معرفی کتاب سرگذشت ندیمه اثر مارگارت اتوود مترجم سیدحبیب گوهری راد

سرگذشت ندیمه

سرگذشت ندیمه

مارگارت اتوود و 1 نفر دیگر
3.7
134 نفر |
46 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

14

خوانده‌ام

269

خواهم خواند

132

شابک
9786004680257
تعداد صفحات
192
تاریخ انتشار
1398/2/10

توضیحات

        سرگذشت ندیمه رمانی پادآرمانی نوشته مارگارت اتوود و منتشر شده در سال 1985 است. این رمان در ژانر علمی تخیلی جا می گیرد، هر چند خود نویسنده، با این که کتابش برنده جایزه آرتور سی کلارک که مخصوص کتاب های علمی تخیلی است شده با این نظر موافق نیست.اگر این یک داستان باشد، من به خوبی بر پایان آن مسلط هستم. اصلا همه انرژی ام را روی پایانش می گذارم. ابتدای داستان را با انتهایش آغاز می کنم،پس زندگی ام را از سر می گیرم. همه چیز را از آن جائی شروع می کنم که نیمه رهایش کرده بودم.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به سرگذشت ندیمه

نمایش همه

پست‌های مرتبط به سرگذشت ندیمه

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          روایت کتاب بسیار بسیار گیراست. فضای کتاب خیلی تاریک و وهم‌آلود است. هربار که کتاب را دستم گرفتم قلبم را به درد آورد، در عین حال نمی‌توانستم آن را کنار بگذارم.
کتاب دربارهٔ جامعه‌ای ست که برای بقایش نیاز ضروری به تولد نوزادان دارد و شرح فضای زندگی ندیمه‌هایی که فقط برای این موضوع به نوعی به اسارت درآمده‌اند.
خوانده بودم که کتاب را ضد ایرانی می‌خوانند؛ اما من چنین برداشتی نداشتم. 
چندبار در کتاب احساس کردم طعنه‌ای به اسلام می‌زند، در همین بین جایی نوشته بود که مستضعفان وارثان زمین هستند... یعنی استفاده از چنین تعبیری اتفاقی است؟
بنابراین از نظر من، ناملموس، نویسنده به تفکرات اسلامی که درک درستی از عمق و مفهوم آنها ندارد طعنه زده است و جامعه‌ای بسیار تاریک را شرح داده است.
پایان کتاب بسیار غافلگیر کننده بود و از این بابت خوشحالم، حداقل روزنهٔ کوچکی برای کاهش تاریکی و تلخی کتاب در اختیار خواننده قرار داد تا برای خودش خیال پردازی کند.
        

18

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          قبل از اینکه ریویوم رو بنویسم چون شاید کسی نخونه می‌خواستم در خواست کنم از تمامی دوستان که هر رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه یا فیلمی‌ رو که موضوع ضدآرمانشهر داره و می‌شناسه معرفی کنه که شاید به یه آرشیو مناسب برسیم
رمان‌های مزرعه حیوانات و ۱۹۸۴ و فارنهایت ۴۵۱ که تو این موضوع معروفن اما اگه فیلم آلفاویل اثر‌ژان لوک گدار رو ندیدید اون هم حتماً نگاه کنید. 

