معرفی کتاب باخانمان اثر هکتور هانری مالو مترجم مهرداد مهدویان

باخانمان

باخانمان

4.2
60 نفر |
19 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

143

خواهم خواند

26

شابک
9789643494155
تعداد صفحات
366
تاریخ انتشار
1399/5/25

توضیحات

        
پرین و مادرش باید پدربزرگ را پیدا کنند.آنها با یک کالسکه از کشور بوسنی و هرزگوین به طرف فرانسه حرکت میکنند.مادر بیمار است و پرین،تنها ترین دختر کوچولوی دنیاست...
آیا میتواند پدربزرگ را پیدا کند؟
آیا پدربزرگ او را دوست خواهد داشت...

      

لیست‌های مرتبط به باخانمان

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          داستانی پر از پستی و بلندی و اتفاقات تلخ و خوش!
۸ روز خوندن این کتاب برام طول کشید که این عجیب بود برام ؛ احتمالا دلیلش این بود که حس میکردم قلم آقای مالو یکمی خشکه و اون صمیمیتی که باید رو به فضا نمیده.
با این حال وقتی شروع میکردم به خوندن ، پرین رو همراهی میکردم و شاهد اتفاقات و موفقیتاش در طول کتاب بودم!
این کتاب راجع به پرین کوچولوی ماست که سرنوشت مجبورش میکنه خودش تک و تنها بره تو دل آينده‌ش.
نیمه اول کتاب مربوط میشه به تنهایی ها و شرایط بسیار سخت پرین ، نیمه دوم هم جا افتادن و عادت کردن پرین به شرایط و رشد کردنشو نشون میده ؛ که من این روند رو خیلی دوست داشتم!
تنها شخصیتی که تونستم باهاش ارتباط بگیرم موسیو ولفران بود که بعضی از رفتارها و صحبتاش به دلم خیلی میشست.
در کل دوستش داشتم!
پ.ن ۱ : این کتاب بعضی از رفتارا و افکار مسموم و حسودانه رو به خوبی نشون میده.
پ.ن۲ : پالیکار رو هم خیلییییی دوست داشتم.
پ.ن۳ : کاش میشد پدر پرین هم تو کتاب حضور داشته باشه:(
        

9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          باخانمان
نویسنده: هکتور مالو
مترجم: محمد قاضی
چاپ هشتم: ۱۳۷۷
انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
تعداد صفحات: ۲۱۷

📚📚📚📚📚📚📚📚
« پرین بر بستر نرم برگ سرخس دراز کشید و چشمانش را بر هم نهاد و یک ساعتی چرت زدن ولی مواظب بود که خوابش نبرد. در اعصاب خود آرامشی احساس کرد و سردردش هم برطرف شد. اکنون آفتاب برآمده بود و از روزنه های دیوار آلاچیق به درون می تابید. در بیرون کلبه پرندگان زمزمه سر داده بودند و معلوم بود که روز آغاز شده است. سنجاقکها در نیزار به هر سو می پریدند و پشه ها را شکار می کردند. پرندگان در بیشه در ساحل برکه نوک برخاک می زدند و در پی طعمه می گشتند. مرغابی زیبایی به رنگ قهوه ای و خاکستری که خوشگلتر از اردکهای خانگی بود در حالی که بچه هایش به دنبالش روان بودند بر سطح برکه می سرید و نوک بر آب می زد و با صداهایی که می کرد معلوم بود که می خواهد بچه هایش را به دور خود جمع کند و نگذارد پراکنده شوند.»

«ادموند وولفران» بعد از ازدواج با دختری هندی از جانب پدر طرد و بعد از چند سال به همراه همسرش «ماری» و دخترش «پرین» در پی حوادثی به سوی پدر باز می گردد. «آقای وولفران» در شهر «ماروکو» کشور فرانسه با داشتن کارخانه های نساجی و ثروت فراوان در حسرت دیدن پسری ست که خود باعث گم شدنش شد.
آنها سوار بر یک گاریِ کهنه که توسط خری دوست داشتنی به نام «پالیکار» رانده می شود و به عنوان عکاس دوره گرد از کشورها و شهرها و روستاهایی بسیار عبور می کنند.
ادموند بعد از یک بیماری می میرد و پرین و مادر به مسیر ادامه می دهند.اما در پاریس پرین مادرِ بیمار و رنجور خود را هم از دست می دهد و به تنهایی و این بار بدون گاری و پالیکار حرکت می کند. 
او در ورودی ماروکو با دختری مهربان به نام «روزالی» آشنا می شود و از آنجا که نباید هویتش را فاش کند خود را « اورلی» معرفی می کند و فردای همان روز با کمک روزالی در کارخانهٔ پدربزرگ نابینایش مشغول به کار می شود. 
پس از چندی پرین به خاطر لیاقت و توانایی که از خود نشان می دهد محرم اسرار پیرمرد می شود. بدون اینکه او بداند پرین دختر پسر گمشدهٔ اوست.
🔺🐕در کتاب نامی از پاکوتاه سگِ بازیگوش پرین در انیمیشن نیست.

کتابی که برای کودکان و نوجوانان نوشته شده اما بد نیست که بزرگسالانِ علاقمند به ادبیات کلاسیک هم آن را ورق بزنند.


        

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0