباه او... آینده ى جهان در خطر افتاد.
لیستهای مرتبط به قهرمانان کوه المپ: پسر نپتون
یادداشت ها