خب برسیم به خود کتاب... یه عادت (بد یا خوب) دارم که رمان‌های خوب رو قبل از اینکه فیلمشون رو ببینم و تصاویر فیلم ذهنیت خلاقه‌ی من رو خراب کنه باید بخونم و اومدن سریال سرگذشت ندیمه و اصرار دوستام به دیدنش موجب شد که این کتاب رو بخونم. 
اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد این بود که یه رمان ضدآرمانشهری (دیستوپیایی یا ویرانشهری) رو به قلم یک زن خوندم. معمولاً این آثار با توجه به ماهیت سیاسی‌ای که دارند نوشته‌ی مرده... اما مارگارت اتوود به خوبی تونسته بود یک دنیایی رو ترسیم کنه که توی ویرانشهرش زن‌ها آسیب‌های جدی‌تری می‌بینند. 
اتوود انقدر با وسواس این دنیا رو ترسیم می‌کنه که حدود چهل درصد اول رمان بیشتر به توصیف ریزه‌کاری‌های وحشتناک دنیای خیالیش می‌پردازه.
همچنین رمان به شدت ویژگی‌های مدرن رو داره... به هم ریخته توصیف می‌شه(که البته آخر رمان برای این به هم‌ریختگی دلیل خوبی داره) و پایان آنچنان مشخصی نداره. به هر حال رمانیه که حس می‌کنم هر کسی حداقل تو کشور ما باید بخونه و به شدت توصیه می‌کنم اول رمان رو بخونید بعد سریال رو ببینید تا ذهنتون تو تصور کردن تصاویر کتاب تنبل نشه و تصاویر سریال رو به جای تصاویر‌ ذهنی‌تون تداعی نکنه.
        

7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          سرگذشت ندیمه
خلاصه:
کشور آمریکا با یک شورش تبدیل به جلید می شود . شخصیت اصلی در پایین ترین طبقه بندی زندگی می کند ندیمه ها . ندیمه ها در واقع ماشین زاد و ولد هستند در عصری که زاد و ولد کاهش یافته . همیشه اوضاع اینگونه نبوده اُفراد سالهایی را به یاد دارد که شغل داشت درآمد داشت و می توانست در دانشگاه درس بخواند.. اما امروز آن روزها فقط خاطرات اند...
نظر شخصی:
واقعا دست مریزاد بگم به نویسنده عجب دنیایی خیلی خفن بود و غیر دوست داشتنی اما باید بگم کامل ..
اول از همه اینو بگم که نویسنده جایگاه امروز زنان آمریکا رو عالی نمی دونه همونطور که تو جلید عالی نمی دونه من اینو حس کردم که خانم اتوود یه آرمانشهری در ذهن داره که زنان جایگاه حقیقی خودشان را دارند. فرهنگ فاسد آمریکا به فرهنگی فاسدتر با ظاهر مذهبی تبدیل شده یکجور هایی بازگشت به قرون وسطی فقط کامل تر و زنان را به چند جایگاه تقسیم بندی کرده همسران فرمانده / خانه داران / عمه ها / مارتا ها / ندیمه ها و یکسری از زن‌های اصلاح نشدنی سلیطه ها و در آخر به کسانی میرسیم که حداکثر سه سال بتوانند عمر کنند در مستعمرات جزئیات بیشتر در کتاب هست و بنظرم اشاره نکنم کتاب جالب تر میشه ..
متاسفانه از سیاست و اصلا اینکه اونجا چطوری اداره میشه تو کل کتاب خیلی پرداخته نشده دلیلش؟ موقعیت ندیمه است که در زندگی روزمره ی طاقت فرسایی زندگی می کردند طرز نوشتن کتاب باعث شده این تصور ایجاد بشه که انگار واقعا زندگینامه می خوانید انگاری اتفاق افتاده و این خیلی جذابه بنظرم یه هنر نادره.
احساسات داخل کتاب قویه کلی نماد و سمبل برای هر چیزی متصور میشه ..
شخصیت ها خیلی خوب پرداخته شدند واقعیتش شخصیت دوست داشتنی کتاب نداشت و شخصیت های فرعی مثل افگلن اول خوب پرداخته نشده دوست داشتم بیشتر بشناسمش شخصیت های دیگه همشون قضاوت می شدن و تنفر مثلاً به فرمانده و سرنا جوی . من هم ازشان متنفر بودم اما برای چه؟ توقع داشتم اُفراد یک کار جالب انجام دهد اما فقط مانند تمام زن های کلیشه ای رفتار کرد توقع داشتم بیشتر سوال کند اما به آمیزش جنسی با نیک بسنده کرد !! و می دانست اشتباه است اما انجام می داد شاید کتاب سانسور شده اما نفهمیدم کی و کجا عاشق نیک شد احمقانه بود همان لحظه ی اول حدس زدم که عاشق نیک میشود اما توقع نداشتم اینقدر معمولی و رومیزی سطحی باشد مارگارت اتوود شاید میخواست ذات چیزی را نشان دهد!؟ آنجایی که افراد اشاره میکند هیچ وقت مثل مادرش نبوده مبارز؟ نبوده و نمی فهمیده چرا مادرش اینگونه بوده یا که چرا مویرا؟ نفهمیده اما حالا که پشت روبنده های ضخیم و لباس های قرمز ندیمه هاست میفهمد .. مخالف تمام همه ی اینهاست اما اصلا علاقه ای هم به مبارزه ندارد در اواخر کتاب افراد دیگر علاقه ای به رهایی ندارد عاشق شده و با زندانش کیف می کند انگار عشق همچیز را زیبا تر کرده برای من تمام این قسمت چندش آور بود حالم از شخصیت افراد بهم می خورد بعد با خودم فکر کردم اگر من جای او بودم چه؟ نظری نداشتم شاید در اعماق سیاهی افسردگی فرو می رفتم یا نجات پیدا می کردم 
و گلهای مصنوعی که نمادی از آرزوهای دنیای زنانه است خیلی مصنوعی خیلی دور واقعا غم انگیز بود دلیل اینکه اینقدر خواندن کتاب طولانی شد فضای کتاب بود گاهی اوقات اینقدر واقعی میشد و تصور کردن خودم در آن دنیا مخالف تمام عقاید و ارزش های من بود و احساس ترس میکردم کتاب را می بستم دور میشدم 
بنظرم نویسنده کمی پیاز داغش را زیاد کرده بود نمی توانست در مغزم بگنجند اینهمه سکوت هر لحظه با خودم میگفتم چطور مردم اینقدر متواضع بودند ؟ یا احمق؟ چرا مبارزه نکردند؟ نمی توانستند نه بگویند؟ مردم آن سرزمین عجیب بودند شاید همه اش بدلیل بمب های اتمی و... بوده نظری ندارم شاید آنهمه آزادی و ناز و نعمت که داشتند ناگهان بدون آنها برایشان شوکه آور بوده 
مهمترین دلیلی که یک نیم ستاره کم کردم دلیل آن شورش بود متوجه نشدم درک نکردم منظور آن فرمانده ی احمق چه بوده غرور مردانه اینهمه آدم را به منجلاب کشیده؟ واقعاً ؟ خدشه دار شده ازدواج پاک؟؟؟ نمی توانم بفهمم چرا مرد ها ذاتا اینگونه اند؟ که مشکل را با بد بخت کردن دیگران حل کنند؟ تقصیر را گردن کس دیگر بندازند در حالی که می دانند که مشکل از خودشان است برای مثال اولین کسانی که کفش پاشنه بلند زنانه را اختراع کردند مرد بودند یا کوکوشنل لباس ها را فقط راحت کرد اما کسانی که لباس ها را کوتاه و کوتاه تر کردند مرد بودند .. دقیقاً بخاطر همین بود که کل کتاب برایم شخصیت فرمانده همانند جوک بی مزه بود بی فایده اضافی در صفحه روزگار دنیای کتاب ته ته دیستوپیایی بود تمام ذهنیت های باطل روی هم جمع شده بودند آتش زدن به تمام آنهمه زحمت که ظاهر مذهبی مسیحی پر از تحریف را به رنسانس تبدیل کرد پوزخند به رنسانس به نوعی دنیای غرب را به چالش کشید من اینطور برداشت کردم که همه ی این دنیا ها پوچ و توخالی بدون یک حقیقت آشکارند و همه بدنبال آرمانشهری هستند که نمی دانند حتی باید چه ویژگی هایی را داشته باشد گاهی در خوشبختی ابدی حس پوچی داره که من برداشت کردم این همان پست مدرنیسم که غرب با آن درگیری دارد بحران معرفتی دلیلی که برای (من هستم من هنوز هستم) می آورند.
نکته ی دیگر این است که اگر زبان انگلیسی تان خوب است به زبان اصلی مطالعه کنید چون کتاب پر از بازی با کلمات است و من نسخه ی صوتی آوانامه را نپسندیدم و بعد از کتاب خانه نسخه ی فیزیکی را گرفتم نسخه ی صوتی خیلی یکنواخت و خسته کننده بود با اینکه درون مایه ی کتاب اینقدر خسته کننده نیست بنظرم ترجمه عالی بود حتماً یه دوباره خوانی از این کتاب خواهم داشت..
با تشکر که نقد من رو خوندین !
        

7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب خوش خوانی بود، از اون جنس کتاب‌ها که در سفرشون باید از مسیر لذت برد و خیلی به مقصد توجهی نداشت!

اگر بخوام که این کتاب رو با دیگر آثار مطرح دیستوپیایی مثل 1984 و فارنهایت ۴۵۱ و ... مقایسه کنم، باید بگم از نظر فرم و سبک نوشتاری قلم و پرداخت مارگرت اتوود رو بیشتر دوست داشتم و بهم چسبید. (از نظر محتوایی اما، کتاب خانوم اتوود با پادآرمانشهر های بزرگ ادبیات فاصله دارد. که راجب این موضوع هم میشه چند یادداشت دیگه بنویسم...)
اما چرا؟!
یکی از مشکلات اصلی من با پاد آرمانشهر های سیاسی اینه که کوتاهن! انگار نویسنده فقط و فقط درصدد بیان رساله و نقطه نظر  سیاسی خودشه. 
سرگذشت ندیمه اما فرم متفاوتی داشت. 
از شروع کتاب خواننده متوجه میشد اینجا دنیای متفاوتی‌ست  ولی راهنمایی چندانی از سمت نویسنده برای روشن شدن ماجرا نمی‌شد.
خواننده حتی تا اواسط کتاب(فکر میکنم فصل بیست و چهار) برخلاف دیگر اشخاص حضور یافته در داستان از نام شخصیت اصلی آگاه نیست.  و این باعث میشه خواننده حضور عمیق تری در داستان داشته باشه و دائما برای پیدا کردن سرنخی جدید از راوی قصه به جست و جو بپردازه. 
در حقیقت اتوود به ما فرصت داد تا از خلل و فرج دیالوگ ها، رویاها، یادآوری‌ها و حسرت ها از جانب خودمون و اقتضای فرهنگ و زمان زیستمون رابطه‌ای علت و معلولی برای سرگذشت ندیمه بنیان کنیم تا در نهایت پس  از به اتمام رسیدن دو سوم کتاب، راوی زبان بُگشاید! و توضیح تقریبا کاملی راجب سرگذشت سرزمینش برای ما بده. در این لحظه‌ست که ما متوجه اون چیزی که اتوود را در زمانه  و تجربه زیست خودش به سمت نوشتن این اثر سوق داده میشیم.

اما همنطور که اول یادداشت هم گفتم باید از مسیر این کتاب لذت برد و منتظر پایان اعجاب انگیزی نبود. 

        

29

          روز جمعه خود را چگونه گذراندید؟

پنج شنبه شب شروع کردم و عصر جمعه تمام شد، رمانی  که همه می گویند پادآرانشهر ی و دیستوپیایی است..اما به نظرم دنیای مدرن امروز را نشان می دهد...سرگشتگی انسان مدرن که عشق در آن مرده است و کار کردگرا شده...میشود علیه چپ ها تفسیر اش کرد...می توان علیه راست ها تفسیر اش کرد، علیه سنت گراها....
اوایل فکر می کردم این رمان ضدسنت است.....اما ضد ما است. ضد روزگار ما..فکر میکردم که این رمان لامکانی و لازمانی است به همین دلیل پادآرمانشهری تفسیر می شود..اما این رمان وضعیت امروز دنیا است، کارتل های اقتصادی آیا غیر از این با زنان برخورد می کنند، زنان لهستانی که به امارات صادر می شوند حسی غیر از حس اوفگلن دارند....

اما از فرم اش بگویم، زبانی یک دست و تعلیقی بی نظیر داشت گرچه اوایل و اواسط اش خیلی کند پیش رفت...اما خوب بود
ولی آنقدر که می گفتند کتاب درجه یکی نبود، اگر جایزه آرتور سی کلارک در حد جایزه امی حسین فردی باشد، به نظرم عدالت رعایت شده است، اما بالاتر نه....

در پایان از این آقای گوهری راد که نمی دانم کیست و هیچ تصویری از آن در اینترنت پیدا نکردم، بسیار ممنونم...واقعا دلیل خرید کتاب 
این مترجم بود، چون با ترجمه ای دیگر در پمپ بنزین( از آن کتابفروش های اجباری در پمپ بنزین که وقتی شیشه را پایین نمی دهی گمان می کنی خودشان و پمپ بنزین را می ترکانند)خریدم
و ترجمه اش به شدت مزخرف بود. خلاصه مترجم خیلی مهم است و ترجمه  گوهری راد به دلم می نشیند
در پایان بد نیست از طرح جلدش تعریف کنم که واقعا متناسب با توصیفات کتاب است.

        

28

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب حاضر، سرگذشت ندیمه اثر نویسنده فمنیست و فعال اجتماعی کاناداست که معرفی صریح و کامل نویسنده نیازی ملزوم و جذاب برای درک درون مایه این کتاب است. چرا که زن بودن و زنانگی نویسنده تاثیر عجیبی در خلق این اثر بسیار زیبا داشته است. همانطور که از نام کتاب بر می‌آید داستان راجع به ندیمه‌ای است که در خانواده ای مرفه کار می‌کند. دختری جوان که با دیدگاه آزادی و برابری و دوری از تبعیض‌ها و مخالف با دیدگاههای جنسیتی است. مسئله‌ای که دغدغه نویسنده بوده و خود را در قالب ندیمه ای در داستان برای مخاطب به روایت درآورده. کتاب حاضر بسیار انگیزشی برای خودشناسی و غنی از جملات خودباوری برای مخاطب است. 
داستان راجع به دختری جوان است که به خانواده‌ای بدون فرزند داده می‌شود. در آن دوران یعنی زمانی که انقلابی توسط مسیحیان صورت گرفت، فردیت مردم به خصوص زنان اهمیتی در امور کشور نداشت. در آن دوران زنانی که قدرت باروری داشتند در خانواده‌های سلطنتی زندگی می‌کردند تا فرزندانی به دنیا بیاورند و کسانی که خود را اداره‌کنندگان جامعه می‌دانستند آنها را به خانه‌های دیگران برای خدمت می‌فرستادند‌. به این زنان ندیمه می‌گفتند. 
کتاب پیش رو جامعه ای از زنان را به تصویر می‌کشد که در آن زنان از هیچ حقوقی مثل طلاق و ازدواج مجدد و... برخوردار نیستند. 
اگر از خواندن کتاب ۱۹۸۴ لذت بردیده اید این کتاب نیز به شما پیشنهاد می‌شود. متنی که با زبان روان و ساده اما باورپذیر است.


        

3

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

2

رها

رها

1400/12/3

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          حقیقت اینه که مردم خواهی نخواهی عموما قسمت مهم هر انقلابی هستن. منتها بعد که کار از کار گذشت تازه میفهمن درست در موردش فکر نکرده بودن... زمان که میگذره و تمام هیجانات و شر و شور ها که فروکش میکنه تازه اون موقع ست که می فهمی برای چه چیزهای اشتباهی جنگیدی و چه تاوان سنگینی رو به خاطرشون پرداخت کردی. اما اون لحظه دیگه راه برگشتی برات وجود نداره که اگر هم داشته باشه دیگه رویی برات نمونده که برگردی و به اشتباهت اقرار کنی... اقرار کنی که این پیروزی ارزشش رو نداشت، ارزش  اون همه خونی که ریخته شد و اون همه جونی که گرفته شد  رو نداشت. مساله اینه که سیاست کثیف ترین و سیاه ترین بخش هر جامعه ای هست و دروغ گویی پایه و اساس اون . حالا مهم نیست که این جامعه یه جامعه ی خیالی تو یه داستان خیالی باشه یا واقعی تو یه دنیای واقعی، این حقیقت هرگز تغییری نمیکنه

سرگذشت ندیمه کتاب دردناک و تاریکی بود که دوست ندارم در موردش حرف زیادی بزنم. اما درباره ی ساختار کتاب میشه گفت که این کتاب به همون اندازه که از لحاظ فضا سازی فوووق العاده ظاهر شده بود به همون اندازه در شخصیت پردازی ضعیف و ابتدایی عمل کرده بود. اون حس سکون و تعلیقی که تقربیا در نود درصد کتاب حاکم بود به قدری اثر گذار و القا کننده بود که خود من هم ناخود آگاه تحت تاثیر اون سکوت و سکون قرار می گرفتم جوری که موقع خوندن کتاب سعی می کردم هیچ سر و صدا یا حرکت اضافه ای نکنم
:))
----
داشتم در مورد سریال اقتباسی از این کتاب یه جستجویی تو گوگل میکردم دیدم نوشتن "نقد سریال ضد ایرانی سرگذشت ندیمه" ! ...خندم گرفت. مساله اینه که  این کتاب در مورد ایران هست اما ضد ایرانی نیست ، ضد چیز دیگه ای هست که ترجیح میدم در موردش حرفی نزنم. فقط ای کاش قبل از اینکه راجع به چیزی نظر بدیم یه مقدار در موردش فکر و تحقیق می کردیم و انقدر متعصبانه راجع  به هر چیزی جبهه گیری نمی کردیم
        

8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          فکر میکنم تا حالا کتابی به این بدی و تا این حد بی سر و ته نخونده (نشنیده) بودم!
به معنای واقعی کلمه بیخود بود و حیف وقت.
۰ از ۵ میدم بهش

تعجب میکنم چطور یه سری ها گفتن این کتاب و وضعیت زنان و ندیمه هاش، شبیه به وضعیت زنان توی ایرانه! به نظرم اونایی که این نظر رو دارن یا اصلا کتاب رو نخوندن یا توی ایران زندگی نکردن. هیچ وجه اشتراکی با وضعیت زنان در ایران نداشت به نظرم.

داستان کتاب در دوران آینده ست
زمانی که نسل بشر توی یک حکومت داره منقرض میشه و تصمیم میگیرن عده ای از زنان رو صرفا برای باروری تعلیم بدن و به کار بگیرن.

زمان بخشهای مختلف کتاب به هم ریخته ست و روایت ها سیر زمانی مشخصی نداره
یک جورهایی روایت بردگی جنسی زنان هست در یک حکومت بسته.

اینقدر از این کتاب بدم اومد که حوصله‌ی توضیح بیشتر نوشتن هم ندارم!

فقط اینکه فصل آخر کتاب نمی‌دونم چرا توی نسخه صوتی نبود! از کتاب چاپی که از کتابخانه امانت گرفته بودم خوندم بلکه پایان بهتری داشته باشه.
ولی باز هم فصل آخر کمکی نکرد و پایان مبهم و بیخودی داشت. مثل خود داستان که بسیار بیخود و خزعبل بود.

بسیار هم متعجب شدم که چرا چنین کتابی امتیازش ۴.۱۴ بود توی گودریدز.
 ۰ هم برای این کتاب زیاده به نظرم!
        

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          سرگذشت ندیمه
نویسنده: مارگارت اِلِنور اَتْوود
مترجم: سهیل سُمی
چاپ دوم: ۱۳۸۳
نشر:ققنوس
تعداد صفحات: ۴۶۳
📚📚📚📚📚📚📚📚📚

«وقتی قدرت بسیار متمرکز گردد، هرکس وسوسه خواهد شد که بخشی هر چند کوچک از آن را به خود اختصاص دهد.»

«از پشت یکی از درهای بسته صدای خنده می‌آید، صدای خنده یک مرد و نیز یک زن. دیرزمانی است که این صدا را نشنیده‌ام.»

«آیا می‌داند که من این‌جا هستم، زنده‌ام، به او فکر می‌کنم؟ مجبورم همین‌طور فکر کنم. آدمِ در تنگنا مجبور است هر چیز امیدوارکننده‌ای را باور کند. دیگر به ارتباط ذهنی عقیده دارم، ارتعاشات اثیری و این جور خزعبلات. پیش از این هرگز چنین چیزهایی را باور نداشتم.

این کتاب رمانی «پادآرمان‌شهری» و «علمی_تخیلی» است که در سال ۱۹۸۵ منتشر شد. داستان در ماساچوست آمریکا می گذرد. بعد از ترور و اعدام رئیس جمهور و هیأت دولت، مسیحیان بنیادگرا زمام امور را در دست می گیرند. در کنار تمام جنایاتی که این افراط گرایان انجام می دهند، بردگی جنسی زنان و دختران بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. این گروه به نام « ندیمه» با پوششی مخصوص که شامل لفافه ای سفید و شنلی قرمز است، با نام های مستعار وارد خانهٔ فرماندهانی می شوند که قادر به بچه دار شدن نیستند و آنجا در حضور همسر فرمانده ناچار به برقراری ارتباط جنسی می شوند. اگر باردار شوند، نوزاد به دنیا آمده را در اختیار همسر فرمانده قرار می دهد و به منزل فرماندهٔ دیگری این بار با نامی جدید می رود. 
کتاب از زبان ندیمه ای به نام «اُفرد» روایت می شود که پیش از این دوران همراه با همسرش لوک و دخترک پنج ساله اش زندگی می کرد. بعد از روی کار آمدن رژیم جدید لوک که پیشتر از همسرش جدا شده ناچار می شود دوباره با همسر اولش زندگی کند و دخترشان به خانواده ای که فرزند ندارد داده می شود.  حالا افرد در بی خبری مطلق از همسر و دختر و مادرش به سر می برد. 
در این شرایط آزادی‌های فردی نادیده گرفته می‌شود. تنها دین رسمی کشور مورد پذیرش حاکمیت قرار می گیرد. ازدواج مجدد، طلاق، سقط جنین، هم‌جنس‌گرایی غیرقانونی اعلام می‌شود و هر فرد مجرم به سزای عملش می رسد. اغلب یا اعدام و یا به مستعمرات تبعید می شوند. 
🔺 به قول خودتون کرانیکل: « تا هنوز این کتاب مجاز است، بخوانیدش.»

🎬📹 در سال ۲۰۱۶ نخستین فصل از سریال « سرگذشت ندیمه» با اقتباس از این رمان ساخته شد.

#سرگذشت_ندیمه #مارگارت_اتوود#برده_جنسی #افراطگرایی_مذهبی#برده_داری_جنسی #رمان_پادآرمانشهری#ادبیات_امریکا
        

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          اصلا ۵ ستاره چیه ؟ ۵۰ ستاره هم کمه.
اگر سریال رو ندیدید تا الآن باید بگم با یک اثر تخیلی طرف هستید که به غایت سیاه است. دقیق، ترسناک، اندوه‌بار، روانشناسانه، هشدار دهنده و صد البته قابل لمس. اثری به شدت جدی، که باید با جدیت و توجه خوانده شود تا بتوان از معنا و مفهوم پس پرده انقلاب آمریکا و روی کار آمدن دولت گیلیاد بهره برد.
اما اگر سریال را تا به همینجایی که آمده دیده باشید، باید عرض کنم برای من سریال تصویر شفاف تری از فضا ، محیط، آدم ها، مناسبات قدرت و قوانین حاکم بر گیلیاد داشت اما وقتی صحبت از درونیات، تحلیل رفتار شخصیت ها و چگونگی رو به رو شدن با رنج و تغییر در ارزش ها و .... می شود، رمان خیلی خیلی بهتر است.
پی نوشت: اگر سریال را دیده باشید این کتاب فقط پوشش دهنده وقایع فصل اول است و باقی سریال بر اساس رمان نیست. همین یک کتاب را خانوم اتوود نوشتند که شد ریشه ای برای سریال البته امسال یعنی ۲۰۱۹ همن ادامه ای بر این کتاب منتشر کردند که هنوز ترجمه ای به فارسی ندارد یا حداقل من ندیدم.
        

11

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

کدام جامعه
          کدام جامعه؟

شیوه‌ی نوشتن داستان‌های فلسفی-تخیلی این است که نویسنده در قامت یک فیلسوف‌-رمان‌نویس روبروی جامعه می‌ایستد، نظرات، عقاید و گرایش‌های خُرد مردم جامعه را در نظر می‌گیرد و از خود می‌پرسد که اگر این نظرات و عقاید قدرت بگیرند و به‌منزله‌ی قانون یا ارزش رسمی، لازم‌الاجرا شوند چه اتفاقی می‌افتد؟ با این قوانین و ارزش‌ها چه جامعه‌ای ساخته خواهد شد؟ عقاید و نظرات مثبت از نگاه نویسنده رمانی اتوپیایی خواهند ساخت و عقاید منفی رمانی دیستوپیایی («سرگذشت ندیمه» از دسته‌ی دوم است).
اتوود در مقابل یک یا چند جامعه ایستاده و عقاید و نظراتی را که مردم برای قدرت‌گرفتن‌شان تلاش می‌کرده‌اند تا ته کشیده و به جهانی تیره و تاریک (خصوصاً برای زنان) بدل کرده است. یک گروه انقلابی و مذهبی (از نوع بنیادگرا) امریکا را در آینده‌ای نه‌چندان دور تصرف می‌کنند و نام آنرا به جلعاد (یک نام توراتی) تغییر می‌دهند. مرزها بسته شده، حق خروجی در کار نیست، قانون اساسی رسمی لغو شده و کشور بر اساس منویات اعضای این گروه اداره می‌شود. زنان در این میان هدف اصلی حذف‌ها و محدودیت‌ها هستند. آنها تمام حقوق فردی خود را از دست داده اجازه‌ی مالکیت یا کار خارج از خانه ندارند و ارزش آنها بر اساس میزان باروری آنها برای بازتولید جمعیت سنجیده می‌شود. زنان با توجه به وظایفشان در جامعه طبقه‌بندی می‌شوند و بر اساس این طبقه‌بندی باید لباس‌های متحدالشکلی بپوشند. جالب اینجاست که وظایف تمام گروه‌ها حول خدمت به دسته‌ی فرزندآور می‌چرخد. دسته‌ای که لباس‌هایشان سراپا سیاه و روسری‌شان سفید است و «ندیمه» نام دارند. راوی داستان اتوود یکی از همین ندیمه‌هاست که به یکی از سران حزب بخشیده شده است.
اگر فکر می‌کنید چنین برداشتی از نظرات و عقاید روزمره‌ی جامعه بسیار تیره و سیاه است پس اتوود در کار خود موفق شده چرا که نشان داده همین اعتقادات و نظرات کوچک و سطحی شناور در سطح جامعه می‌توانند چقدر خطرناک باشند اما مسئله این است که کدام جامعه؟ اتوود یک نویسنده‌ی کانادایی است و پرسش جالبی که مدام در مقابل این رمان نادیده می‌ماند این است که او این عقاید و گرایش‌ها را در کدام جامعه دیده و جلعاد را بر حسب آنها ساخته است؟ اگر رمان را با دقت بخوانید و مصاحبه‌های اتوود در مورد این رمان را که در سال ۱۹۸۵ نوشته شده دنبال کنید نشانه‌های واضح و آشکاری خواهید یافت از جامعه یا جوامعی به غیر از کانادا که اتوود را در زمان نوشتن این رمان تحت تأثیر قرار داده‌اند.
        

15